هیچ وقت دیر یا زود نیست، اگر بخواهید! – قسمت اول
آیا شما هم جزو آن کسانی هستید که وقتی کسی به شما پیشنهاد انجام دادن کاری را میکند، فوری میگویید از ما دیگر گذشته؟! یا برعکس فکر میکنید که خیلی زود است که در آغاز جوانی صاحب شرکتی شوید یا اختراعی را ثبت کنید؟
آیا شما به محض عبور از مرز سی سالگی حس میکنید که دیگر شکیبایی و توان انجام کارهای بزرگ و قبول ریسکهای بزرگ را ندارید؟
آیا شما زیاد برای کسانی که شما را ملامت میکنند و در شرایطی که هنوز بیشتر عمرتان باقی مانده، شما و استعدادتان را از دست رفته میپندازند، ارزش قائل میشوید.
اگر بلایی سر ما نیاید و کمی مواظب سلامتی خودمان باشیم، امید به زندگی ما حدود 70 تا 75 سال است و جالب است بدانید که تا آخرین سالهای زندگی هم ما میتوانیم منشأ تحولات بزرگ باشیم.
البته نباید این حرف را اشتباه درک کنید و تصور کنید که میتوانید با خیال اینکه همیشه فرصت هست، خیالبافی کنید و فرصت را از دست بدهید.
اما شاید این پست باعث شود که به خود آیید. همه همنشینانی را که جز اتلاف وقت و افسردگی چیزی برایتان نداشتهاند، ترک کنید. پیشفرضهای منفی را دور بریزید، آستین بالا بزنید و با ارزیابی دقیق از خودتان و استعدادهایتان، سعی کنید یک انقلاب کوچک در درون خود ایجاد کنید.
در این پست ما با هم مرور میکنیم که کارآفرینها و رؤسای شرکتهای بزرگ دنیا، عملا از چه سنی فعالیت خود را شروع کردند.
البته در همین آغاز متن باید متذکر شوم که سنی که منظور ما از «شروع» فعالیت این نیست که این بزرگان قبل از نقظه عطف زندگی خود کاری نمیکردند و بیکار بودند و مهارتی نداشتند.
آنها چون شمایی که استعدادها و تواناییهای نهانی دارید، هر کدام مهارتها و استعدادهایی داشتند، منتها در یک زمان ویژه، این استعدادها، ناگهان به صورت انفجاری، پردهبرداری میشدند.
بنابراین در رشته پستهایی تاریخچه شرکتهای مهم و مؤسسان آن را خیلی مختصر و مفید مرور میکنیم، تا ببینیم که مؤسس یا مؤسسهای آنها، در زمان تأسیس شرکت خود چندساله بودهاند.
در این پستها از کارآفرینان نوجوان (تینیجر) شروع خواهیم کرد و به مؤسسهایی خواهیم رسید که شرکت مشهور خود را حول و حوش 60 سالگی پایه گذاشتهاند!
18 سالگی – مایکل دل – شرکت دل
مایکل دل ( MICHAEL DELL ) در سال 1965 در تگزاس آمریکا به دنیا آمد. پدرش روانپزشک و مادرش کارمند شرکت بورس بود. آنها میخواستند مایکل پزشک شود بنابراین، در دانشگاه تگزاس ثبت نام کرد، گرچه علاقه اول او کامپیوتر بود. روحیه کارآفرینی از همان کودکی جزئی از وجود مایکل بود. در 12 سالگی یک حراج تمبر راه انداخت و از این راه توانست 1000 دلار کسب کند.
در دبیرستان با فروش روزنامه 18000 دلار به دست آورد. در سال 1983 خرید رایانه های قدیمی و به روز کردنشان را برای فروش در محل گاراژ منزلشان شروع کرد و 180 هزار دلار رایانه فروخت. پس از آن دیگر به دانشکده بازنگشت. در مرحله بعد او اجزاء رایانه را می خــــــرید و پس از مونتاژ آن را می فروخت. سال بعد او شرکت دل را بنیان گذاشت و با تحویل به موقع ( JUST IN TIME ) و حذف انبار و هزینه بالاسری و ارائه خدمات پس از فروش تحولی شگرف را در زمینه پاسخگویی به نیازهای مشتریان در صنعت رایانه پدید آورد. او ایده ای را رایج کرد که مشتری می تواند ازطریق تلفن، رایانه شخصی سفارش بدهد و بخرد.
