اختلال بدریختی بدن : وقتی از ریخت خودتان خوشتان نمیآید!
مقدمه: یکی از ویژگیهای اینترنت این است که آدم را به سرعت از سمتی به سمت دیگر میبرد. چند روز پیش (زمان نوشته شدن این مقاله در سال ۲۰۱۳) در حال خواندن یک مقاله در مورد طراحی بدنه گلکسی اس 4 بودم و اینکه چقدر این روزها باید طراحان شرکت سامسونگ وقتی خود را با طراحی زیبای HTC One مقایسه میکنند، دچار اضطراب شوند.
احتمال میدهم که نویسنده آن مقاله کمی از روانپزشکی سررشته داشته باشد، چون برای توصیف مورد، از اصطلاح اختلال بدریختی بدن یا Body dysmorphic disorder استفاده کرده بود.
در اینجا البته اصلا قصد ندارم وارد جدالهای برندی شوم، اما وقتی این مقاله را خواندم دیدم بد نیست کمی در وبلاگ در مورد این اختلال توضیح بدهم.
محیط پیرامون را خود بنگرید و یا اگر کمی در اینستاگرام بنگرید، شاید مثل من و خیلیها دیگر از نوع آرایش و اعمال زیبایی که این روزها در جامعهمان شیوع زیادی پیدا کرده است، تعجب کنید، بینیهای بریده که رینوپلاستیها زیبایشان نکرده و فقط باعث میشوند بیننده با خودش بگوید، این شخص عمل کرده، گونههای برجسته، لبهای ورم کرده، پوستهای به شدت برنزه، عضلههای به عمل آمده از استروئید و چیزهای دیگر …
سعی و تلاش در راه زیبا بودن اصلا چیز بدی نیست، مشروط به اینکه به یک دغدغه مزاحم تبدیل نشود، خود شخص به محدودیتهای فیزیکی خود آگاهی داشته باشد و اصولا با همه این کارها و هزینهها به نتیجه نهایی برسد، نه اینکه مثل خیلیها فقط انگشتنما شود و نه زیباتر.
به گمانم یک جزء غایب در کلینیکهای زیبایی و در سیر اعمال پلاستیک و زیبایی، فقدان جزء مشاوره با افرادی باشد که میخواهند، دست به این کار بزنند.
در یک پزشک اصولا همان طور که میدانید اصلا دوست ندارم در مورد مسائل پزشکی به صورت خشک و با اصطلاحات پیچیده پزشکی بنویسم، پس این بار هم از تاریخ و دنیای سینما برای توضیح استفاده میکنم!
اختلال بدریختی بدن، در روانپزشکی در دسته اختلالات شبهجسمی قرار میگیرد، در این بیماری، فرد احساس ذهنی مداومی درباره زشتی و برخی قسمتها و ویژگیهای ظاهر یا چهره خود دارد.
حتی ممکن است اندام یا چهره یک فرد، طبیعی باشند و یا از هنجار معمول چندان فاصله نداشته باشند، اما در این اختلال باور و اضطراب بیمار تا آن اندازه است که ایمان پیدا میکند ظاهر جذابی ندارد و حتی زشت و تنفربرانگیز است.
حتی با توضیح و زبان منطقی هم نمیشود، این دسته بیماران را متوجه اشتباه خود کرد.
دستهای از این بیماران همانهایی هستند که بعد از اعمال زیبایی، از ظاهر خود راضی نمیشوند و از پزشکان خود شکایت میکنند یا طالب اعمال تکمیلی میشوند.
در واقع بر اساس یک مطالعه تنها سه درصد کسانی که این اختلال را دارند، پس از اعمال جراحی شدت دغدغه ذهنیشان کاهش مییابد و بر اساس یک مطالعه دیگر از هر سه فردی که عمل جراحی زیبایی بینی میکنند، یکی این اختلال را دارد.
از نظر تاریخی، در سال 1886 برای نخستین بار یک محقق به نام مرسلی Morselli اصلاحی برای این وضعیت به نام dysmorphophobia یا هراس از بدریختی تعریف کرد. پس از او پیر ژانه هم این اختلال را وسواس شرم از شکل بدن نامگذاری کرد.
