سکانسی به یادماندنی از یکی از فیلمهایی که دهه شصت از تلویزیون دیدیم: فیلم ارتش سایهها با بازی لینو ونتورا
چند وقت پیش به صورت اتفاقی DVD فیلم ارتش سایهها را دیدم. در همان دقایق اول، پرتاب شدم به سالها پیش، همان زمانی که یک تلویزیون سیاه و سفید مبله در خانه داشتیم.
سالهایی که باید مدتها برای دیدن یک فیلم باید منتظر میماندیم، سالهای فیلمهای تکراری، سالهایی که تلویزیون مرتب فیلمها در مورد جنگ جهانی دوم و مقاومت پخش میکرد.
گویا گیرایی ما در آن سالها، علیرغم همه محدودیتهایی که نسبت به این روزها از نظر دسترسی به منابع مختلف داشتیم، بیشتر بود، ما در آن سالها هر چیزی را ژرفتر میدیدم، فرصت بیشتری هم داشتیم که در مورد چیزهای محدود، متمرکز شویم.
به همین خاطر بود که در مدرسه، روز بعد، صحنهها مختلف فیلم را با همکلاسیها مرور میکردیم، بخشهایی از داستان فیلم را که متوجه نمیشدیم با هم مرور میکردیم و گاهی هم که اصلا متوجه داستان فیلم نمیشدیم، تقصیر را گردن «تعدیل» فیلم در تلویزیون ایران میانداختیم و حدس میزدیم که بخشهای محذوف باید چه چیزهایی بوده باشند!
فیلم ارتش سایهها، به گمان من یکی از بهترین فیلمهای با موضع جنگ جهانی است، فیلم در سال 1969 ساخته شده بود، کارگردانش ژان پیر ملویل بود و لینو ونتورا هم در آن بازی میکرد.
فیلم نگاهی واقعگرا و تلخ به سالهای مبارزات مقاومت مخفی فرانسه علیه نازیها دارد.
فیلم نشان میدهد که مقاومت و مبارزه علیه دشمن، ممکن است چه جراحاتی به روح و جسم مبارزان وارد کند.
دو سه روز پیش فیلم جدید استالینگراد را دانلود کردم تا ببینم، اما همان دقایق ابتدایی، پخش فیلم را متوقف کردم، چون فیلم به نظرم واقعگرا نیامد.
اما فیلم ارتش سایههای کلاسی فراتر از فیلمهایی با موضوع مشابه دارد، فیلم در بعضی از قسمتها مملو است از نگاه، مکث و سکوت، آن هم به صورت بامعنا. دقیقا همین چیزها در فیلمهای امروز هالیوود غایب هستند.
فیلم نشان میدهد که پایبندی و تعهد و اعتماد در یک رویارویی تمامعیار در مقابل یک دشمن بداندیش، اما باهوش، چه میزان میتواند دشوار باشد.
بازی سیمونه سینیوره در نقس ماتیلدا هم در فیلم درخشان است، زنی که مقاومت، ناچار میشود قربانیاش کند.
سکانس کشته شدن ماتیلدا یکی از سکانسها درخشان فیلم است.
اما صحنهای که باعث شده بود، فیلم در ذهنم باقی بماند، صحنه دیگری بود، صحنهای بود که فرمانده نازی، شماری از زندانیان را به خط میکند و آنها را وادار میکند که برای زنده ماندن، وارد یک مسابقه دو با هم بشوند.
آنها باید تنها برای اینکه چند دقیقه بیشتر زنده بمانند، با تمام نیرو بدوند و با هم رقابت کنند، برنده این اجازه را دارد تا لختی دیگر در این دنیا نفس بکشد، یعنی تا زمانی که وارد مسابقهای دیگر با هموطنان خود شود.
لینو ونتورا که نقش لینو ونتورا، یکی از رؤسای مقاومت فرانسه را دارد، نخست سر باز میزند، اما به حکم غریزه و اجبار او هم وارد این مسابقه بیهوده بینتیجه میشود.
فرمانده نازی موفق شده بود که آنها را وارد این جدال بیمفهوم کند و به نوعی آنها را با هم دشمن کند، اما فیلیپ شانس میآورد!
این سکانس فیلم را در یوتیوب آپلود کردهام.
شما میتوانید آن را از اینجا هم دانلود کنید.
اما در مورد فیلم ارتش سایهها، جالب است بدانید که منتقدان در آن سالهایی انتهایی دهه 1960 اصلا از فیلم استقبال نکردند. دلیلش هم بیشتر سیاسی بود:
1- به خاطر اینکه محتوای فیلم به صورت ضمنی از مقاومت فرانسه تجلیل میکرد و متعاقب حوادث می سال 1968، شارل دو گل یک چهره محبوب اجتماعی نبود.
