معرفی کتاب: دیر میفهمیم

در «یک پزشک» بیشتر کتابهای داستانی خارجی را معرفی میکنم، سالها پیش یک بار در خوابگاه دانشجویی از من پرسید که چرا همهاش کتابهای داستانی فرنگی میخوانی، آن زمان راستش به حاضرجوابی امروز نبودم و نمیتوانستم بیدرنگ پاسخی برای سؤالهای غیرمترقبه ردیف کنم.
اما حالا که نگاه میکنم دلیلش را میدانم، افق تخیل نویسندگان فرنگی باز و نامحدود است، چون اصولا لازم نیست، ملاحظهکاری داشته باشند، به علاوه آنها به سبب جوامعی کتابدوست و امکان حضور در کارگاههای ادبی و تجربهاندوزی شخصی، قادر به ساخت و پرداخت گستره عظیمی از کاراکترها در آثار خود هستند، کاراکترهایی که رها و آزادند، هر کاری که میخواهند بکنند، خوب، بد یا خاکستری باشند. بنابراین نویسنده با فراغ بال میتواند پزشک، پلیس و رئیس بد بسازد.
با این همه هر وقت که فرصتش پیش آمده، من آثار مشهور داستانی ایرانی را هم ورق میزنم و باید بگویم، عملا در هنگام این مطالعات از حضور در جوی آشنا و ملموس برای خودم لذت میبرم.
رمان کوتاه فارسی که به تازگی بخت مطالعهاش داشتم، احتمالا رمانی نیست که شما پیشتر در مطبوعات یا سایتهای معتبر در موردش خوانده باشید، چون تجربه اول نویسندهاش -خانم مانیا نیکویی– است.
تجارب اول زیبا هستند، شاید در شما تردید برای اعتماد و کنار گذاشتن وقت برای مطالعه ایجاد کنند، اما در عوض بی غل و غش هستند.
معمولا نویسندگان حرفهای به مرور یاد میگیرند که برای افزایش فروش کتابهای خود، آنها را با پیرایههایی تصنعی بیارایند، کاراکتر اضافه درست کنند، حوادثی دور از دامنه واقع به پیرنگ اصلی اضافه کنند، محیطهای شیک و تجملی را توصیف کنند، یا دیالوگهای عجیب و غریب و فیلسوفانه در کتابشان بیاورند.
استفاده از این ترفندها خلاف نیست، اما رمان دیگر آن زیبایی و معصومیت و روراستی آثار اول را ندارد.
کتاب «دیر میفهمیم» را که ورق میزدم و میخواندم، یاد دو داستان کوتاه خودم افتادم، یادم افتاد در نخستین تجربهها، چطور نخست خط اصلی داستانی را ساختم، بعد کاراکتر اضافه کردم و بعد آنقدر کاراکترها را پیراستم و در تقابل با هم قرار دادم که عاقبت یک داستان شکل گرفت.
در همین تجربه کوتاه، البته عاشق بعضی از قهرمانهایی شده بودم که خودم ساخته بودم، داستانکهای همین داستانهای کوتاه در زمان کوتاه تحریر، پی در پی ذهنم عوض میشدند.
از همان تجربه کوچک دریافتم که نوشتن چه ممارستی میخواهد و چه آمادگی ذهنیای و البته چه شهامتی!
«دیر میفهمیم» عنوان زیبایی دارد، طرح روی جلد زیباست، ساعتی بیعقربه، ساعتی که نهیب میزند که گویا هیچگاه شرایط و زمانه برای کاری که در نظر داریم انجامش دهیم، فراهم نخواهد شد.
نویسنده به تناسب زنانگی خود و نیز شغلش -پزشکی- کاراکترهای زنانه خلق کرده است و داستان قابل باور دختران و زنان جامعه ما را تعریف میکند و لوکیشنهای بیمارستانی هم در اثرش موجودند.
انتخاب لوکیشن بیمارستان البته در آثار خانم نیکویی از سر عادت و آشنایی و دم دوست بودن، نیست، بلکه به سبب اتمسفری است که همواره بیمارستانها و اورژانسها برای نشان دادن شکل برهنه و واقعی جامعه و کنار هم قرار دادن بالادستیها و فرودستان جامعه در کنار هم فراهم میآورند.
