مروری بر حال و هوای علم، فناوری و گجتها در گذشته (سال 1355 شمسی)
پیش از این هم با استفاده از آرشیو مجله دانشمند، نگاهی داشتیم به حال و هوای علم و فناوری در دهههای گذشته، امروز ماشین زمانمان را به سال 1355 شمسی میبریم، یعنی 37 سال پیش:
– تلویزیون رنگی و پخش رنگی، هنوز همهگیر نشده بود:
تازه صحبت از نسل اولیه دستگاههای سی تی اسکن میشد:
– خواندن خبر طرح احیای بحر المیت، این روزها که در مورد احیای دریاچه ارومیه حرف و حدیث بسیار است، جالب است:
– خبری از LEDها و OLEDها و تلویزیونهای 4K نبود!
– به جای 32 سال، 37 سال منتظر ماندیم، اما خبری از 10 میلیون نفری که قرار بود در شهرهای فضایی سکونت کنند، نشد!
– ایزاک آسیموف، با مقالههای عامهفهمشاش در اوج بود و شهرتش به ایران هم رسیده بود:
– این هم یک ریویوی گجتی خوب در سال 1355 شمسی، آن زمان به جای گوشی و تبلت، تلویزیونهای رنگی را با هم مقایسه میکردند:
– تلهتکست:
– پدیده تازه جهان عکاسی: اتو فوکوس:
این نوشتهها را هم بخوانید
برای من که 30 سالمه جالبه که می بینم عمر مجله دانستنیها بیشتر از عمر منه!
روز پزشک مبارک
یادش بخیر ما یه پارس گروندیک 26 اینچ داشتیم تقریبا از همین که رو جلد هست اما کنترل راه دور نداشت.
سلام به شما و خوانندگان
یک پیکان نوستالژیک دارم که داخلش و چعبه اش پر است از کتاب.کتابهای خاص ، کمیاب و نایاب(کهنه و نو) .همه از آب گذشته.حتی عامع پسنداش هم مورد تایید عده ای کتابخون حرفه ای هستند چه برسه به کتابهای خواندنی و عمیقش.
بصورت سیار می چرخیم و هر جا ، جا دیدیم و چشم ماموران سد معبر را دور ، کتابها را روی کاپوت جلو و جعبه عقب و دور تا دور سقف و باربند می چینیم.دل نازکی هم داریم که به تقاضاهای تخفیف نه نمی توانیم بگوییم.البته در حد معقولش.
به رفتارهای اجتماعی مردم هم علاقه مندیم.برای همین برخوردهایشان با مقوله کتاب را به زبانی نزدیک به طنز ، در همین وبلاگ وهمچنین در پیجی در فیس بوک می نویسیم.(صفحه ای به نام کتابفروشی سیار سعید)
سفارش کتاب می پذیریم.کتابهایی هستند که به جرات میگویم منحصربفرد هستند و در دست ما هستند چون ما به خونه ها می ریم برای خرید کتاب ؛ این جور کتابهای تک و ویژه هم گیرمان می آید.
لیست کتابها را تا جایی که ممکن بوده در یکی دوتا از پستها نوشته ام.ولی نه همه ی آنها را ،ولی با مطالعه همینها دستتان می آید که چه مدل کتابهایی را عرضه می کنم.تقریبا همه ی کتابهایی که دستفروش ها و نایاب فروشی های انقلاب دارند را دارم.
کتابخانه شخصی شما را هم به قیمتی که نه سیخ بسوزد و نه کباب می خریم.
در تهران کتابها را یا به پیک می دهیم یا خودمان می آوریم خدمتتان(اگر از سه جلد بیشتر بخواهید) یا خودتان می آیید می برید یا هر مدل دیگه ای که بخواهید.شهرستانها هم با پست یا اتوبوس یا تی پاکس (البته با پرداخت هزینه)
اگر کتاب هم نمی خرید قول می دهم مطالب وبلاگ برایتان جدابیت خواهد داشت.