2- تکریم مقاومت در برابر دشمن خارجی، آن سالها تابو شده بود، چون در خارج از مرزهای فرانسه، این بار در الجزایر مردم این کشور مقاومتی علیه فرانسویها راه انداخته بودند.
جالب است بدانید که سینمادوستان آمریکایی 40 سال طول کشید تا با این فیلم آشنا شوند، فیلم در سال 2006 دوباره در آمریکا به نمایش گذاشته شد و بسیاری از منتقدان آن را در زمره برترین فیلمها در فهرستهایشان کردند!
در انتهای پست میخواستم پیشنهاد کنم که شماها هم اگر فیلم شاخصی سراغ دارید که به خصوص در دهه شصت در ایران پخش شدهاند، در اینجا با ما به اشتراک بگذارید.
چه سکانسهایی از این فیلمها در ذهن شما جاودان شدهاند.
اگر فیلمها را با لینک imdb ذکر کنید، برای من و مخاطبان دیگر، پیدا کردن آنها آسانتر خواهد بود.
این نوشتهها را هم بخوانید
متشکرم واقعا لذت بردم:
من دو مورد هست به شما معرفی میکنم ولی
سریال ارتش سری – فوق العاده بود بخصوص سکانس تیر باران سرهنگ راینهارد بدلیل نکشتن دشمنان رایش سوم پس از شکست آلمان
و سریال فوق العاده زیبای روسی و سیاه سفید بنام جنگ سرد بر اساس خاطرات 17 گانه بهاری : سکانسی که سرهنگ اس اس اشترلیتز که عامل نفوذی روسها می باشد اثر انگشتش روی رادیوی مقاومت پیدامیشه ولی در چند دقیقه و فقط با فکر خودش میتونه از مرگ حتمی نجات پیدا کنه. در این سریال بجای قدرت نمایی فیزیکی قدرت هوش و اراده افراد به شیوه ای زیبا نمایش داده میشه . جائیکه هوش یک انسان میتونه به اندازه یک لشکر در نتیجه حنگ دوم جهانی موثر باشه
http://en.wikipedia.org/wiki/Seventeen_Moments_of_Spring
خوشبختانه کل سریال در یوتیوب موجودد است :
http://www.youtube.com/watch?v=A8N76vP4sUM&list=PLFFF67534C892E7EB
موزیک متن زیبایی هم داشت که دو مورد آن که واقعا نوستالژیک هستند عبارتند از :
http://www.youtube.com/watch?v=c0icB9Yzpv8
http://www.youtube.com/watch?v=n7myQq03wKE
مرسی آقای مجیدی دست بردی تو خاطرات ما
منم خواستم همین بلا رو سرتون بیارم :)
مرسی از معرفی لینک
ارتش سری رو دوباره دیدم
اما سریال جنگ سرد گیرم نیومد که الان میتونم ببینم
بازم ممنون جناب مجیدی و جناب امیر از زنده کردن خاطرات خاکستری ناگفتنی
سلام آقا امیر، ممنون که از مدتها فشاربه مغز نجاتم دادید!!! سرهنگ اشترلیتز فوق العاده بود!
با سلام
لینک دانلود ایراد دارد.
لینک دانلود سریال جنگ سرد مشکل دارد.لطفا راهنمایی کنید.
من که گریم گرفت با دیدن این عکس ها! :|
لطفاً لینک رو اصلاح بفرمایید.
دکتر خیلی زیبا بود مثل سایر نقدهاتون به فیلما
اما چرا در مورد فیلمهای ایرانی هیچ اثری در سایتتون نمیبینیم .؟ یا من نمی بینم؟!؟!؟!فیلمهای بزرگی در ایران ساخته شد لطفا از اونها هم برای ما بنویسید . خیلیهاشون به نقدهای شما احتیاج دارند تا وجهه دیگری ازشون به ما آشکار بشه .انتخاب فیلما با خودتون. سلیقتون تو انتخاب فیلمها حرف نداره .متشکرم
اینجا وبلاگه آقای مجیدیه و مطالب مورد علاقه خودشون رو مینویسن. (کسایی هم که خواننده همیشگیه این وبلاگ هستند، تقریبا متمایل به ذائقه و سلیقه ایشون هستن از این رو میخونن.)
هدف از گفتن این حرف طرفداری یا جانب گیری نیست. درد بنده اینه که درک صحیحی از وبلاگ در جامعه وجود نداره! وبلاگ چیست؟!! وبلاگ نه رسانه ملیه نه تکلیف ملی داره و نه قراره پاسخگوی انتظارات دیگر عزیزان باشه نه وظیفه حمایت از صنفی رو داره! یک پزشک یک وبلاگه و نویسنده وبلاگ حرفها و علاقمندی های خودش رو با دیگران به اشتراک میذاره. همین!! اگر بیشتر از این حد در این وبلاگ میبینید فقط لطفه! اگرچه مختصر گفتم اما شالوده داستان بر همین مبناست.