اما مورد جالبتر شاید کارهای فروید در این زمینه و مورد مردی بود که نخست فروید از او با نام مستعار Wolf Man یاد میکرد. این مرد که بعدها مشخص شد یک نجیبزاده روسی به نام سرگئی پانکجف، اشتغال ذهنی زیادی به شکل بینیاش داشت، طوری که این امر، باعث شده بود عماکردش مختل شود.
پانکجف عضو یک خانواده ثروتمند در سن پترزبورگ بود و بعد از انقلاب روسیه در اروپا زندگی میکرد. از حدود سال 1907 او دچار افسردگی شدیدی شده بود که گرچه به وضعیت سیاسی روز نسبت داده میشد، اما او در پی درمان این مشکل بود. سال 1910 پزشک پانکجف او را به وین برد تا توسط فروید ویزیت شود.
فروید طی 4 سال در جلسات زیادی او را ملاقات کرد و به سبک خودش او را مورد آنالیز روانی یا سایکوآنالیز قرار داد.
گفته میشود که بررسی روانی دقیق همین بیمار و تفسیر رؤیاهای او بود که نقش اساسی در شکلگیری تئوری تکامل روانی-جنسی psychosexual فروید داشت.
اما از تاریخ به درمیآییم و به دنیای سینما میرویم تا ببینیم چه فیلمی را می توانیم مثال بزنیم که در آن به اختلال بدریختی بدن اشاره شده باشد.
بهترین فیلم شاید فیلمی باشد به نامسیرانو دو برژاک در سال 1990 به کارگردانی ژان پل راپونو و بازیگری ژرار دو پاردیو، ژاک وبر و آن دوشه ساخته شد.
در این فیلم سیرانو که دوپاردیو نقشش را بازی میکند، شاعری است سیتزهجو و معترض و عاشق دخترعموی خود -رکسان- است، اما به این علت که احساس میکند بسیار زشت است، از ابراز علاقه خودداری میکند.
در یک ملاقات او متوجه میشود که رکسان دلباخته یک سرباز جوان شده، این سرباز در همان هنگ سیرانو خدمت میکرد، اما او علیرغم ظاهر جذاب، نمی توانست به خوبی صحبت کند، برای همین سیرانو بازفداکاری به این سرباز -کریستین- کمک کرد و از جانب او نامههایی عاشقانه برای رکسان مینوشت و در واقع علایق قلبی خود را از جانب کریستین ابراز میکرد.
طی وقایعی، رکسان متوجه واقعیت امر میشود، کریستین در جنگ جان میبازد و سیرانو هم متعاقب مجروحیت از ناحیه سر در بستر مرگ به عشق خود اعتراف میکند.
ژرار دو پاردیو برای بازی در این فیلم برنده جایزه بهترین بازیگر مرد از جشنواره کن شد و در اسکار هم نامزد این جایزه شد. در گلدن گلوب هم فیلم به عنوان بهترین فیلم خارجی سال انتخاب شد. فیلم دوبله شده است و یادم میآید که یک بار از تلویزیون ایران هم پخش شده است.
کاراکتر واقعی سیرانو دو برژاک بین سال های 1619 تا 1655 میزیست، او یک نمایشنامهنویس بود و در کارهایش همیشه از بینی بسیار بزرگ خود که از مایلها دور هم مشخص است، یاد میکرد! پرترههای به جا مانده از او نشان میدهند که بینی او واقعا بزرگ بود، اما نه به آن میزان او که در آثارش در مورد آن غلو میکرد.