« سیستم توزیع مستقیم» و «عرضه انبوه کالا مطابق دلخواه مشتری» از ویژگی های شرکت دل است. شرکت او در سال تأسیس 6 میلیون دلار از محل فروش رایانه درآمد کسب کرد.
19 سالگی – جیمز کیسی و شرکت UPS
شرکت UPS بزرگترین شرکت حمل و نقل کالا در جهان است.
در سال 1907، نیاز گستردهای به حضور شرکتهای خصوصی برای حمل و نقل کالا و بار به وحود آمد. در آن زمان، جوان 19 ساله ای به نام جیمز کیسی، با قرض گرفتن 100 دلار از دوستش یک شرکت به نام امریکن مسنجر (AMS) در سیاتل ثبت و راه انداری کرد. در درجه ی اول فعالیت های شرکت محدود به جابه جایی مدارک، محمولهها و حمل غذا از رستورانها به مقاصد داخل شهری بود. در بیشتر موارد، حمل کالاها توسط افراد انجام میگردید و در صورت دور بودن مسیر، ار دوچرخه نیز استفاده میشد.
خط مشی این شرکت در درجه ی اول مشتری مداری، اطمینان، قیمت پایین و فعالیت 24 ساعته بود. در حال حاضر نیز این شرکت با تکیه بر اعتقادات جیم، شعار « بهترین خدمات، پایین ترین قیمت» را سرلوحه کارش قرار داده است.
20 سالگی – بیل گیتس – مایکروسافت
گیتس در مدرسهٔ لیک ساید شروع به تحصیل کرد. سپس به علاقه خود به نرمافزار پی برد و برنامهنویسی را در سن ۱۳ سالگی شروع کرد.
در سال ۱۹۷۳ گیتس وارد دانشگاه هاروارد شد و با استیو بالمر آشنا شد. در هاروارد گیتس نسخهای از زبان برنامهنویسی بیسیک را برای اولین میکروکامپیوتر نوشت.
در سال دوم دانشگاه را رها کرد تا تمام انرژی خود را صرف مایکروسافت کند. شرکتی که او در سال ۱۹۷۵ -در 20 سالگی او- با دوست دوران کودکی خود پل آلن آغاز کردهبود بر این باور استوار بود که کامپیوتر به وسیلهای ارزشمند بر روی هر میزی و در هر خانهای تبدیل خواهد شد. آنها شروع به ساخت نرمافزار برای کامپیوترهای خانگی کردند. افق دید گیتس برای محاسبات شخصی محور موفقیتهای شرکت مایکروسافت شد.
21 سالگی- استیو جابز – شرکت اپل
در سال ۱۹۷۶، وقتی جابز ۲۱ ساله و وزنیاک ۲۵ ساله بود، شرکت رایانهای اپل را در پارکینگ خانوادهٔ جابز، بنیان گذاشتند. اولین رایانهٔ شخصیای که جابز و وزنیاک به بازار معرفی کردند اپل I نام داشت. قیمت این رایانه که در سال ۱۹۷۶ معرفی شد، ۶۶۶ دلار و ۶۶ سنت بود. در سال ۱۹۷۷، جابز و وزنیاک رایانهٔ اپل II را معرفی کردند.در سال ۱۹۸۰، اپل عرضهٔ اولیه سهام خود را در بازار بورس ارائه کرد و به سهامی عام تبدیل شد. هنگامی که اپل عمومی شد، سرمایهٔ بیشتری از هر عرضهٔ اولیه سهام، از زمان شرکت خودروسازی فورد در سال ۱۹۵۶ جذب کرد و بلافاصله تعداد افراد بیشتری (حدود ۳۰۰ نفر) از هر شرکت دیگری در تاریخ را میلیونر کرد.
21 سالگی – توماس بربری – برند بربری
در آگوست 1835 توماس بربری (Thomas Burberry) در دهکده بروکهام گرین در نزدیکی شهر لندن متولد شد. او در نوجوانی نزد یک پارچه فروش کار میکرد و پس از مدتی در سال 1856 خودش در بیسینگ استاک (BasingStoke) همشایر، یک فروشگاه کوچک لباس به نام شرکت کالای لوکس بربری را تاسیس نمود.
