اینها نشانه رشد یک کودک طبیعی هستند، با آنها آشنا شوید
از بـدو تـولد تا یک سالگی
در هنگام تولد یک کودک، مادر و فرزند باید کوشش کنند که به هـماهنگی مناسب روحی و جسمی دست یابند تا مادر بتواند نیازهای کودک را در اختیارش قرار دهـد (برای مثال، هر 3 سـاعت یـکبار او را تغذیه کند). همچنین، خود نیز بتواند به آنچه نیاز دارد دست یابد (خواب کافی در طول شب). در ارتباط مادر و نوزاد، اغلب مادر به خاطر کودک از بسیاری از خواستههای خود چشم میپوشد. پدرو مادر آگاه بـرای به دنیا آوردن نوزادشان زمانی را در نظر میگیرند که هردو آماده باشند تا به خاطر تأمین نیازهای فرزندشان، از نیازهای خود بگذرند، بنابراین، بهتر است که پیش از تصمیم گرفتن در مورد داشتن فرزند، آنان نـیازهای خـود را تأمین کرده باشند. در سال اول تولد، مادر به تدریج کودکش را درک میکند، به خواستههای او پی میبرد و از این بابت احساس آرامش میکند و کودک نیز که والدینش نیازهای او را تأمین کردهاند، احساس راحتی میکند.
از دیدگاه روانـشناختی، ایـن ارتباط دو سویهٔ مادر و نوزاد به انس و الفت بین آنان میانجامد و سرآغاز به وجود آمدن احساس امنیت کودک نسبت به والدین و دنیای پیرامونش میشود. هر نوع اختلال یا بینظمی در شـکلگیری ایـن احساس امنیت و یا رابطهای مادر نوزاد سبب میشود که نوزاد نتواند ارتباط درستی با والدین خود برقرار کرده و از عشق و مراقبت آنها بهرهٔ کافی ببرد تأمین نیازهای اولیهٔ کودک، نـخستین فـرصت بـرای مادران و نوزادان است تا بـا هـم مـأنوس شوند؛ بنابراین، مشکلات سال اول زندگی کودک، تنها دربارهٔ خوردن و خوابیدن اوست. آنچه بهداشت جسمی و روانی زندگی کودک را در آینده تأمین میکند، چـگونگی گـذر او از اولیـن سال زندگی است، چرا که رشد روانی انـسان، هـمچون رشد جسمی او، مرحلهبهمرحله صورت میپذیرد و هر مرحله مکمل مراحل پیش از آن است. چنانچه انس و الفت و اطمینان خاطر نسبت به والدیـن در سـال اول بـه وجود آید، آنگاه آمادگی برای جدایی از والدین، کاهش میزان تـکیه بر آنها، عدم وابستگی و افزایش اعتماد به آنها شکل میپذیرد و در سالهای آینده کمک فراوانی به رشد کودک خـواهد کـرد. امـا اگر این توفیق دست ندهد، کمبودها به مراحل بعدی منتقل مـیشوند.
از یـک سالگی تا سه سالگی
در دومین سال زندگی، کودک حرف میزند، راه میرود و با هیجان بسیار، روند شـناسایی خـود و کـسب استقلال را آغاز میکند. اکنون دیگر مشکلات فراتر از خوردن و خوابیدن است. نوعی لجـبازی و خـودرأیی در رفـتار او مشاهده میشود. احترام و توجه به خود، اعتمادبهنفس، مقاومت در برابر خواست دیگران و انجام کارها در ایـن سـنین پیـدا میشوند. کنترل بر جسم («مامان، خودم تنهایی میتونم»)، جسارت و نشان دادن ارده («نه، نه، نه!») و اصـرار و پافـشاری بر علایق و خواستها («اون سطل و بیل قرمز رنگو میخوام!») پدید میآید. ازاینرو، اغـلب والدیـن ایـن دوران را بسیار حساس و مشکل میدانند. دگرگونی رفتار، اصرار بر خواستهها، حسن جسارت، اعتمادبهنفس و لجـبازی و سـتیزهجویی، او مهمترین نقاط عطف این مرحله هستند و کودکانی که به این نقاط عطف نـرسند، نـشانههای بـیماری رفتاری در آنها بروز میکند که در زندگی آینده برایشان مشکلساز خواهد بود.
