معرفی کتاب: سوییت فرانسوی
امروز میخواهم کتابی به نام «سوییت فرانسوی» را به شما معرفی کنم، زمستان سال پیش متوجه شدم که این کتاب منتشر شده است، اما تا همین شب پیش که مطالبی در مورد کتاب در دیباچه آن و همچنین در اینترنت خواندم، متوجه اهمیت و موضوع کتاب نشده بودم.
خود این مطلب، جای سؤال دارد که چرا ناشران و صاحبان کتابفروشیهای آنلاین، از معرفی مؤثر آثار خود پرهیز میکنند!
مثلا به وبسایت نشر نیلوفر که کتاب سوییت فرانسوی را منتشر کرده است، بروید، آیا به نظرتان آن توضیحات مختصر میتوانند معرف کتاب باشند و شما را با کتاب و نویسندهاش آشنا کنند؟
دیشب دیباچه «هیجانانگیز» کتاب سوییت فرانسوی را خواندم، داستان زندگی نویسنده کتاب –ایرن نمیروفسکی– آنقدر جالب توجه است که بر مبنای آن میتوان یک فیلم پرکشش ساخت.
ایرن نمیروفسکی در سال 1902 در کییف در یک خانواده یهودی به دنیا آمد، پدرس یک سرمایهدار و بانکدار شناخته شده بود، او زیر نظر پرستارش فرانسوی آموخت، و در حالی سالهای کودکی را طی کرد که از مهر و محبت والدین به خاطر بیتوجهی مادر و دوری پدر به خاطر مشغله و سفرهایش، اغلب بیبهره بود.
زندگی مرفه آنها با انقلاب روسیه به هم ریخت، در سال 1918 او همراه خانواده به فنلاند گریخت، ایرن از 14 سالگی نوشتن را شروع کرده بود.
بعد از مدتی آنها به پاریس رفتند و پدر ایرن توانست با مدیریت یکی از شعبههای بانک خود، سرمایه از دست رفته خود را از نو به دست آورد، ایرن در سربن تحصیل کرد و در آنجا لیسانس ادبیان گرفت.
در سال 1923، او نخستین رمانش را به نام سوء تفاهم نوشت، در آن او هجده ساله بود، یک سال بعد او رمان دیگری به نام کودک نابغه نوشت، در سال 1926 او با مهندسی به نام میشل اپستین ازدواج کرد.
ایرن تا سال 1929 در جامعه ادبی فرانسه ندرخشیده بود، در این زمان بود که دستنوشتی با عنوان «داوید گولدر» را بدون نام و نشانی از خود برای برنار گراسه فرستاد. گراسه از خواندن اثر، بسیار بر سر شوق آمد، و در پی یافتن نویسندهاش برآمد، برنار گلاسه ناچار شد که آگهیای در نشریات منتشر کند و در آن از نویسنده ناشناس بخواهد که خود را معرفی کند، وقتی ایرن نزد او رفت، باورش نمیشد که این کتاب را چنین زن جوانی نوشته باشد و مدتی با تفصیل با او سؤال و جواب کرد تا مطمئن شود که ایرن، خود کتاب را ننوشته و نویسنده اصلی نمیخواهد خود را از طریق ایرن، استتار کند. از روی این رمان فیلمی هم ساخته شد.
در سال 1939، ایرن تصمیم گرفت تا همراه دو دخترش، مسیحی شود و همین کار را هم کرد.
با آغاز جنگ جهانی و اشغال فرانسه، عرصه بر خانواده ایرن تنگ شد، ایرن به خاطر «آریایی» شدن مؤسسان نشر، دیگر نمیتوانست کتابی منتشر کند، آنها پاریس را ترک کردند و در دهکدهای اقامت کردند.
در همین جا در فاصله زمانی سالهای 1940 تا 1942، او نوشتن را رها نکرد، آثاری را با نام مستعار برای مجلهها فرستاد و دست به نوشتن «سوییت فرانسوی» زد، این رمان پنج بخش دارد، ایرن موفق شد دو بخش یعنی «توفان در ماه ژوئن» و نیز «دولچه» را به پایان برساند، اما سه بخش دیگر ناتمام میمانند.