در سال 1870 او روی فروش لباسهای بیرون متمرکز شد. توماس به آب و هوای بارانی انگلیس عادت نداشت و پس از مراجعه به دکتر برای دردهای روماتیسمی متوجه شد که دلیل آن پوشیدن بارانیهای پلاستیکی است؛ بنابراین به فکر افتاد که نوعی بارانی نخی درست کند که علاوه بر محافظت در برابر باران، مانع تنفس پوست بدن نیز نشود؛ بنابراین پارچه مقاوم و جدید «گاباردین» را در سال 1880 ابداع نمود و با این کار به شهرت زیادی رسید.
در سال 1891 شعبه دوم بربری در لندن افتتاح و به عنوان دفتر مرکزی شرکت معرفی شد. خانواده سلطنتی انگلیس و ارتش نیز به این برند علاقهمند شده بودند و فرماندهان و سربازان ارتش بریتانیا در جنگ جهانی اول لباسهای ضدآب بربری مانند بارانی و ترنچ کت (Trench Coat) معروف بربری را به تن میکردند. خاندان سلطنتی نیز حکم مخصوص سلطنتی انتصاب (Royal Warrants of Appointment) را به نشان تایید به توماس بربری داد.
کیفیت ضد آب بودن لباسهای بربری زمانی که در سال 1911، کاپیتان روآلد آموندسن نروژی که برای نخستین بار پا به قطب جنوب گذاشت و برای سفرهای اکتشافی خود از لباسهای بربری استفاده کرد، کاملا تایید شد.
همفری بوگارت نیز در فیلم کازابلانکا یک بارانی بربری بر تن کرده بود.
21 سالگی – جک کوهن – شرکت تسکو
جک کوهن، کارآفرین، بازرگان و مدیر ارشد اجرایی بریتانیایی بود، که در سال ۱۹۱۹ شرکت تسکو را تاسیس نمود.
تسکو بزرگترین خرده فروشی بریتانیا و همچنین سومین خرده فروش بزرگ در دنیاست که شعب آن در اروپا، آمریکا و آسیا گسترده شده است.
در آغاز، کار شرکت تسکو، محدود به عرضه خواربار در یک دکه کوچک در شرق لندن بود. جک چای مورد نیاز خود را از شرکتی به نام T.E.Stickwell خریداری میکرد. به تدریج این دو، نام خود را با هم ادغام کردند و اقدام به عرضه چای با نام تسکو TESCO کردند. در سال 1929 اولین فروشگاه تسکو در شمال لندن آغاز به کار کرد.
تسکو از آن زمان با در اختیار گرفتن فروشگاههای جدید به ارائه خدمات خرده فروشی پرداخت و با درنظر گرفتن نیاز مشتری اقدام به توسعه خدمات خود کرد. امروز بعد از سالها سود خالص تسکو (پیش از محاسبه مالیات) حدود 3 میلیارد پوند است. هدف اولیه و اصلی تسکو خدمت به مشتری تعریف شده است. راضی نگه داشتن مشتریان فعلی بسیار مهم است؛ چرا که هرچقدر آنها راضیتر باشند دفعات مراجعهشان بیشتر خواهد شد. از نظر بررسی هزینه نیز نگه داشتن مشتریان فعلی بسیار کم هزینهتر از به دست آوردن مشتریان جدید است.
امروزه تسکو در بریتانیا بیش از 2200 فروشگاه در اختیار دارد که از هایپرمارکتهای بزرگ گرفته تا فروشگاههای کوچک حمل سریع، همگی در حال خدمترسانی به مشتریان هستند. محصولات اصلی تسکو از خواربار گرفته تا کالاهای عمومی را شامل میشود و در حال حاضر شامل خدمات در صنایع دیگر مانند بانکداری، بیمه و کالاهای الکترونیکی (تجهیزات تلفن) است. این جهتگیری تدریجی به سمت «یک مکان برای همه خریدها»، رویکردی است که تسکو در پیش گرفته و به این معنی است که مشتریان میتوانند تمام نیازهای خرید خود را در یک محل برآورده سازند.