داستان «دیر میفهمیم» مصنوعی نیست، طوری که همه ما میتوانیم درکش کنیم، دختری سرکش و مدرن، مادری که میخواهد به دخترش بقبولاند در شرایط موجود، همرنگ جماعت شدن، کاری منطقی است. نرگس مادری که به بار بیماری مهلک فرزندش را به دوش بکشد- و البته فریده -بهیاری ظاهرا معمولی که در درون پوسته به شدت عادیاش، گذشتهای از یک جوان بااستعداد را پنهان کرده که آرمانخواهیاش باعث شده ، در شمار یکی از اعضای نسل سوخته قرار بگیرد.
نویسنده این کاراکترهای اصلی را در تقابل با هم و با مردان جامعه قرار میدهد، مردانی که به خاطر سلیقه خاص نویسنده، همه در حاشیه هستند، گویی نویسنده به این معتقد است که عملا این مادران و زنان هستند که میتوانند به یک جامعه شکل بدهند.
نه! انتظار چرخشهای داستانی عجیب یا ترکیب تخیل و واقعیت را در این اثر نباید داشته باشید، چون کتاب به شدت واقعگرا است.
وقتی کتاب تمام شد، با خودم پرسیدم که در ادامه عبارت «دیر میفهمیم» باید چه قرار داد؟
… که نمیشود ..
– … که نباید ..
– .. که دیگر دیر شده است!!
باید به نویسنده به خاطر حفظ ضربآهنگ متوازنی در طول این داستان 184 صفحهای تبریک گفت و نیز به خاطر نمره قبولی در اولین اثرش.
در یک پزشک عادت داریم که لینک خرید آنلاین کتابها را قرار بدهیم، اما متأسفانه انتشارات دهسرا که این کتاب را منتشر کرده است، فروشگاه آنلاینی ندارد. به علاوه به گمانم دهسرا میتوانست کتاب را با حروفچینی بهتری منتشر کند.
امیدوارم که نویسنده در تجارب بعدی خود، شرایط حرفهای کار، مثل امکان فروش آنلاین و چاپ حرفهایتر اثر را در نظر بگیرد. ضمن اینکه استفاده از امکانات محیط آنلاین برای عرضه دیجیتال آثار هم، گزینه بدی نیست.
به علاوه بد نیست، نویسنده ژانرها و سبکهای متفاوت نویسندگی را هم تجربه کند، ناگفته پیداست که بعضی از ژانرها برای بیان بعضی از مقاصد مناسبترند، در عین حال بر مهارت نویسنده نیز میافزایند.
این نوشتهها را هم بخوانید
من هم کتاب “سرطانِ جن” را پیشنهاد می کنم.
با احترام به نظر شما، من اصلا کتاب سرطان جن را پیشنهاد نمی کنم چون اشکالات ابتدایی روایت دارد و ظاهرا نویسنده اصول اولیه داستان نویسی را نمی داند. نویسنده نمی تواند یک جابه جایی ساده بین دو مقطع زمانی را به شکل باورپذیری انجام دهد و همه داستان های کتاب پر از پرش های زمانی بی موردند.
ممنون از پستتون
منم یک کتاب بنام نبض لیلا از پزشکی دیگر خونده بودم . البته داستانهای بسیار کوتاه ولی قشنگ چقدر عبارات و کلمات رو تو داستان خوب رقصانده بود …….
خوب خیلی خوبه که پزشکان ما اینهمه عمیقند حتما سعی می کنم این کتابو تهیه کنم ..
دکتر شما داستانهاتونو منتشر نمی کنید ؟؟؟؟؟؟؟
نسل سوخته یعنی چی؟
و ناگهان چ زود دیر میشود
چ عنوان زیبایی
یاد این جمله افتادم
الحق که دیر میفهمیم
باسلام
من این کتابا را از نمایندگی انتشارات دهسرا در میدان انقلاب پیدا کردیم
به قول دوستمان حروفچینی این کتاب یک مقدار قدیم هست
ممنونم آقای علیرضا مجیدی
سلام
ببخشید نسخه الکترونیکی این کتاب به صورت pdf موجود نیست؟
راهنمائی بفرمایید
سپاس
امروز اکثر کتاب فروشی های انقلاب گشتم، انگار این کتاب اصلا وجود خارجی نداره!
:D
سلام من این کتاب رو تهیه کردم نمیتونم بگم خوب ولی جالب بود.
ممنون
با تشکر از مطلب خوبتان دوست گرامی
با تشکر از مطلب خوبتان دوست گرامی.
ما رفتیم بگریم امیدوارم که کتابی خوبی باشه
سایت خوبی داری موفق باشید