انتظارات خوانندگان یک وبلاگ وقتی خارج از تعریف وبلاگ قرار بگیره در دراز مدت فشاری بر نویسنده وبلاگ وارد میکنه که ممکنه از ریل اصلی خودش خارج بشه و از اصالت خودش بیفته. اصالتی که متصل به قلب و ذهن نویسنده اون وبلاگه! بیایین بفهمیم
سلام
ممنونم
منم با اینکه اون موقع خردسال بودم ولی ارتش سری رو نگاه میکردم و هرجاشو که نمیفهمیدم از خواهرم سوال میکردم
سریال ژاپنی از سرزمینهای شمالی
فیلم عمرمختار
محمد رسول الله
رقصنده با گرگ
زنده باد زاپاتا
سریال انگلیسی یا ایرلندی در برابر باد
وجه مشترک فیلمهای اخیر عنصر پایداری و مقاومت بود
یکی از فیلمای مورد علاقم بازرس sleuth
محصول ١٩٧٢
سکانس اول مورد علاقه ام در این فیلم کل مکالماتی که در راه پله اتفاق افتاد. (وقتی مرد جوان لباس دلقک بر تن داشت)
سکانس دوم مورد علاقم در این فیلم : وقتی که نویسنده در کمال خونسردی و با کیفی کوک در حال سرو خاویار برای خودش بود.(بدون دیالوگ)
http://www.imdb.com/title/tt0069281/
سالهاست به دنبال فیلمی میگردم
فقط تصاویر زیر در خاطرم مونده اگر عزیزی فهمید لطفا اسم فیلمو بهم بگه. دهه شصت نشونش دادن.( روز جمعه عصرا که فیلم سینمایی پخش میشد) :
جاسوسی بود. جاسوس متوجه سیم کشی جاسوسی در خانه خودش مشه و پس از ورود همکارش با ماهی تابه بر سر همکارش میکوبه. یک اسلحه کوچیک به مچ پاش میبست. در آشپزخانه در داخل لگنی پلاستیکی چیزی شبیه ماسه رو با دو دستش ورز میداد.
مطمئن نیستم ولى مى تونه یکى از سرى فیلم هاى کمیسر مولدوان باشه. همون طور که مى دونید در چند فیلم شخصیت اصلى و در چند فیلم شخصیت دوم ماجرا بود.آخه اون فضایى که توصیف کردى به طور نوستالژیکى آشنا بود!
حالا منم یک سئوال داشتم راجع به یک فیلم مربوط به دو مزدور که رفیق و رقیب هم بودند و وارد یک دهکده با یک معدن میشند که یکى طرف مردم و یکى سمت صاحبان ظالم معدن رو گرفت.
فیلم دوست داشتیى بود ولى اسمش رو یادم نیست کسى یادشه؟
فیلم ژرمینال بوده
اسم فیلم کالان بود.
کالان
این بازیگر همون نبود که تو یک سری فیلم ها مشهور بود به “گرویل” ؟
سلام آقای دکتر
همیشه پس ذهنم یه سکانس از یه فیلم که تو بچگی دیده بودم وجود داشت و خیلی دوست داشتم بدونم چه فیلمی بود و بتونم یه بار دیگه ببینیم
وقتی تصویر شخصیت اول فیلم رو دیدم باورتون نمیشه شوکه شدم چون دقیقاً همین فیلم و سکانسی هم که بود از همین شخصیت تو ذهنم بود
اومجائی که توی یه دالون همه رو رها میکنن و میگن که فرار کنید (شاید هم مسابقه بدید) ، و بعد شروع میکنن تک تک شون رو با شلیک گلوله میکشن
هنوز فیلم ضمیمه رو دانلود نکردم ولی فکر کنم سکانس پس ذهن من همون سکانس مورد نظر شماست که اگه اینطور باشه جالبه که از این فیلم این سکانس برامون موندگار شده
خیییییلی ممنون
موفق باشید
خودش بود
همون سکانس پس ذهن من
عالی بود آقای دکتر
یه دونه ای
این هم جالبه من عرض کنم، دقیقا چند روز پیش داشتم به آقای ” لینو ونتورا ” فکر می کردم، اما اسم ایشونو تا امروز نمی دونستم، واقعا یک سری فیلم و سریال عالی از ایشون دیدم سال های دور…
سلام و خسته نباشید.