22 سالگی – آرتور دیویدسون – شرکت هارلی دیویدسون
شرکت هارلی دیویدسون ایالات متحده، یکی از مشهورترین تولید کنندگان موتور سیکلت در جهان محسوب می شود که موتور های تولید شده توسط این شرکت حتی پس از چند دهه از زمان تولید آنها همچنان چندین هزار دلار ارزش دارند.
آرتور دیویدسون یکی از 4 مؤسس این شرکت بزرگ است، او در سال 1903 – در زمان تأسیس این شرکت- 22 ساله بود.
22 سالگی – والت دیزنی – شرکت دیزنی
شرکت والت دیزنی، (به انگلیسی: The Walt Disney Company) شرکت رسانههای گروهی آمریکایی است، که بعنوان یکی از بزرگترین شرکتهای رسانهای و سرگرمی جهان شناخته میشود.
این شرکت در ۱۶ اکتبر ۱۹۲۳ توسط والت دیزنی و با مشارکت برادرش روی اولیور دیزنی، در قالب یک استودیو کوچک انیمیشنسازی تاسیس شد. والت در آن زمان 22 سال داشت.
شرکت ولت دیزنی بسرعت توسعه پیدا کرد و به یکی از بزرگترین استودیوهای هالیوود تبدیل شد.
25 سالگی – ریچارد شولز – شرکت «بست بای»
ریچارد شولتز : بنیانگذار شرکتی Best Buy حرفه خود را به عنوان روزنامه فروش از سن ۱۱ سالگی آغاز کرد و تا رسیدن به دوران دبیرستان، کارهای متعددی را تجربه کرد. وی در نظر داشت که در دانشگاه سنت توماس تحصیل کند اما خدمت در ارتش وی را از این کار بازداشت.
پس از اتمام خدمتش وی شرکتی ویژه فروش تجهیزات مرتبط با موسیقی را راه اندازی کرد اما پس از مدتی دوباره به شرکت سابق خود روی آورد و با ایجاد شیوه ای جدید در نحوه ارائه کالا، تحول بزرگی ایجاد کرد.
25 سالگی – لری پیچ و سرگئی برین – شرکت گوگل
گوگل پروژهٔ تحقیقاتی بود که در ژانویهٔ ۱۹۹۶ توسط لری پیج و سرگئی برین دو دانشجوی دکترای دانشگاه استنفورد در کالیفرنیا رقم خورد. آنها نام پروژه خود را “BackRub” گذاشته بودند زیرا موتور جستجوگر آنها لینکهای پشتیبانی سایتها را بررسی میکرد و بر همان مبنا میزان اهمیت آنها را در نتایج جستجو تعیین میکرد (که بعداً رتبه صفحه نامیده شد). موتور جستجوگر آنها ابتدا در دامنه google.stanford.edu بود.
در ۱۵ سپتامبر سال ۱۹۹۷ دامنه google.com ثبت شد و در سپتامبر ۱۹۹۸ اولین دفتر کار گوگل راهاندازی شد و این شرکت رسماً به ثبت رسید. اولین دفتر کار گوگل در گاراژ خانهٔ سوزان وژکیکی در منلو پارک کالیفرنیا قرار داشت.
25 سالگی – ویلیام هیولت – شرکت HP
پایگاه آشنایی رهبران اچ پی -ویلیام هیولت و دیوید پکارد- نیز مانند مؤسسان گوگل، استانفورد بود. ویلیام و دیوید، پای درس پروفسور فرد ترمن (FRED TERMAN) استاد ممتاز استانفورد و بنیان گذار دره سیلیکون، با هم آشنا شدند و تحت نظارت و هدایت او قرار گرفتند.
آنها در سالهای پایانی دانشگاه بر روی ساخت یک منبع ساده و دقیق سیگنال های فرکانس پایین یعنی نوسان ساز صدا کار می کردند؛ همان چیزی که بعدها به عنوان اولین محصول شرکت آنها به بازار عرضه شد.