آرزوی او این بود که کتابی هزار صفحهای بنویسد به شیوه سمفونی بنویسد، که هر یک از بخشهای پنجگانهاش لحن و ضربآهنگی شبیه قسمتهای مختلف یک سمفونی را داشته باشند. الگوی او برای این کار سمفونی پنج بتهوون بود.
در 12 ژوئن سال 1942 او توقیف شد و در 17 اوت در اردوگاه آشویتس کشته شد. کمی بعد شوهر او به سرنوشت مشابه دچار شد، او دخترهایش به سختی فرار کردند.
دستنوشته سوییت فرانسوی که برای صرفهجویی در کاغذ و جوهر با خطی بسیار ریز نوشته شده بود، تا مدتها در دست یکی از دخترهای ایرن -دنیز- بود، او تصور میکرد که اینها یادداشتها و خاطرات ناخوشایند مادرش هستند، اما در اواخر دهه 1990 که قرار شد آثار مادرش به کتابخانه فرانسه اهدا شوند، او نگاهی دوباره به آنها انداخت و متوجه اشتباهش شد. کتاب با استقبال زیادی مواجه شد، میلیونها جلد از آن به فروش رسید و به 38 زبان دنیا برگردان شد.
قرار است در سال 2014 فیلمی هم با شرکت میشل ویلیامز از روی این اثر ساخته شد.
همان طور که اشاره کردم ایرن نمیروفسکی دوست داشت کتاب را در پنج بخش بنویسد، اما فقط توانست دو بخش را به اتمام برساند، قسمت سوم به صورت ناقص نوشته شد و قسمت چهارم و پنجم با عنوان جنگ و صلح، فقط به صورت عنواندر دفترچهاش نقش بستند.
سوییت فرانسوی اثری است که نمایانگر بیهویتی یک جامعه تسلیم و تهی شده از ارزشهاست. اثری است خشونتبار، چشماندازی با روشنبینی شگفتانگیز از فرانسه اشغالشده:
جادههای مهاجرت، دهکدههای پر از زنان و کودکان از پا افتاده و گرسنه که برای خوابیدن روی یک صندلی ساده، در راهرو مهمانخانهای در روستا، جدال میکنند، اتوموبیلهای پر از مبل و تشک و پتو و ظرف که به علت نداشتن بنزین، در راه ماندهاند، سرمایهدارن متنفر از مردم که میکوشند تا اشیای قیمتی خود را نجات بدهند، زنهای بیبند و باری که رها شدهاند، کشیشی که کودکان به قتلش میرسانند، سرباز آلمانیای که بیوهزنی را از راه به در میکند و..
در چنین جامعهای که هر کس در پی نجات خود است، تنها یک زن و شوهر ساده و معمولی، که پسرشان در نخستین نبردها زخمی شده است، شخصیت خود را حفظ میکنند، در میان سربازان شکستخوردهای که به زحمت در جادهها راه میروند، در هرج و مرج برپاشده از حرکت ستونهای نظامی که زخمیها را به بیمارستانها میبرند، میکوشند تا نشانی از او بیابند.
این کتاب همان طور که در آغاز نوشتن توسط انتشارات نیلوفر منتشر شده است، مترجم اثر مهستی بحرینی است. کتاب 492 صفحه دارد و قیمتاش 18500 تومان است.
این کتاب را میتوانید به صورت آنلاین بخرید:
این نوشتهها را هم بخوانید
فکر نمیکنم این کتاب جزو اولویت های خرید مردم ایران باشه …
سلام
به هر روی بابت معرفی کتاب در شرایط بد فرهنگی از شما متشکرم.
اما نکتهای که در این مطلب نظر بنده را به خود جلب کرد، بازی با واژگان «ایرن» و «ایران» در خلال جملات است. فکر میکنم که کلمه Irene را نتوان به هر ترتیب به شکل ایران خواند، حتی اگر هم چنین چیزی ممکن باشد، بازی بین دو تلفظ ایران و ایرن غلط و بی معنی است.
در ابتدا با فرض غلط املایی در متن پیش رفتم، اما پس از مدتی و با مشاهده این تناوب و دفعات، کمی به موضوع شک کردم، شما حتی اگر در مورد تلفظ شک داشتید، میباید تصمیمی در ابتدا میگرفتید و در پاورقی به شک خود اشاره میکردید.