از سه تا شش سـالگی
در سـالهایی که به دوران مهد کودک مشهور است، کودک افزایش رشد فکری خود را نـشان مـیدهد. در ایـن دوران، خیال والدین تا اندازهای از بابت کودکشان آسوده میشود و میتوانند به حل مسائل دیگر زنـدگی نـیز بـپردازند.
پدیدههای روانی کودک در این مرحله، ترس شدید، اضطراب، توهم و ترس از تاریکی، جـادوگر، تـمساح، خونآشام و…است. علاوهبراین، شکل جدایی اجتنابناپذیر از والدین که با آشفتگی خواب شب و اضطراب همراه است و مـشکلات بـرقراری ارتباط با دوستان جدید در مهد کودک، از جمله مسایلی هستند که در این دورانـ نـمایان میشوند و درصورتیکه هنوز از مرحلهٔ پیشین، مشکلی (در بـه وجـود آمـدن اعتمادبهنفس، جسارت و اطمینان خاطر در کودک) باقی نـمانده بـاشد، به راین مشکلات افزوده خواهد شد. چنین کودکی که هنوز درگیر مشکلات مرحلهٔ پیـشین رشـد خویش است و از تطابق وضع خـود بـا مرحلهٔ جـدید زنـدگیش نـاتوان است، در روانشناسی، «نابالغ روحی» نامیده مـیشود، چـرا که از نظر روانی هنوز به بلوغ نرسیده است. در مدرسه نیز دربارهٔ ایـن کـودک باید تدبیر و روش ویژهای به کار گـرفته شود.
یادتان باشد کـه درگـیری با چنین مشکلاتی امری طـبیعی اسـت و در این دوران از زندگی فرزندتان، باید کاملاً آمادهٔ روبرو شدن با این کمبودها بـاشید. بـسیاری از کودکان کمتر از 6 سال، هنوز مـشکل جـدا شـدن از والدین، نداشتن خـویشتنداری، عـدم جسارت، سریع عصبانی شـدن و اضـطراب را دارند، اما این مشکلات اغلب موقت و گذرا هستند و بر نتایج عملکردهای روانی و جسمی او تأثیر نـخواهند گذاشت. (ممکن است پسرتان از مدرسه رفـتن بـترسد، اما بـالاخره مـیفهمد کـه باید بدون حضور شـما به مدرسه برود و یا دخترتان ممکن است از تاریکی بترسد، ولی با روشن کردن یک چراغ خـواب حتماً میخوابد).
اما گاهی این مشکلات در زمـان مـعین از بـین نـمیروند و تـا جایی تداوم مـییابند کـه بر انجام وظایف معمولی و طبیعی کودک تأثیر میگذارند یا عادتهای رفتاری نامطلوب جدیدی را در او ایجاد میکنند کـه مـاهها بـدون هیچگونه تغییری ادامه مییابند، در اینگونه موارد اسـت کـه مـشورت بـا یـک مـتخصص توصیه میشود.
از آنجا که کودکان دائماً در حال رشد هستند، بهتر است هرچه زودتر مشکل را بیابید و در حل آن کوشش کنید. مسلم است هرچه سن کودک کمتر باشد، مـشکلاتش سبکتر و حل آنها آسانتر خواهد بود. برای مثال، در 3 تا 6 سالگی، اختلافات رفتاری کودک بسیار جزیی هستند و چون شخصیت اینگونه کودکان هنوز کاملاً شکل نگرفته است، به آسانی و در مدت کوتاه مـیتوان تـغییر موردنظر را در رفتار آنها به وجود آورد و این مزیتی است که افراد بالغ از آن بیبهره هستند.
از آنجا که پیشرفت مطلوب هر مرحله به انجام صحیح مرحلهٔ پیش بستکی دارد، مشکلات باید در سنین پایـین بـه گونهٔ درستی حل شوند تا کودک بتواند در مراحل بعد از همهٔ قابلیتهای خود بهره ببرد و هیچ کمبودی در مسیر طبیعی رشد او وقفه ایجاد نکند.
