کتاب و کتابخوانی در قاب عکس – قسمت ششم

این هفته هم خوانندههای خوب یک پزشک عکسهای جالبی در مورد کتاب و کتابخوانی ارسال کردهاند.
دکتر فرزانه عبیری که پیش از این از نوشتههای ارزشمند ایشان در یک پزشک بهرهمند شده بودیم، عکسهایی از مالزی برای ما ارسال کردهاند که با مرور آنها با حال و هوای کتابفروشیهای یک کشور آسیایی آشنا میشویم، کتابفروشیای که کودکان میتوانند بیدغدغه، آسوده کتابها را ورق بزنند، مجلههای روز دنیا را میشود از آن تهیه کرد و قفسههای مملو از کتابهای تخیلی هم در این عکس خودنمایی میکنند، راستی چرا ژانر تخیلی در کتابفروشیهای ما به صورت جدا جایگاهی برای خود ندارد؟
اما صدیقه هاشمی این دو عکس را در چند روز تعطیلی تهران(8 شهریور) در مسیر قلعه رودخان زمانی که 600 متر بالا رفته بود، گرفته است.
محمد قاسمیان، عکسهای جالبی در این سایت دید و برای من ایمیل کرد، عکسهایی که مربوط به تبادل کتاب در برلین آلمان است:
تبادل کتاب در برلین (آلمان) رسمی پرسابقه، فرهنگی و البته مجانی است. روش کار خیلی ساده است کتاب را بخوان و بعد آن را با یکی دیگر عوض کنید. مکانهایی برای این کار به شکلهای مختلف در معابر عمومی در دسترس اهل فرهنگ قرار داده شدهاند:
شما هم میتوانید عکسهای خود را در مورد کتاب و کتابخوانی برای من ایمیل کنید تا همه خوانندگان از آنها استفاده ببرند.
نشانی ایمیل من alirezamajidi در جی میل.
عکس های آخر خیلی جالب بود!
از اون جالبتر فرهنگ بالای مردم آلمان هست که جنبه همچین امکاناتی رو دارن
این عکسها بیشتر از اینکه ایجاد علاقهای باشه برای مطالعه، متاسفانه یادآور فرهنگ ضعیف مردم کشور ماست (چه در مطالعه، و چه در موارد دیگه)، البته نسلهای جدید، نه نسلهای قدیم مانند مرد کهنسالی که در سری دوم عکسها بود
سلام. خوشبختانه در ایران هم حرکتهایی شروع شده است. خواندن خاطره موجود در لینک زیر خالی از لطف نیست.
http://ibna.ir/vdcb9zb8grhbfap.uiur.html
شاید مشکل این باشد که در کشورهای غربی این دوره گذار، کمی زودتر از ایران اتفاق افتاده است و ما میخواهیم در حال حاضر در همان جایگاه آنها باشیم که کمی عجولانه است. همچنانکه در وبلاگ نویسی این دوره گذار باید بگذرد. در آن هم تقریبا یک دهه دیرتر شروع کرده ایم و کم کم عادتهای وبلاگ نویسی از خاطرات روزانه، ….، شکل حرفه ای تری دارد به خود میگیرد.
تمام این بحث ها، فارغ از مساله بحران های اقتصادی است که کل جهان را دربرگرفته است. این را هم گفتم که نگید مرغ کیلویی چند؟
بلکه بیشتر یک تحول فرهنگی و فکری است که باید در جامعه رخ دهد و لازمه آن زیرساخت هایی است که همیشه میشنویم باید آماده شود اما کی و کجا و چه کسی؟ بیشتر باید دل به حرکتهای مردمی و برخی شرکت ها یا انتشارات خصوصی بست و بیشتر به مردم اعتماد کرد. احتمالا شما هم موافقید که هر جا اعتماد بیشتری وجود داشته باشد، نتیجه بهتری هم رخ داده است و برونداد مثبتتری که حتی توقعش نبوده است. مثل همان داستانی که در لینک بالا آمده است.
دکتر یه انتقاد دارم از سایتتون و اون اینکه کلمات کلیدی (tag) ها درست کار نمی کنند. مثلاً من برای یافتن مقاله ای مربوط به اپل، نمی تونم به نوار بالایی سایت شما که لینک “اپل” دارد مراجعه کنم چرا که اکثر اوقات مقالات سایت درست تگ نشده اند.
لطفا این مورد را بررسی و رفع کنید.
با تشکر
حسرت، حسرت، حسرت و باز هم حسرت…!
این آخری خیلی جالب بود…
راستی دکتر، پیوندهای خوشمزهتون مثل اینکه مشکل پیدا کرده، چیزی رو نشون نمیده…
من از سرویس دیگو استفاده میکنم که امروز مشکل سرور پیدا کرده.
جناب مجیدی، گمان کنم بد نباشد این نکته را یادآوری کنم که واژه ی Fiction در بالای قفسه ها یعنی کتاب های داستانی که گستره ای بسیار بزرگ تر از آن چه ما در ایران تخیلی (شاید برابر science Fiction) می نامیم است. تعداد قفسه ها هم برای چنین گستره ای طبیعی است و به گمانم در ایران هم بسیار کتابفروشی ها در این حد دسته بندی را انجام می دهند.
احتمالا منظور ایشون عکس پنجم بوده.
بعد از مدتها انتظار برای خوندن حداقل یک پست از دکتر عبیری عزیز، دیدن چند تا عکس که توسط ایشون گرفته شده هم، خوشحال کننده بود.
هر موقع که نگاهم به کتاب “بیلیارد در ساعت نه و نیم” میفته به یاد دکتر عبیری میفتم. لذتی که از خوندن این کتاب بردم رو مدیون ایشون هستم.
—————-
عکس های مربوط به برلین، رویایی بود!
سلام آقای مجیدی کاش جمعه آینده در مورد روند طراحی روی جلد کتاب بگید و تفاوت اون رو در ایران و خارج مقایسه کنید