با توجه به حجم رپورتاژ-آگهی های شما در مطالب اخیرتان، و همچنین حجم تبلیغات در این وبسایت، بیشتر ظن پارانوییکی را تقویت میکند که شما به هر روشی در پی جلب خواننده به وبلاک-وبسایت خود هستید، که در اینجا روشتان استفاده از واژه «ایران» بود و در انتها لینک دادن به وبسایت فروش آنلاین کتاب.جذب مخاطب شاید به خودی خود امر بدی نباشد، اما خلط بحث تعداد مخاطب با سود اقتصادی که هویت و صحت نوشتههای شما را به طرز روزافزونی به پروپاگاندای بیاصالت گره میزند (و همه میدانیم که تعداد هیت صفحه و کلیک آگهی چه تغییری در هزینه آگهی میدهد)، میتواند این ظن پارانوییک را قویتر و نزدیکتر به واقعیت کند. آنجاست که اصالت خود را به عنوان وبلاگ-وبسایت اطلاعرسانی از دست خواهید داد.
امید آنکه در نوشتههایتان به مرزهای پروپاگاندا و اطلاعرسانی پایبند باشید و تبلیغات را در همان کادرهای کناری یا «رپورتاژ-آگهی» محدود نگاه دارید. باشد که بیش از این مخاطب از دست ندهید.
آرزوی موفقیت.
دیشب مشغول خواندن کتاب بودم. امروز به سرعت متن را نوشتم، شخصا عاداتی دارم که هم برای من مزیت هستند و هم درمواردی ضعف. مثلا سرعت مطالعه من بسیار بالاست، سرعت تایپم هم خوب است، اما در مقابل این سرعت مطالعه بالا باعث میشود گاهی در دو سه بار مرور مطلب هم اشکالات تایپی را نبینم، یا بعضی واژهها را طور دیگری تایپ کنم، مثلا عادت دارم مایکروسافت را مایکروسفات تایپ میکنم!
اما برمیگردیم به اتهامات مطرحشده که واقعا شگفتانگیز هستند و جای تأمل فراوان دارند.
در یک پزشک هر وقت رپورتاژ – آگهی گرفتم به طور مشخص اعلام کردم و این قانون من بوده است.
در مورد پستهای فرهنگی و معرفی کتاب هم تا به حال هیچ اسپانسر و آگهیدهندهای نداشتهام، گرچه اصلا داشتن اسپانسر و آگهیدهنده را تابو نمیدانم.
در پستهای معرفی کتاب با افتخار بدون دریافت هیچ مبلغی، خوانندگان را دعوت به خرید کتاب خواهم کرد و هدف من هم کمکی ناچیز به ناشران و نویسندگان و مترچمان محترم و سختکوش ماست.
خود من شهرستانی هستم ، شما احتمالا نمیدانید که در بسیاری از شهرستانها مردم مشتاق، دسترسی به کتابهای مطرح روز ندارند، بنابراین در شرایطی که مردم گجت و فیلم و سریال را آنلاین تهیه میکنند، چرا فرهنگ خرید آنلاین کتاب را برای آنها جا نیدازیم؟
کلا پارانویید بودن چیز خوبی نیست، مهربانتر به مردم و عملکردشان نگاه کنید.
یک پزشک برای افزایش مخاطب به کارهای اینچنینی نیازی ندارد، پستهای معرفی کتاب به اندازه سادهترین پستهای فناوری هم به هیت اضافه نمیکنند، اما من خودم را متعهد به داشتن این پستها میدانم.
