نیلوفر رحمانی: نگاه داشتن رؤیای پرواز یا حفظ کردن زندگی؟!
فرانک مجیدی: خانم نیلوفر رحمانی در سن 21 سالگی، نخستین خلبان زن نیروی هوایی افغانستان بود. او توانست به رؤیای پدرش جامهی عمل بپوشاند و عملکردی چشمگیر در ثابت نمودن توانایی بانوان افغان در پذیرش مسئولیتهای خارج از خانه از خود نشان دهد. اما از روزی که این آرزو برای خانم رحمانی محقق شد، زندگی او با تهدید و خطر مواجه شد. او می گوید: «این شغل رؤیاهایم بود و فکرش را نمیکردم که روزی بخواهم از آن استعفا دهم.»
حالا در سن 23 سالگی، نیلوفر که یک کاپیتان نیروی هوایی است، از دو جبهه با تهدید جانی روبروست، اول از سوی طالبان، که البته رفتارهای بدوی این گروه تازگی ندارد و هر گامی به جلو برای زنان را خطری برای بهبود کیفیت زندگی آنان و نقش بر آب شدن آموزههای ارتجاعی خود میدانند. اما اقدام جبههی دیگر که او را تهدید به مرگ میکنند، به مراتب دردناکتر و تأسفبارتر است. این گروه، اقوام خودِ خانم رحمانی هستند که به جای افتخار به پیشرفت او، کار او در نیروی هواییِ افغانستان و دنیای مردانهی ارتش این کشور را ننگ و سرشکستگیای برای خود میدانند. تهدیدها تنها به خانم رحمانی ختم نشده. این روزها والدین و خواهران و برادران او هم از امنیت جان خود، بیمناک هستند. 8 عضو خانوادهی نیلوفر این روزها در خفا زندگی میکنند و عملاً رفاه زندگی خود به عنوان افرادی از طبقهی متوسط جامعه را از دست دادهاند.
دردسرهای زندگی خانم رحمانی از زمانی شروع شد که رسانههای غربی، تصویر او را به عنوان زن موفق افغان در دنیای پس از حکومت طالبان در نشریات و سایتهای خبری منتشر کردند. تصویر او در لباس خلبانی خاکی رنگش، عینک خلبانی تیرهاش و مقنعهای که بیشتر موهای سرش را پوشاندهبود، بین مردم افغانستان هم پربازدید شد و بخش زیادی از بینندگان عکسها، این را به حساب شجاعت و موفقیت یک زن افغانستانی نگذاشتند.
تجربهی تلخی که نیلوفر از سر میگذراند، نشان دهندهی این حقیقت تلخ است که با گذشت چندین سال از سقوط طالبان از قدرت رسمی، هنوز حقوق زنان در افغانستان با ضعفها و نقایص جدی روبروست. بلاتکلیفی غیر قابل توصیفی، دنیای زنان افغان را در این کشور پیچیده کردهاست. از سویی، مدارسی برای تحصیل دختران تأسیس شده و برخی از زنان جذب بازار کار شدهاند و از سویی دیگر، وضعیت حقوق اولیه و امنیت آنها در درگیریهای جامعهی سنتی نامعلوم باقی ماندهاست. کاپیتان رحمانی در سالهایی بزرگ شد که طالبان در حال سقوط بود و وقتی ارتش این کشور، از زنان برای عضویت نامنویسی کرد، در سال 2011 و با حمایت خانوادهاش ثبتنام نمود. در آن زمان او 18 سال داشت. او در طول تمریناتش در سال 2012، در مصاحبهای با وال استریت جورنال گفتهبود: «ما باید این حق را در افغانستان داشتهباشیم. او در مصاحبهاش، زنان دیگر افغان را نیز تشویق نموده بود که به این حرکت بپیوندند، و در ادامه افزودهبود: «من تصمیم گرفتم به ارتش بپیوندم تا نمونهای برای دیگران باشم.»
هواپیمای خانم رحمانی، یک Cessna 208 است که با آن سربازان را به منطقهی مأموریت میبرد و گاه آنها را پس از اتمام مأموریت، به محل اولیه بازمیگرداند. در طول این مدت کوتاه، او پیشرفت چشمگیری داشت و مبدل به یکی از فرماندهان نیروی هوایی افغانستان گردید. پدر نیلوفر، عبدالوکیل، نیز آرزو داشت در روزهای جوانیش در دههی هشتاد، وارد نیروی هوایی ارتش افغانستان شود. حالا آقای عبدالوکیل میگوید که فرزندانم همیشه میدانستند که رؤیایم رنگ واقعیت نگرفت. او میافزاید: «ولی هرگز تصورش را هم نمیکردیم با خلبان شدن دخترم، با چنین مشکلاتی روبرو شویم و چنین رنجی را تحمل نماییم.»
