داستان عجیب جاسوسی جان مک‌آفی

در یکی از پست‌های پیشین یک پزشک در مورد جان مک‌آفی برایتان نوشته بودم، به صورت خلاصه نوشته بودم که جان مک‌آفی -مؤسس شرکت امنیتی و ضدویروس مشهور مک‌آفی- که دوران بازنشستگی خود را کشور کوچک «بلیز» طی می‌کرد، به دردسر افتاده بود. به دنبال قتل یکی از همسایگان، پلیس در نظر داشت برای انجام تحقیقاتی او را توقیف کند، اما او با این ادعای عجیب که پلیس بلیز او را خواهد کشت، از بلیز فرار کرد و به گواتمالا رفت. در این کشور هم به دنبال انتشار عکسی از او در یکی از نشریات، از روی متادیتای عکس، مقامات متوجه محل گریز او شدند.

اما چیزی که در این میان مشخص نبود، این بود که چرا جان مک‌آفی این همه از پلیس بلیز واهمه دارد. جان مک‌آفی در اقدامی عجیب توضیح داده که چرا این همه می‌ترسیده است:

به گفته مک‌آفی در وبلاگش او در بلیز، 75 لپ‌تاپ ارزان خرید و با کمک برخی‌ها، برنامه‌های keystroke که اطلاعات مربوط به تایپ کاربر را ذخیره و ارسال می‌کنند، روی آنها نصب کرد. بدافزارهای او می‌توانستند میکروفن و دوربین لپ‌تاپ‌ها را هم خاموش و روشن کنند.

در مرحله بعد مک‌آفی این لپ‌تاپ‌ها را دوباره بسته‌بندی کرد، طوری که مشخص نباشد، بسته‌بندی آنها باز شده و سپس آنها را به عنوان هدیه به جمعی از کارمندان دولتی، افسران پلیس، مشاوران وزرا و حتی دوست‌دخترها و دوست‌پسرهای شخصیت‌های مهم داد!

گام بعدی مک‌آفی این بود که 4 نفر را اجیر کند تا به صورت تمام‌وقت، اطلاعات ارسالی را پایش کنند، پسوردهای ایمیل‌، فیس‌بوک و اکانت‌های دیگر را برای او استخراج کنند.

مک‌آفی می‌خواست نوعی جاسوسی گسترده و یا به تعبیر خودش یک برنامه مهندسی اجتماعی گسترده انجام بدهد، بنابراین  23 زن و 6 مرد را استخدام کرد تا وارد روابط غیراخلاقی با سوژه‌هایش شوند.

جاسوسی او به زودی چیزهای زیادی را برای او مشخص کرد، چیزهای مثل روابط جن..سی گسترده، ارتباط‌های متنی و چت‌های غیراخلاقی، بی‌بند و باری، حسادت و خشم‌های همه‌گیر.

01-07-2013 11-34-19 AM

اما کسب اطلاعات با کامپیوتر برای مک‌آفی کافی نبود، او تصمیم گرفت که جاسوسی خود را گسترده‌تر کند و این بار با مراجعه به دو شرکت مخابراتی و فریفتن تعدادی از کارمندان کلیدی آنها، به اطلاعات تماس‌ اشخاص مهم دسترسی پیدا کرد، حالا او دیگر حتی شماره تلفن اشخاصی را که مواد مخدر برای سوژه‌های او فراهم می‌کردند، می‌دانست!

هدف نهایی مک‌آفی این بود که شواهدی از نفوذ  تروریست‌ها به خاک آمریکا و کمپ‌های آنها پیدا کند، چیزی که به گفته خودش در آن توفیق پیدا کرد، این روزها اگر اخبار سیاسی را دنبال کنید، شاید به اخباری در این مورد برخورده باشید.

او حتی در یکی از برنامه‌هایش توانست بفهمد که نخست‌وزیر بلیز شخصا دستور قتل یک فرد را صادر کرده است.

اما واقعا انگیزه مک‌آفی از این جاسوسی‌ها چه بود؟ آیا او یک انگیزه شخصی مثل انتقام داشت؟ آیا مقامات بلیز حقی از او ضایع کرده بودند؟

مک‌آفی آدم مرموز و غیرقابل اعتمادی است که به هیچ یک از حرف‌هایش نمی‌توان اعتماد کرد. او سابقه خوبی نداشته است، برای مثال او دو سال بعد از نقل مکان به بلیز در فورومی در مورد طرز تهیه یک داروی محرک عصبی نوشته بود! او نوشته بود که بعد از تهیه این ماده، قطره‌ای از آن روی انگشتش ریخته بود و تحت تأثیر دارو 4 روز نتوانسته بود بخوابد و توهمات شنوایی و بینایی و پارانویا داشت.