چرا شتاب در نشر مطلب(کتاب که فرار نمکند اینجا چیزی که مردم زیاد دراند وقت است)، سایت شما همانطور که توسط StandsWithaFist اشاره شد بسیار ضعیف تر از قبل شده و کم کم به مطالبی که فقط برای خالی نبودن عریضه به معرفی کتاب یا سایت دوستان ایرانی یا …اخبار 9 تا 10 روز قبل فناوری…میپردازد.من از مخالفان منفی نگری هستم چون همیشه دید منفی به کار صدمه وارد میکنه وباعث انجام ندان کار میشه اما ذکر این نکته ضروری که بیان نکردن ایرادات صدمه بزرگتری است من همیشه علاقه مند به همکاری با دوستان نی که سایت های برک و نه فقط ترجمه، باز هم ترجمه ،ترجمه و تبلیغاتی که به خلا قیت صدمه میزنه بودم
برای همین اکثر سایت های که با اونها همکاری داشتم تعطیل و دوستان به شرکتهای داخلی یا خارجی پیوسنتد
اما من از همکاری بااین سایت ها برای برتر بودن در زمان خود خوشحالم
http://www.snoopmag.net
http://www.hotoverclock.com
http://www.netqurd.com
قصدم تعریف از خود نیست،(چون تمامی انها تعطیل شده) اما سایت شما هم نمونه از همین سایت ها بود( چون کمی از سایت(خوب قبل) و رسالت اون ناامید شدم) که من علاقه زیادی برای همکاری با اون را داشتم اما به خاطر نوع نظام انتشار مطالب موفق به این کار نمیشدم (البته از خوشانسی دوستان عزیز چون شاید من موجب تعطیلی سایت میشودم واین سایت که قبلا جز سایت های بسیار جالب بود …)
اما دکتر هدف از این مطلب ذکر داستان نبود بلکه فقط یک نکته به شما بود یک سایت همیشه نمی تونه تمام مخاطبهای خودش حفظ کنه و این ربطی به کیفیت مطالب نداره و… که شما خود بهتر اگاهید اما شما در پاسخ دوست عزیزمان فقط به توجیح مطلب در مورد تبلیغات پرداختین چون بسیاری از سایت ها و مطالب تبلیغی شما به درد افراد تهرانی هم نمی خوره چه برسه به دوستان گل شهرستانی که شما برای جواب به سمت اونها نشانه رفتین شاید خود شما توقعات رو بالا بردین که دوستان جدیدا دلخور شده اند اما در مورد تبلیغات متاسفانه مترجمین به قدری زیبا این کار انجام میدن که احتیاجی به تبلیغات ندارن من همیشه از ترجمه مطالب قدیمی و سبک بودن ان به انتشاراتی ها مطالبی می نوسیم که هیچگاه پاسخی دریافت نمی کنم یادم هست کع یکبار بیش از 50 غلط در یک کتاب تخصیصی امنیت پیدا کردم و برای انتشاراتی فرستادم (در برگردان و معادل سازی و حتی در بیان عکس مطلب نه غلط ویرایشی بود) که حتی یک نامه خالی یا فح… هم دریافت نکردم فکر نمی کنم تبلیغات کمکی به بهبود این چیزها داشته باشد چقدر خوب بود که یک بار راجعبه زیبای ترجمه مینوشتید دکتر و کمی دل ما را خنک میکردید.
لطفا دوستان جای دکتر پاسخ نهند(منفی را با اغوش باز میپزرم و مثبت اما پاسخ نه چون کم کم من هم به این شیوه پاسخ نده راحت باش عادت کردم)
اگر شما هم پاسخ ندادی جای گله نیست اقای دکتر
1- والا من ادعایی در مورد بزرگی و برتر بودن «یک پزشک» اصلا ندارم، «یک پزشک» «وبلاگ» ساده و شخصی من هم هست، یک خبرگزاری یا سایت بزرگ نیست، متناسب با وقتی آزادی که دارم که زیاد نیست، تا جایی که میتونم از این رسانه برای ارتباط با مخاطبانم استفاده میکنم، مسلم هست که همون طور که یک فرد همیشه سر حال نیست، یا همون طور که یک ورزشکار اوج و نزول داره، یک وبلاگ هم به طور سینوسی عمل میکنه، در یک هفته ممکنه سه چهار مطلب عالی داشته باشه، در هفته بعد نه.
2- در مورد فناوری اصلا سبک یک پزشک، انتشار بیدرنگ اخبار نبوده و نخواهد بود، در یک پزشک بیشتر دوست دارم تأثیر فناوری روی انسان را بازتاب بدم و نه مثلا اخبار آنی در مورد گجتها. هر وبلاگی سبک خاصی داره، من علاقهای به بازتاب آنی اخبار نه چندان مهم ندارم.