گرچه پس از فراغت از تحصیل، دیوید پکارد مدتی درجنرال الکتریک مشغول کار شد اما مجدداً نزد پروفسور ترمن برگشت و در آزمایشگاه او مشغول به کار شد و خیلی زود با توصیه و تشویق او، به همراه دوست صمیمی و همدوره ای خود، ویلیام هیولت کسب و کار تازه ای را راه انداختند. آنها برای نامگذاری شرکت که HP یا PH باشد سکه به هوا انداختند و بدین ترتیب در سال ۱۹۳۹ میلادی تنها با سرمایه ۵۳۸ دلار و کار در محل یک گاراژ، فعالیت شـرکتی آغاز شد که امروزه درسطح بین المللی، مدرنترین تجهیزات فناوری اطلاعات را تولید می کند.
در زمان تأسیس HP، ویلیام هیولت 25 ساله و دیوید پکارد 26 ساله بود.
هیولت و پکارد برای شروع کارشان، گاراژ منزل اجاره ای خود را به کارگاه تبدیل و ساخت تجهیزات الکترونیکی را دنبال کردند؛ گاراژی که اگر یک ماشین در آن پارک می کرد کار متوقف می شد- این گاراژ هم اکنون نه تنها به عنوان محل تولد شرکت HP ، بلکه به عنوان خاستگاه و نماد تاریخی محل تولد «دره سیلیکون» – بزرگترین منطقه فناوری کالیفرنیا و قطب صنعت الکترونیک در دنیا- شناخته می شود.
25 سالگی – آکیو موریتا – شرکت سونی
آکیو موریتا (AKIO MORITA) در سال 1921 در شهرناگویای ژاپن در خانوادهای مقتدر و متمول زاده شد. با آنکه پدرش انتظار داشت او به عنوان فرزند بزرگ خانواده پای در راه او گذارد و تجارتخانه او را در حرفه صنایع نوشیدنی اداره کند اما «آکیو» از همان کودکی به وسایل الکتریکی و صوتی علاقه مند بود و می خواست بداند اشیاء چگونه کار میکنند. رؤیای او ساخت یک گرامافون الکتریکی بود. به همین دلیل رشته فیزیک را در دانشگاه اوزاکا برگزید.
پس از فراغت از تحصیل و در بحبوحه جنگ جهانی دوم که ژاپن درگیر جنگ بود به عنوان افسر نیروی دریایی در دفتر فناوری، کار بـــر روی تکمیل دستگاهها و سلاحهای حرارتیاب و ادوات هدفگیر شبانه را آغاز کرد. در همان جا بود که با مهندس تیزهوشی به نام ماسارو ایبوکا (MASARU IBUKA) آشنا شد. ایبوکا نابغه اختراع بود و در همان زمان شرکتی را به نــام «ابزار دقیق ژاپن» تاسیس کرده و آمپلی فایر نیرومندی ساخته بود که می توانست آشفتگی جریان مغناطیسی در اعماق آب را برای زیردریاییها اندازهگیری کند.
پس از بمباران اتمی ژاپن در سال 1945 و پایان یافتن جنگ، موریتا به شهر خود ناگویا برگشت. ایبوکا نیز با هفت کارمند خود که از شرکت قبلی به همراه آورده بود در ساختمانی کهنه و خالی و نیمه ویرانه در توکیو شرکت جدیدی را تاسیس کرد. موریتا پس از مدت کوتاهی برای تدریس به توکیو آمد واطلاع یافت که دوست و همکار او ایبوکا سلسله مقالاتی را در زمینه دستگاههای الکتریکی در روزنامه معروف ژاپنی «آساهی» می نویسد و شرکتی را تاسیس کرده است. او به ملاقات دوستش شتافت و تصمیم گرفت به صورت نیمه وقت و پس از مدت کوتاهی تمام وقت به او بپیوندد و با همفکری یکدیگر شرکت جدید خود را تاسیس کند.
ایبوکا 38 ساله و موریتا 25 ساله در سال 1946 شرکت را با نام «شرکت مهندسی مخابرات توکیو» (TOTSUKO) با 500 دلار سرمایه (190.000 ین) و 20 نفر تاسیس کردند. محل فعالیت شرکت طبقه سوم یک ساختمان نیمهمخروبه در منطقه منهدم شدهای قرار داشت که تمامی دیوارهای بتونی آن شکافهای عمیق برداشته بود.