در حاشیه هم بنویسم که دوستداران علمی تخیلی سیرانو را بیشتر از آنکه به خاطر فیلم یا بینی بزرگش بشناسند، به خاطر این میشناسند که او یکی از نویسندگان پیشگام علمی تخیلی بوده است:
سیرانو دو برژاک، که تحت تأثیر عمیق داستان گادوین بود، در کتاب تاریخ مسخره امپراتوری ماه، روش بهتری برای سفر به ماه پیدا کرد. آن موقع گمان میکردند شبنم از هوا سبکتر است، برای همین بعد از مدتی از روی برگها به آسمان میرود. شخصیت داستان بطریهایی را از شبنم پر کرد، به کمرش بست و به ماه رسید. از بخت بد، ساکنان ماه اعتقاد راسخ داشتند زمین است که به دور ماه میچرخد، برای همین او را که گفته بود ماه قمر زمین است، زندانی کردند.
این اختلال را میتوان با شناختدرمانی یا داروهای ضد افسردگی مثل فلکوستین یا ترکیب این دو درمان کرد.
این نوشتهها را هم بخوانید
دوستان میتونن به کتاب “روانشناسی تصویر ذهنی” نوشته ی دکتر ماکسول مالتز رجوع کنند. کتاب جالبیه.
“چند روز پیش در حال خواندن یک مقاله در مورد طراحی بدنه گلکسی اس ۴ بودم و اینکه چقدر این روزها باید طراحان شرکت سامسونگ وقتی خود را با طراحی زیبای HTC One مقایسه میکنند”
“در اینجا البته اصلا قصد ندارم وارد جدالهای برندی شوم”
“زخمی شدن سه تکنسین در کارخانه سامسونگ بر اثر انتشار گاز اسیدی”
“استخدام ترول های اینترنتی توسط سامسونگ بر زد HTC”
صفحه اصلی سایت تو روزی که s4 معرفی شد یادتونه؟
فعالیت های ترولی این سایت روز به روز در حال افزاریشه.
من موندم به چه جراتی این کامنتو گذاشتی؟!
چه طور به خودت این حق رو می دی که مورد دکتر که یکی از مورد احترام ترین شخصیتهای وب فارسی زبانه قضاوت کنی؟!
1پزشک یکی از تنها چند وبلاگیه که به امید خوندن مطلب جدید به اینترنت کانکت می شم.
یک پزشک انتقادهای همه خوانندهها را گوش میکنه. ممنونم از لطف شما.
با احترام به آقای دکتر مجیدی و سپاس از زحماتی که در این وبلاگ میکشند. هر وقت در هر جایی که صحبت از اینترنت به میآید، سعی در معرفی این وبلاگ میکنم. اما در خصوص سامسونگ و اپل ، من هم نظرم این است که آقای دکتر ما، تا حدی کم لطفی میکنند!
نظر لطف شماست، نه آیفون آرمانی است و نه من مشکلی با برند سامسونگ دارم، در واقع اولین اسمارت فون من گلکسی اس یک بود و حالا هم اگر بدون اسمارت فون بودم، گلکسی اس 4 یکی از انتخابهای اول من بود. ولی خوب ضعف در طراحی سری گلکسی را نمیشود منکر شد. گوشی آرمانی اندرویدی که من دوست داشتم حتما داشته باشم یک گوشی با پرفورمانس و خصوصیات نرم افزاری سری گلکسی اما با طراحی مثلا اچ تی سی وان بود.
سلام
خسته نباشید.
می خاستم از چند جمله ی این متن توی وبلاگم استفاده کنم. اجازه می دهید؟
خیلی جالب و آموزنده بود. خوندن این پست رو حتماً به چند نفر که میشناسم پیشنهاد میکنم!
مطلب جالبی بود… ممنون آقای مجیدی
خیلی خوب بود
دکتر از پراکنده گویی های همگرایی که داری به وفور لذت میبرم :)
یعنی خوشم میاد تحت هر شرایطی به سامسونگ تیکه میندازی حتی تو پست های پزشکی.دکتر جون منه خواننده چه گناهی کردم که تو از سامسونگ خوشت نمیاد؟؟
سلام.
هر کسی میتونه دیدگاههای خودش رو در وبسایتش شخصیش منتشر کنه.
سینا جان سیر تکامل سامسونگ تنها یک نکته رو برای همه بازگو می کنه…
تقلید
جالب بود اما کم…
OK