جناب مجیدی.من چندمین بار است که بخاطر بهتر شدن کیفیت سایت مورد علاقه ام برایتان مینویسم.
برای استفاده در موبایلها فکری به حال سایتتان بکنید.واقعا حیف است سایت به این خوبی در موبایلها بصورت کامل خوانده نشود.
HTC X One
Crome
درود
مرسی اسمش رو فراموش کرده بودم.
راهنمایی بودم یا اوایل دبیرستان که این فیلم رو دیدم. لینو ونتورا هنرپیشه مورد علاقه ام بود
خاطرات پر رنگم از آخر فیلم هست وقتی که عاقبت ِکاراکترها رو میگفت و وقتی به لینو ونتورا رسید به زیبایی مرگش رو با این جمله که ” لینو ونتورا دیگر نمیدوید” بیان کرد.
باز هم سپاس از به اشتراک گذاشتن تجربیات.
با سلام چندین سال پیش شبکه ۱ فیلمی پخش کرد که گروهی پارتیزان در اخر فیلم در گورستانی بادشمن درگیر میشوند وکشته میشوند ویکی از انان زن بود که به علت بیماری تیفوس موهایش را کوتاه کرده بود ایا اسم فیلم را میدانید؟ باتشکر فقط همین قسمت فیلم یادم هست.
نبرد رودخانه نروتوا (Battle of Neretva (1969
سالها پیش یک فیلم سینمایی روسی داد به نام “عروج” که کارگردانی یک خانم بود… فیلمش جنگی بود_ آلمان و روسیه_ فیلمی درونگرایانه بود که خیلی زیبا تحول انسان رو نشون میداد….پیام این فیلم در ذهنم ماندگار شده است.
سلام من چطور می تونم سریال جنگ سرد رو با دوبله تهیه کنم داره واسم تبدیل به آرزو میشه
دوستان من حدود دو ساله دنبال سریال جنگ سرد میباشم اونم دوبله اگه کسی میدونه چطور میشه تهیه اش کرد یه دنیا ممنونش میشم این شماره منه 0915….749 دمتون گرم
دوستان سلام . من در دوران بچگی فیلم پارتیزانی بنام ” پل میدن ” رو دیده ام . خیلی مشتاق هستم که پس از چهل سال مجدد این فیلم رو ببینم . اما متاسفانه در هیچ جا چنین فیلمی وجود نداره و یا شاید نام اصلی فیلم چیز دیگه ای باشه . از شما دوستان تقاضا دارم که اگه اطلاعاتی در این زمینه دارید ، منو راهنمایی کنید . با تشکر .
زندگی ما تو این دو روز عمر تلخ ترین سریاله. یادمه بچه بودیم و پدر و مادر عزیزم جوونتر بودن و 5 نفری با یه تلویزیون کوچیک در حالیکه پر از خوشی و فراغت از فلسفه زندگی و درد بودیم سریال اشترلیتز رو میدیدیم. اون موقع “همه” ادمهایی که میشناختم زنده بودن. الان گریه و آه
آره. سریال جنگ سرد خیلی عالی بود. بخصوص موسیقیش خیلی عالی ساخته شده بود و خاطرات نوجوانی مون را واقعا زنده کرد. چه دوران خوبی بود. حیف که زود گذشت.
سکانس دویدن که بعدها در وله های سینمایی هم استفاده شد، فوقالعاده بود.
نسل بازیگرانی مثل لینو ونتورا تکرار نشدنیه
فیلم صدر روز در پالرمو اگر درست یادم اومده باشه داستان جالبی و عبرت انگیزی داشت البته منم یه دهه پنجاهی ام اون روزا زیاد تو بحر و عمق فیلم نمیرفتیم ولی جالب بود نمیدونم فک کنم سه بار نگا کردم اون موقع علتشم الانم نمیدونم چی جذبم کرده بود حتی ویدئو بتماکس تازه اومده بود طبق معمول ممنوع بود یه بارم ویدئو نگا کردم و افسانه فیلمهای عصر ویدئو هم سری فیلمهای پلیسی هنک کنگی بود ریئس پلیس هم یه دختر بود رزمی کار بودن اونم اشتباه نکنم سوپر کاپ۱ سوپر کاپ۲ و ۳ و۴و……میومدن عجب حالی میکردیم بعضی جاهای انقلاب نفس داشت خدابیامرز پدرم و مادرم و اخوی سریع خدارحمتشون کنه میگفتن عوض کن یا برگرد سهیل اینور منم دیوانه وار برمیگشتم گیر میدادم بله بله بله چی میگید میگفت داشم هیچی صب کن حالا برگرد،،???روزگاری بود…شمام دستت بیدرد عالی بود ادامه ادامه ادامه