3- ناشران و مترجمان و نویسندگان بسیار خوبی داریم که انتخابهای عالیای دارن، من حس میکنم بسیاری از آنها دچار سرخوردگی هستن و در ارتباط با عامه مردم مشکل دارن و حس میکنن درک نمیشن.
چاره کار آه کشیدن نیست، بلکه باید عملگرا بود و شور و عشق کتابخوانی رو در مردم زنده کرد، بله، میشه نقد تخصصی روی کتابها داشت، عیوب ترجمه رو برجسته کرد، پچیده و غامض نوشت یا به سمت و سویی رفت که خیلی سریع منجر به «حذف« شد، اما در مقابل میشه امید داد، کنجگاو کرد، کتاب خرید و توصیه کرد و هدیه داد و شرایط را کمی بازتر کرد.
مخاطبان کتاب نباید چند صد منتقد حرفهای و نیمه حرفهای کشور باشن، کتاب باید با همه ارتباط برقرار کنه و یک جزء در زندگی مردم بشه، مسلما وقتی در ژاپن یک کتاب در بیش از یک میلیون نسخه منتشر میشه، همه خوانندگانش در سطح بالای ادبی نیستند، خانم خانه دار، محصل دبیرستانی، کارگر ساده هم کتاب را میخرن و هر کس به نوعی باهاشون ارتباط برقرار میکنه.
باید با مردم و در کنارشون بود، ذائقهشون را بهتر کرد و برای اونها نوشت، وبلاگ بیمخاطب و کتاب بیخواننده هر چقدر هم خوب باشه، وقتی نتونه منجر به تغییر در نگرشها و قضاوتها بشه به باور من ارزشی نداره.
بخاطر همین خاص بودن این وبلاگ هست که حتی پستهای رپورتاژش رو هم میخونم. تلاشتون در جهت تشویق و ارتقای فرهنگ کتابخوانی خیلی هم قابل تقدیره. همچنین نیمسیکل مثبت سینوسی سایتتون هم پریود زمانی بالایی داره ;) اینا رو از دید یک آدم مته به خشخاش و منتقد گفتم فقط!
بیسیار مچکر از پاسخ سریع و انتشار نقد های تند همه من فقط در دلی با شما داشتم برای همین برای اولین بار فقط برای شما گفتم نه دوستان از انجا که شما وقت پاسخ به ایمیل ها راندارید به اجبار دراینجا باشما به تبادل نظرات پرداختم من همیشه از سایت شما لذت میبرم این رو بارها گفتم من از سیاست این سایت (نه وبلاگ از نظر من)لذت بردم اما گاهی همان قدر هم متعجب ومتاسف شدم و ویژگی مثبت البته امید ورام این انتهای منیمم باشه وزود تر به ماکسیمم موج برسیم
“کلا پارانویید بودن چیز خوبی نیست، مهربانتر به مردم و عملکردشان نگاه کنید.”
قشنگ گفتی برادر. این دوست خوبمون خوبه نگفت دست استکبار جهانی توکاره! :)
همین انتقاد پذیری و نوع نگرش آقای مجیدی (که در پاسخگویی به انتقادات تند و یا … ونیز در مطالب ارایه شده قابل مشاهده است)باعث شده که من طرفدار این سایت بشم.
جالبه که همین دوستانی که به غلطهای تایپی و غیره اشاره میکنن، در نظر گذاشتن دقت ندارن و پر از اشتباه هستن. کلا ایراد گرفتن تو خون ما ایرانیها رفته. میخواهیم با پیدا کردن مقصر، خودمونو مبرا کنیم. یکی نیست به این عزیزان بگه: اگه بهتر بیل میزنی، بستان و بزن …
ای کاش:
“مهربانتر به مردم و عملکردشان نگاه کنید.”
من یه شهرستانی کتابخوان هستم .
سریال که سهل است اکثر جوانان هم سن و سال من کافه نشین قلیون کش ، مست و پاتیل پارتی کن هستن که شبانه روز به پاساژ درمانی و خرید احتیاج دارند .
من با اقشار متفاوتی نشست و برخاست دارم .مدلهای زیادی دیدم
.باید عرض کنم بسیار خوشحالم که در شهرم چندین کتابخانه و شهر کتاب هست که متاسفانه اغلب کم تردد و کم فروش هستند .