در سال 2013، وقتی کاپیتان رحمانی تبدیل به چهرهای شناخته شده در افغانستان شد، تلفنهای تهدیدآمیز هم آغاز گردید. در ابتدا، او مفهوم این پیام ها را که با فریاد بیان میشد، درنمییافت. آنها به زبان او، فارسی دری، سخن نمیگفتند. اما پس از مدتی نیلوفر دانست که آن ها پیام واضح و کوتاهی دارند: استعفا بده، یا بمیر!
یک شب، در سوم آگوست سال 2013 نامهای جلوی در خانهی آنها انداخته بودند که در آن نوشته شدهبود: «مثل اینکه نمیخواهی تهدیدهای ما را جدی بگیری! تو حق نداری با امریکایی ها و بریتانیایی ها کار کنی. اگر به شغلت ادامه دهی، مسئولیت مستقیم نابودی تو و خانوادهات، با خودت خواهد بود!» پای این نامه، امضای طالبان پاکستان بخش سوات بود (همان شاخه از طالبان که مسئولیت ترورِ ملاله یوسفزی را بر عهده داشتند.) اتفاقاً دیدن امضای این گروه و خاطرهای که از ماجرای ملاله در ذهنها باقی مانده بود، باعث شد خانوادهی رحمانی تهدید را جدی بگیرند و موقتاً به هند فرار کنند. چنانکه پیشتر هم گفتم، آن چه برای کاپیتان رحمانی ترسناکتر است، تهدید اقوام است. آنها خانوادهی او را تهدید میکنند و آزار میدهند. در یکی از عکسها، نیلوفر روی دست دو خلبان زن آمریکایی، پس از اولین پرواز تکنفرهاش بلند شده. در افغانستان شایع شده که آن دو خلبان آمریکایی، مرد هستند و تلاش کردهاند که نیلوفر را به کیش مسیحیت در آورند! برخی از عموها، داییها و فرزندان پسر آنها میگویند تنها راهی که میتوان آبروی خانواده را بازگرداند، این است که نیلوفر بهسختی مجازات شود. آنها پس از آنکه مدتی را در کابل در خانهی قدیمیشان که تحت تدابیر امنیتی حفاظت میشد، اقامت نمودند، خانهی خود را تغییر دادند و از آن پس، هر چند ماه به خانهای تازه نقل مکان میکنند.
قسمت دردناکتر این است که نیروی هوایی افغانستان نیز از او حمایت نمیکند. کمی پس از آن که کاپیتان رحمانی از هند بازگشت، نیروی هوایی از او خواست که استعفا دهد، چرا که او محل خدمت را در هنگام انجام وظیفه، ترک کردهاست. او بهرحال در برابر این خواست مافوقهایش مقاومت کرد. برادر خانم رحمانی، عمر، میگوید که در طول سال گذشته دو بار مورد حمله قرار گرفتهاست. اولین بار، تلاش ناموفق ترور او در نزدیکی دانشگاهش بود که سعی شد به او شلیک شود. در تلاش دوم یک ضارب بازوی او را شکست و از محل گریخت. پاییز سال گذشته، پدر خانم رحمانی که یک مهندس است، از محل کار خود اخراج شد، چرا که با همکارانش که به دخترش انگ بدنامی زدهبودند، بحث کردهبود!
خواهر بزرگتر کاپیتان رحمانی، افسون، نیز از فشارها بینصیب نماند. خانوادهی شوهرش او را بیرون کردند و او حالا طلاق گرفتهاست. طلاق در افغانستان امری شرمآور تلقی میشود و به ندرت رخ میدهد. طبق گفتهی اعضای خانواده، او اکنون یک سال است که پسر 4 سالهاش را ندیدهاست. کاپیتان رحمانی میگوید: «اگر میدانستم که چنین میشود، هرگز خانوادهام را در این شرایط قرار نمیدادم. علیرغم شرایطی که اکنون در آن به سر میبریم، آنها همواره از من حمایت کردهاند. گاهی فکر میکنم اگر حمایت آنها نبود، تا حالا زنده نماندهبودم.»