بدین ترتیب سنگ بنای شرکت عظیم سونی به همت دو انسان سخت کوش با فعالیت تعمیر رادیو گذاشته شد. 12 سال بعد و پس از دستیابی به موفقیتهای پی درپی در کار برروی محصولات الکتریکی و عرضه فرآوردههای صوتی و تصویری نظیر پلوپز برقی، ولت متر، بالش برقی، ضبط صوت، رادیو، تلویزیون و ویدئو، شرکت به نام «سونی» تغییر نام داد.
این نوشتهها را هم بخوانید
بنظرم اگه ایرانی بودن بهتر بود
شاید از نظر الگو برداری بهتر باشن :)
نداریم
اگر پای درس دکتر احمدپور بشینید شاید صدتا نمونه ایرانی رو با ذکر جزئیات براتون تعریف کنه. از هاکوپیان گرفته تا بهروز و …
به نظر میرسه نقطه اشتراک همه این کارآفرینان وجود گاراژ در حیات منزلشون بوده!
پس اگه تو حیاط منزلتون گاراژ ندارید به احتمال زیاد تو کارتون هم موفق نخواهید شد!
داشتم به همین فکر می کردم که این نظر رو دیدم. واقعا سبک زندگی و شهرسازی و معماری شاید روی بُروز خلاقیت و کارآفرینی موثر باشه… حداقل برای شروع ، دغدغه اجاره بهای سنگین نداری…
بله مسلمآ همینطوره
خیلی از اهدافی که ما شروع می کنیم به این دلیل شکست نمی خورند که توان به ثمر رسوندشون رو نداریم بلکه به این دلیل شکست می خورند که تحت تاثیر حرف های اطرافیانمون قرار می گیریم و سست می شیم! حرف هایی که میتونه از روی ناآگاهی ، ترس، تمسخر، حسادت و … گفته بشه و خواه ناخواه تاثیر خودش رو رو ما خواهد گذاشت. پس چه بهتر که جای دنجی رو برای شروع اهدافمون داشته باشیم دور از چشم همه و چه جایی بهتر از یک گاراژ یا انباری و یا حتی خانه ای مخروبه!!!
نتیجه اینکه : اگه میخواید تو هدفی که انتخاب کردید موفق بشید تا جای ممکن اون رو از بقیه مخفی نگه دارید تا زمانی که احساس کنید به اندازی کافی بهش نزدیک شدید.
در تایید حرف شما حدیثی هست از امام حسن مجتبی (ع) که میگه :
فاش کردن امری قبل از استوار کردن آن ، موجب تباهی است!
عالی بود .من 30 ساله هستم .کارشناس پرستاری هستم.اما میخوام دنیام رو تو دستام بگیرم .امسال کنکور دندان پزشکی قطعا قبول میشم
سلام مرجان میخواستم بدونم که برای دندان پزشکی شروع کردی
چقدر گاراژ در موفقیت افراد نقش داشته!
من تو 19 سالگی میخواستم ماشین بخرم (تنها راه شروع پول در آوردن در ایران که دیگه الان اونم نیست) خانوادم بهم گفتن همه زن وبچه دار شدن تا ماشین خریدن!! بابام و عمو ها ودایی هام گفتن ما به سن تو بودیم دوچرخه داشتیم!تو وقت زیاد داری عجله نکن!
۲۹ سالگی – خونهی بابا، دست در جیب ایشان!
خب خب خب، همه یه نفر پشت سرشون بوده،
یا پرفسور ترمن یا یه ادم دلسوز
بعضی استادای ما جواب سلام هم نمیدن چه برسه به کمک کردن تو این زمینه ها، خدا کوه رو می بینه بعد برف میذاره روش ……
اگر افرادی را می ناسید که بعد از 40 سالگی تغییر شگفتی کردند وموفق شدن بنویسید ما همه احساس خسران میکنیم که تا 30 سالگی ادم مشهور وموفقی نشدیم….
وقتی این مطالب و میبینم بیگانگی عجیبی بین این داستانا با دنیای اطراف ما که همون میهنمون باشه حس میکنم؛ گاراژ؟ اختراع؟
الگوی موفقیت برا ما فلان پیمانکاره که باموتور اومد لکسوز زیر پاشه ،یا امیرشکلات که تو اندرزگو چون دور دوره دولا پهنا کار میکنه یا علیشمس که دوتا کلیپ داد دوست دخمرش تو جردن خونه داره ( دلیل اینکه روزی ده تا خواننده اضافه میشه داخل ایران همینه)
خوب … پس نتیجه میگیریم که بعد از 35 سالگی دیگه خیلی دیر هست … ماهی هر وقت از آب بگیری تازه نیست … ماهی زود تر بگیری تازه است ..