حرف ناگفته ای نمانده بجز اینکه منتطرتان هستیم با افتخار
http://kohneketab.blogfa.com/
با تشکر: سعید مسعود
آقای دکتر، ما هم از این مجلات قدیمی داریم اما یه ارادهی پولادی میخواد از اینها زیرخاکی بکشه بیرون که ما نداریم، شما داری. آقای دکتر چطوری میتونی ذهنتو از دغدغههای زندگی مصون نگه داری و مدام بنویسی. از همه چیز بنویسی. هرچند خیلیهاش ترجمه است اما خوب میدونیم که ترجمههای شما صرفاً ترجمه نیست و با دخل و تصرف مینویسی و بومی سازی میکنیشون. والّا واسه من که همون ترجمهاش هم سخته. خلاصه یه وقتهایی ما حوصلهی خوندن هم نداریم اما شما باز مینویسی. یه وقتایی اصلاً نمیرسیم سر بزنیم اما شما هی مینویسی. انقدر مینویسی که دوباره تو اوج کرختی مغزی بیایم بخونیم! دم شما گرم، دستمریزاد.
نکته ی جالبی که در مطلب ” تا سال 1988 بیش از ده هزار نفر در شهرک فضایی ساکن خواهند شد” به ذهن من رسید این بود که ذهن ما در برآورد آینده یا خیلی خوشبین و یا خیلی بدبین است. یعنی وقتی که الان در مورد عوارض گرم شدن زمین صحبت می شود، انگار که تا 50 سال دیگر کل ایران به کویر تبدیل می شود و همچنین در مورد آینده نگری های مثبت.
چند روز پیش کتابی را می خواندن و به این موضوع اشاره کرده بود و با این پیش بینی مجله ی دانشمند همزمان درآمد.
محشر بود! وجود تلهتکست و اتوفوکوس در اون سالها واقعاً جالبه!
حیف! کجا بودیم و چی شدیم….!
سلام
ده میلیون نفر در فضا! چه خیال پردازیهایی میکردن. هرچند خیلی از پیشرفتهای بشر با همین خیال پردازیها شروع شد.
میشه لطفا ادامه مطلب شهرک فضایی رو هم بزارید؟ مطلب وسوسه انگیزی بود
با سلام و تبریک روز پزشک
میخواستم دلیل سلنسور برخی از نوشته های مجله رو بدونم
از شما بعید بود!
سلام.روز پزشک مبارک.
خیلی جالب بود.
به خصوص که من از نوجوانی تلویزیون پارس گروندیک و دستگاه بازی را که به تی وی گیم مشهور بود خوب به یاددارم.
درآن سالها که برنامه تلویزیون به ویژه در ماه رمضان در ساعت هفت و نیم یا هشت شب تمام می شد و برفک پخش می کرد تفریحی نبود جز مطالعه چندصدباره کتاب های تن تن و بازی با همین دستگاه که شامل یک خط ویک نقطه بود.
الان که پیشرفت تکنولوژی و سرعت وحشتناک اینترنت را در اینجا می بینم آرزو می کنم به نوجوانی برمی گشتم و عمری دوباره شروع می کردم.
راستی تلویزیون گروندیگ رنگی ما هم مختص روزهای مهمانی بود. اگرچه موقعی که والدین محترم در منزل نبودند با چرخاندن آنتن هجده شاخه و روشن کردن تلویزیون رنگی دلی از عزا در می آوردیم که البته صدایی نداشت و فقط تصویر بود.
دستت درد نکند و انگشتانت پر توان باد.
سلام، سپاسگزارم.
بخش دوربین و آتوفوکوسش خیلی جالب بود
من ریموت کنترل اون تلویزیون های گروندیگ را از نزدیک دیده ام! خود تلویزیونش یادم نیست اما از ضخامت ریموت آن شگفت زده شده بودم.
در مورد پروژه شهرکهای فضایی: آنچه در آن سال تجسم کرده اند به آنچه هفته پیش در فیلم Elysium دیدم بسیار شبیه بود.