در ماه مارچ سال جاری، بخش آمریکایی ارتش افغانستان به خانم رحمانی مدال بینالمللی شجاعت زنان را اعطا نمود، که تقدیری بود بر خطرهای فردیای که او برای ایفای شغل خود تحمل کرد. او به سندیهگو رفت تا با هنگ Blue Angels پرواز کند و شهردار شهر، روز 10 مارچ 2015 را به نام «روز کاپیتان نیلوفر رحمانی»نامگذاری کرد. سفر او به آمریکا، به هیچ عنوان به مذاق مافوقهای افغان او خوش نیامد و بابت این جایزه و تقدیر، هیچ تبریکی به او نگفتند. سرهنگ بهادر خان، سخنگوی نیروی هوایی افغانستان، میگوید: «نیلوفر که تنها کسی نیست که تهدید میشود! همه ی خلبانها همین شرایط را دارند. دشمن تفاوتی میان زنان و مردان قائل نمیشود. او باید در برابر تهدیدات محکم بایستد و با شجاعت به میهنش خدمت کند.» مافوقهای کاپیتان رحمانی در برابر تهدیدها و آزارهایی که به خانوادهی نیلوفر رسیده، به او گفتهاند: «تو میدانستی وقتی وارد نیروی هوایی میشوی، چه در انتظارت خواهد بود. ما که تو را مجبور نکردیم که به ما بپیوندی!» اگرچه آموزش خلبانان در افغانستان امری جدید است، اما به دلیل مسائل امنیتی، کاپیتان رحمانی از جولای امسال پروازی انجام ندادهاست.
شرایط سختی که در افغانستان برای خانم رحمانی و خانواده اش به وجود آمده، باعث شده نیروی هوایی آمریکا به او پیشنهاد دهد که با خانوادهاش به امریکا بیاید و آموزش هدایت هواپیمای ترابری C-130 ببیند، چیزی که با شرایط حاضر برای نیلوفر، اگر واقعاً بخواهد یک خلبان بماند، تنها انتخاب باقیمانده است. این اوضاعی است که وقتی در وطن خود حمایت نشوی، غیرقابل اجتناب خواهد بود و کشورهای دیگر از استعدادت بهره خواهند برد. نیلوفر حالا یکی از 3 زنی است که در نیروی هوایی افغانستان خدمت میکند، اما میگوید: «من واقعاً میخواستم که در اتش افغانستان و نیروی هوایی خدمت کنم. اما با این شرایط، دیگر نمیتوانم ادامه دهم.»
برای همه کسانی که در «هر جای دنیا» به دلیل جهل، خرافه و یا اعتقاداتی با ظاهر مقبول! به اشکال مختلف مورد ظلم واقع میشن متاسفم.
«…!»
🙁
با سلام
خانم رحمانی عزیز،یک ایرانی ام و تو را همچون هموطنم و مادران و خواهران سرزمینم دوست دارم و فقط می توانم بگویم برایت متاسفم که در خاورمیانه به دنیا امدی.
این تفکر سنتی مردم افغانستان خیلی سال نیاز داره تغییر کنه.درسته که از نظر دولت فعلی(تحت فشار)خانم ها وارد اجتماع شده اند اما زمینه فکری مردم هنوز این ورود رو نپذیرفتند.زنان زیادی هستند که تلاش می کنند با وجود همه خطرها همچنان فعال بمونند و الگو باشند برای بقیه اما خب گاهی واقعا ممکن نیست.
به شخصه دوست ندارم نیلوفر مجبور به ترک وطن باشه.امیدوارم زمانی این امکان رو داشته باشه که اگر رفت برگرده و به دیگر دختران مبارزه با تفکر مرتجعانه مردسالارانه رو یاد بده
درود بر نیلوفر ؛شرم بر جهل
جهل، فقر، بی سوادی…
تا زمانی که این مساءل در افغانستان حل نشده با قی بمونه ملتش رنگ شادی رو نمیبینن.
خیلی جالب بود…کمتر کسی جرئتداره این شرایط رو دوام بیاره.
وا اسفااا!!!!
بعضی حماقت ها را گویی پایانی نیست!
جمله مهمی بود:
“این اوضاعی است که وقتی در وطن خود حمایت نشوی، غیرقابل اجتناب خواهد بود و کشورهای دیگر از استعدادت بهره خواهند برد.”
سلام من یک افغانستانی هستم تبریک می گیم خانوم نیلوفررحمانی تبریک به ارتش بزرگ افغانستان