شما هرچقدر در یک پزشک تصمیم بگیرید . از نظر من خواننده درست و به جا است . و به این عرصه خدمترسانی میکنید … و باعث رونق چنین اماکنی خواهید شد .
به نظر من امثال این دوستانی که بعضا به اینجا ایراد میگیرند باید جانب انصاف را رعایت کنند و یه چرخی در جامعه که نه …در مجازی نشان میدهد تلاش یک پزشک در چه مسیری است . و این تنهای دنیای علمی و فرهنگی را نباید با نقدهای کم جان و بی ارزش کوبید . در اینجا نقد و تشر زدن ماها حکم اون مثل معروف نیست که اگر خرده بگیری و ایرادم را بگی دوست من هستی .
لا اقل اینجا چنین چیزی مصداق صد در صد ندارد . اگر هم دارد با لحنی دوستانه !
خوشحالم که این سایت ارزشی وجود دارد . و بسیاری از دانسته هایم را مدیون مطالب مفید آن می باشم .
موفق باشید آقای مجیدی و سایر عزیزان همکار
دوست من ،حال شما خوبه؟
وبلاگ یک پزشک همیشه برای من و بسیاری از افراد مشتاق اطلاعات به روز و بامحتوا جایگاه قابل ویژه ای داشته و امیدوارم همچنان همین اندازه خوب و قوی ادامه راه دهد.
دوست عزیز اینجور سطحی نگریستن و با بی انصافی نظر دادن ، لایق یک پزشک نیست!!
یکی از دلایلی که باعث میشه این سایت رو همیشه مطالعه کنم، این پست های زیبای شما هستند هر چند که در مورد معرفی کتاب گاهی وقفه بین این پست ها زیاد می شود، بهرحال بسیار سپاسگزارم …
و فعالیت شما در جهت نشر فرهنگ کتابخوانی ستودنی است
از اینکه سایت 1پزشک به خوبی جای ناشرین رو تو معرفی کتاب ها پر کرده بسیار بسیار بسیار خوشحالم و از همتون تشکر می کنم. ارزوی موفقیت واستون دارم.
دکی جوم نرم افزار اندروییدت ایراد داره اررو اتصال به شبکه میگیره یه چک بکن
فعلا تیمی که روی این اپ کار کردن مشکلاتی دارن که به خاطر اون نمیتونن روی اپ یک پزشک کار کنن. اما فلیپ بورد و کارنتس را برای مطالعه پیشنهاد میکنم.
اینجا اولین جاییه که مرتب خوندنش رو شروع کردم، بنا بر این خودم دارای این حق می دونم که اعتراض کنم:
چرا اینقدر غلط های تایپی زیادن؟
بعضی اوقات غلط های انشایی هم داریم!
حیفه ها
راستش نوشتههای ناقابل که من سهلن، مترجمان و ستوننویسهای باسابقه نشریات هم درست به همین خاطر نیاز به ویراستار دارن، کلا از نظر ذهنی خیلی وقتها آدم طوری هست که متوجه اشتباهات تایپی خودش نمیشه، اما فرد دیگر خیلی زود متوجه میشه.
دکتر از دست بچه ها دلگیر نشی ها یه وختی! به خدا چون خیلی خاصی داریم اینو می گیم بهت و و چون تو این مدت خواندنی ترین وبلاگ فارسی زبانی بودی که تا حالا دیدم بودی این اجازه رو من و دیگر خوانندگانت به خودشون می دن که ایرادات هر چند خیلی کم رو بگن بهتون تا همچنان بهترین شید. به خدا دکتر سطح فرهنگ و طرز فکر شما به شخصه تاثیرات خیلی بزرگی روی من گذاشته و من همیشه از این بابت از شما باید تشکر کنم. این مواردی هم که بچه ها گفتن چیز خاصی نبود و به هیچ وجه از ارزش وبلاگ خوب و ارزشیتون کم نمی کنه. موفق باشید اقای دکتر
یا حق!
من به شخصه انتظارم از اینجا زیاده، شما نویسنده همکار دارین (داشتین؟) ویراستار همکار هم شاید بتونید داشته باشید.