هر چی آدم موفق دیدم اعم از بازیگر و مدیر همه در 35 40 سالگی قله های خوشبختی و موفقیت را فتح کرده بودند …
پس نگویید هیچ وقت دیر نیست ..
این مطالب برام خیلی جالب بود ولی متاسفانه در دنیای پر اشوب امروزی با رسانه های جور واجور تبلیغاتی و اشفتگیهای زندگی روزمره رسیدن به هدفی بزرگ از یک جای کوچک واقعا کاریست پیچیده مگر اینکه وسائل ارامش خیال زندگیش فراهم باشه
ضمنا در تمام این مثالها که از گاراز نام برده شده در ایران ما محلی شده برای رپ خونی و اراجیف بافی که البته اینم بخاطر ضعف شدید مدیریتی در این 35 ساله .
هرچند موقعیت رشد و شکوفایی در ایران هم فراهم است ولی تنها وجه اشتراک آن با این افراد تلاش است … در ایران نمیشود اینگونه ترقی کرد… بعنی مسیر ترقی کمی متفاوت است و نیازهای بازار ایران کمی متفاوت …
من هنوز امید دارم 28 سالمه تا الانم مدیرمالی موفق بودم ولیرشتمو دوست ندارم و میخام پزشکی رو شروع کنم ایمان دارم تاچندسال اینده موفق میشم شماهم لازم نیست اختراع کنید یا گاراژ داشته باشید دست از مایوسی بردارید شروع کنید
واقعا می خوای پزشکی بخونی ؟واقعا انگیزتو تحسین میکنم
خیلی جالبه
یه وقتی میشه که به این نتیجه میرسی زندگی وقتی برات ارزش پیدامیکنه که توفردمثبت سوزانده ای بشی
سلام، این مثال ها چه ربطی به موضوع داشت؟ اینا که همه از سنین خیلی پایین موفقیت های چشمگیر داشتن! من که سنشون رو دیدم تازه از خودم نومید شدم
وقتی برای شروع دیر هست که زمان مــــرگـــــتـان را بدانید.
واقعا هیج وقت دیر نیست … اقای دکتر مشهور ایرانی که یکی از موفقترین جراحان هستش و در زمینه پیوند کبد واقعا متبحر هستند پزشکی رو از سن سی سالگی شروع کردند
من واقعا نا امیدم ۲۷ سالمه ،هنوز تو رشته خودم برام کار نیست،اخه تو همچین کشوری امید به شکوفایی رو کجای دلم بزارم
سلام..اینا همش الکیه..
تصور کن یه خانم سی ساله که خونه باباش حق نداشته کاری انجام بده پول کافی هم نداشته مگه یه دختر چی داره؟
هیچی نه پولی نه مستقل بودنی …تصور کنین توی خانواده ای هم هستن که حق رفتن به کلاس و کار و…هم ندارن ..
اونوقو این دخترا چیکار کنن؟فقط بدبختتر و افسرده تر میشن و حرف خانوادشونم اینه دختر نباید کار ونه خلاقیت و غیره نداشته باشه فقط و فقط بعد از ازدواج شوهرش خرجشو بده.
بعداز متاهلی در دوران عقد دختر بیچاره نباید تنهایی جایی بره بدون اجازه نره و شوهرشم اجازه نمیده ..
من هزاران مورد از این دخترد میشناسم که همشون افسرده ان و ناراحت چون نذاشتن به هدفاشون برسن نه خانواده هاشون نه همسرانشون…
هر کدومشونم میگن شوهرامون میگفتن بعد از ازدواج میفرستم دانشکاه و کار حالا میگن نه دروغ گفتیم…
بگین هدف هدف رسیدن به هدف …..
همه ی اینا نیاز به پول داره و مستقل بودن ….