او ادعا کرده بود که سه هزار دوز از این دارو را در کشور بلیز توزیع کرده است. ولی عملا شواهدی از مصرف و توزیع این دارو پیدا نشد.

به راستی مک‌آفی کیست؟ یک گیک کنجکاو ماجراجو، یک جاسوس مأمورشده با اهداف خاص یا یک خلافکار ذاتی بااستعداد؟

مک‌آفی بعد از اینکه در گواتمالا دستگیر شد، با تمارض به سکته قلبی مدتی وقت خرید و بستری شد، در این زمان، وکلای او توانستند ترتیب بازگشت او را به آمریکا بدهند.

مورد جان مک‌آفی آدم را نگران میزان درستکاری شرکت‌های امنیت کامپیوتری و ضدویروسی می‌کند، به راستی چه میزان می‌شود به این شرکت‌ها و گردانندگان آنها اطمینان کرد؟

منبع

 

 

13 دیدگاه

  1. به هیچ عنوان نمیشه به هیچکدوم از شرکت‌های موجود در عرصه فناوری از این نظر اعتماد کرد، مگر اینکه نرم‌افزارها اُپن‌سورس باشند و نقشه‌های سخت‌افزارها در دسترس عموم قرار بگیره، و افراد خبره‌ای هم برای نظارت و افشاگری کدها و بخش‌های سخت‌افزاری ماجراجویانه (و غیر قابل قبول برای کاربر خواهان امنیت واقعی) برای این کار موجود باشند (تازه در این صورت هم مشروعیت اخلاقی چنین افرادی مهم هست!). اونوقت تا حدودی میشه اعتماد خرج کرد…
    در دنیایی که دست‌های پشت پرده زیادی در حال چرخوندن سیاست‌های کلی و منطقه‌ای هست، دستیابی به چنین سطح امنیتی غیر ممکنه، چون همون دست های پشت پرده به طور کاملاً عمد و به طرقی مانند داستان پست شما حریم خصوصی افراد رو نقض میکنند!

  2. اوه اوه اوه
    خداروشکر که گنو/لینوکس استفاده می‌کنم!
    یکی از دلایل عمده‌ای که منو به اوپن سورس علاقه مند کرده بعد از ترویج علم و دانش، شفافیت و اطمینان کدی هست که روی سیستم اجرا می‌کنم!

  3. این آدم مرموز با اون کارهاش آدم رو یاد برخی شخصیت‌های فیلم‌ها می‌ندازه که بهشون می‌گیم آدم بده! از اینا که می‌خوان دنیا رو کنترل کنند. یه چیزی تو مایه های کُلا تو کاراگاه گجت!
    در مورد سایر شرکت‌های امنیت کامپیوتری هم فکر می‌کنم وضع به همین صورته. حتی در مورد گوگل و فیس‌بوک و توییتر. توهم توطئه نزدم و خودم هم از همین‌ها استفاده می‌کنم اما با علم به اینکه چیزی به اسم حریم خصوصی تو اینترنت وجود نداره.

  4. عجب ایده ای واسه جاسوسی داد کافیه نرم افزار بنویسی کلمات خاصی که فکر میکنی کلیدین از اطلاعات دزدیده شده واست جدا کنه دیگه استخدامم نمیخوای تو ایران یادم باشه دی:
    حریم خصوصی از قدیم هم وجود نداشت همسایه ها فال گوش وای میستادن الان راحت تر شده اوضاع

  5. سلام.کارش هرچی بوده ؟ این فایده رو برا من داشت که فهمیدم کشوری به اسم بلیز وجود داره .لامصب 30 سال چغرافی درس دادم وهی نگاه اطلس های جوراجور کردم نفهمیدم بلیز وجود داره .حالا همه دنیا فهمیدن .این خودش کم کاری نیست .راستی چند کشور باحرف ب داریم ؟

  6. من رو یاد سریال های امریکایی میندازه . اینا واقعیت هستن چرا امریکاییها علمی تخیلیشو میسازن ؟ میتونن همین هارو فیلم کنن .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]