تا جایی که من میدونم یک پزشک به سیاق دیگر سایت هایی که این روز ها خیلی خیلی مخاطب دارن و زور میزنن که مخاطب هاشون رو بیشتر کنن اما اخبارشون عمقی نداره وصرفا مترجم اخبار سطحی دنیای فناوری هستن نیست یک پزشک از روزی که من از چند سال پیش خوندمش سعی کرده عمق بده به فناوری نگاه جدی تری داشته باشه و صرفا به پخش شایعات که مثلا فلان شرکت داره تبلتی با مشخصات فلان میده نبوده فناوری اینترنت لبتاپ تبلت و… اومدن زندگی مارو اسون کنن لذت بخش کنن و در یک پزشک من این رو میبینم که میشه از فناوری ها زیبایی هاشون لذت برد در مورد غلط املایی واقعا تعجب میکنم از دوستان اقای دکتر مجیدی تمام زندگی و محل درامدش این سایت نیست و مثل وبلاگ نویس های معروف خارجی دم و دستگاه و ویرایش گر ندارن و اشتباهات دیکته ایی واقعا اجتناب ناپذیره!ایشون درامدی هم ندارن از این سایت اگه هم باشه خرج خود سایت میشه واقعا درسته اینقدر حمله بکنیم به کسی که به خاطر عقایدش(که من میپسندم) سعی میکنه کتابخوانی و دیگر خوبی های فناوری رو اشاعه بده تو کشورمون؟؟من دو سه سالی وبلاگ نویسی کردم میدونم چقدر سخته به روز نگه داشتن یک سایت اونم روزی دو سه پست!
پس مارو به نیکی شما امیدی نیست شر مرسانید!بزارید دکتر کارش رو بکنه!
خواهش میکنم این کامنت رو تایید بفرمایید دکتر جان
جناب مجیدی
بدون شک یکی از بهترین بخشهای وبلاگ شما (و البته در بین تمام وبهای فارسی) همین بخش معرفی کتاب هست.
بسیار هم عالی است.
به شخصه تمام کتابهایی که تا کنون معرفی کرده اید را خریده و با دقت خوانده ام و حتی به دوستانم هم پیشنهاد کردم بخرند.
این کتاب را نیز میخرم.
از اینکه جایی هست میشه کتابهای خواندنی چاپ شده تو ایران رو پیدا کرد بسیار خوشحالم.
خواهشا این بخش رو با قدرت بیشتر ادامه بدین..
من هم با نظر شما موافقم.
فرهنگ کتابخوانی رو باید یه جوری ترویج داد.
این هم یکی از بهترین راههاست
سایت تاچارا، متن کامل معرفی کتاب قبلی شما را منتشر کرده و در صفحه اول خود قرار داده است. البته ناگفته نماند که ذکر منبع هم کرده و به نویسنده اصلی وفادار مانده است.
این هم لینک مطلب در سایت تاچارا: http://www.tachara.ir/Article/View/423/%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87_%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8_%C2%AB%D8%AA%D8%B1%D9%88%D8%AA%D8%B3%DA%A9%DB%8C%D8%9B%DA%A9%D8%A7%D9%87%D9%86_%D9%85%D8%B9%D8%A8%D8%AF_%D8%B3%D8%B1%D8%AE%C2%BB
عرض خسته نباشید بسیار!!
واقعا نمیشد این کتاب رو بهتر و جامع تر از این معرفی کرد!!! دستتون درد نکنه!
امیدوارم حجم و تعداد مطالب معرفی کتاب حداقل یه مقدار نسبت به سایر مطالب بیشتر بشه!!!
با تشکر
من علاقه ای به کتابهای خارجی ندارم ولی شما طوری این کتابو وصف کردید که بسیار مشتاق شدم برای خوندنش
رمانهای ایرانی همشون یه داستان تکراری دارن.ولی رمان های خارجی هر داستانش جذابیت خاص خودشونو دارن.
دستتون درد نکنه
از ایرن نمیروفسکی اگر کتابهای دیگه ای هم سراغ دارید لطفا معرفی کنید.
ایرن نویسنده قرن بیستم در سال 1942 فوت کرده
من این کتابو خوندم ولی ماجراش خیلی خاکستریه!با خوندن داستان آدم احساس یاس میکنه!
خرید اینترنتی کتاب سوییت فرانسوی:
http://moorchebook.ir/fa/product/570.html