یاسمن هستم 24 ساله بچه ها من فوق دیپلم حسابداری دارم سال 92 گرفتم ولی دو ترمم ازاد کارشناسی خوندم دیگه نکشیدم گذاشتم کنار من الان میخوام ادامه بدم اصلا اعتماد به نفس ندارم اخه همه دوستام لیسانسشونو گرفتن فگر میکنم اگه من برم احساس پیری دارم پدرمم همش بهم میگه که پیر شدی واسه چیته تو رو خدا یه راهنمایی یه امیدی بهم بدید که از افسردگی مردم احساس میکنم پیرم چیکار کنم به نظرتوم همیشه فکر میکنم از همه عقبترم سرکارم میرفتم الان ولی نه همش حس پیری دارم به نظرتون برم پیش روان شناس
عزیزم من الان ۳۶ سالمه و کاردانی حسابداریم رو سال۸۲گرفتم و پارسال رفتم کارشناسی غیرانتفاعی شروع کردم یه ترم خوندم و به خاطر اینکه دخترم کوچیک بود نتونستم برم و یکسال دوباره وقفه افتاد و الان ترم دوم کارشناسیم رو ادامه دارم میدم . اگه شما احساس پیری میکنی با ۲۴ سال سن پس من چی باید بگم. به حرف هیچ کس گوش نده به من هم ازاین حرفا میزدن برو شروع کن و ادامه بده اما اگه قصد ادامه دادن نداری و صرفا دنبال مدرکی ولش کن اصلا و برو دنبال یه چیز دیگه که خوشحالت میکنه. موفق باشی.
یاسمن جون 24 سال هم شد سن اخه .ناشکری نکن اول جوونیته.به حرف هیچ کس هم گوش نکن فقط حرکت کن صد در صد موفق میشی
سلام،سی ونه ساله و ارشد آموزش زبان انگلیسیم،البته سال ۷۶ دیپلم تجربی رو گرفتم،امسال میخوام دندانپزشکی شرکت کنم،به نظرتون امیدی هست هرچند این توانایی رو کامل تو خودم میبینم
حتما چرا که نه…. هم تلاش شما هم خواست خدا با هم جور باشه ان شا الله که موفق میشود.
مثال های قرآن برای قصه خوندن نیست. وقتی حضرت ابراهیم حدود 100 سالگی بچه دار میشه و حضرت زکریا و….
اینها همه پر از درس و حکمت هستند.
اگر قرآن و خدا رو باور داشته باشیم.
28سالمه ,لیسانس محیط زیست دارم. امسال دارم کنکورمیدم برای دندانپزشکی ,امیدوارم که دیر نشده باشه و موفق بشم
سلام دوستان من یه دختر25 ساله هستم ترم 8 رشته هوشبری بودم که برادرم رو از دست دادم الان یه سالی میشه که برادرم فوت شده بعد از رفتن برادرم شدم یه دختر افسرده و گوشه نشین و همش ناراحت و نگرانم از یه طرف نبودن برادرم از یه طرف من همیشه حسرت پزشک شدن داشتم برای کنکور دوباره با تمام انگیزه و هدف میخوندم یعنی همزمان با هوشبری که چند ماه مونده بود به کنکور برادرم فوت شد منم همه چیز رو گذاشتم کنار….الان احساس پوچی میکنم نمیدونم چیکار کنم نمیدونم از پس دوباره خوندن برمیام یانه نمیدونم سرکاربرم یانه…شدم یه ادم سرگردون…ازیه طرف نگران آینده ام….چندتااز دوستام که هم رشته بودیم دوباره برای کنکور خوندن و قبول شدن وقتی اونارو میبینم ازخودم بدم میاد من هم یه عزیز رو از خانواده ام از دست دادم و هم هدفم… فراق برادرم هنوز داره عذابم میده جوری که هرروز میگم کاش میرفتم از زندگی راحت میشدم….توروخدا راهنماییم کنید چیکارکنم
اینجا برای موفق شدن احتیاجی به کاراژ و سواد بالا نداری کافیه پارتی داشته باشی حتما موفق میشی
تا زنده هستند مردم، هیچ دری به روی آنها بسته نیست
سلام برای شروع هیچ وقت دیر نیست من سال ۹۲ تصمیم گرفتم در سن۴۲ سالگی مهندسی مکانیک خوندم وسال۹۷ کاشناسی ارشد مکانیک تمام شد