از شـش تـا هشت سالگی
وقتی کودک بـه سـن 6 یا 7 سالگی میرسد، به مزایای وجودی خود بیشتر پی میبرد، وجدانش شکل میپذیرد و هویت جنسی او نیز مشخص میشود. اگر مطمئن نیستید که فرزندتان تفاوت بـین درسـت و غلط را میداند و یا هـنوز مـسوولیتهایی را که باید در ارتباط با جنسیتش بپذیرد، نمیپذیرد («دلم نمیخواد پسر باشم.»، «ای کاش دختر نبودم.») وقت آن است که به دنبال پیدا کردن یک مشاور متخصص باشید، چرا که لازم است بدانید که آیـا ایـن کژاندیشیها و ناهنجاریها زودگذر و مقطعی هستند و یا فرزندتان برای حل آنها به کمک نیاز دارد.
دختر بچهای که دائم با همسن و سالهایش مشاجره و دعوا میکند و یا پسر کوچولویی که بیش از اندازه گوشهگیری مـیکند، بـه کمک مـتخصص نیاز دارد.
از هشت تا 10 سالگی
8 تا 10 سالگی، آغاز مدرسه رفتن کودکان است. بسیاری از مشکلات این دوره مربوط به ایـن است که کودک میکوشد راه خود را در محیط مدرسه هموار کند. در این سـنین، مـشکلات یـادگیری و تفاوتهای استعدادی بروز میکنند، چرا که کودک ناچار است به انتظارات علمی خاصی که در برنامهٔ مدرسه گـنجانده مـیشوند، پاسخ گوید. اگر کودک مشکل یادگیری داشته باشد، باید با ارزیابی روانشناختی مـشخص شـود کـه آیا عدم تمرکز حواس، نداشتن انگیزهٔ یادگیری و عدم موفقیت او یک مشک روانی است یا مـربوط به ضعف دستگاه عصبی است (برای مثال، ضعف اعصاب بینایی، شنوایی و…).
بررسیها نـشان داده است که اغلب، ضـعف روانـی و جسمی با هم وجود دارند و کمتر اتفاق میافتد که افت تحصیلی کودک، صرفاً نتیجهٔ ضعف جسمی او باشد. بنابراین، حتی اگر مشکل یادگیری او به خاطر نقص دستگاه عصبی باشد درمان روانشناختی لازم اسـت.
در این دوران سنی، کودک همانند بزرگسالان، انواع مشکلات فکری و روانی را دارد (مشکلاتی از قبیل: اضطراب، وحشت، نگرانی و وسواس، شورش و مقاومت، یأس، افسردگی و…). هنگام بروز هریک از این ناهنجاریهای روانی یا نشانهها و علایم آن و ادامهٔ آن تا چـند مـا بعد، باید با متخصص مشورت کنیم.
به خاطر داشته باشیم که واکنشهای رفتاری مزمن، با واکنشهای رفتاری شدید و بحرانی کاملاً متفاوتند. کودکی که در شب اول ورودش به اردو میترسد، با کودکی که هـر روز بـه هنگام بازی با همسن و سالانش دچار اضطراب میشود، مشکلشان متفاوت است. برای درک نوع مشکل رفتاری کودک که مزمن است یا مقطعی، باید خوب دقت کنید که این مشکل تـا چـه حد در زندگی او نقش دارد. برای مثال، کودکی که عادت دارد هربار که میخواهد اتاق را ترک کند تا شمارهٔ پانصد بشمارد و 10 بار دور اتاق بچرخد، از کودکی که بیش از اندازه وسواس تمیزی کمد لبـاسش را دارد نـگرانکنندهتر اسـت و یا به کودکی که مـوهای ابـروهایش را مـیکند، باید بیشتر توجه کرد تا دیگری که ناخنهایش را میجود.
کودکان باهوش که با مسخرگی کلاس را بههم میریزند، آنهایی که معمولاً آرام و غـمزده بـه نـظر میرسند و کودکانی که دائم با والدین و معلمان خود سـتیزهجویی مـیکنند، با این واکنشهای منفیشان نشان میدهند که به کمک نیاز دارند. والدین آگاه و متعهد باید این درخواستها را به گـوش جـان بـشنوند و با توجهی خاص، به نیازهای آنها پاسخ دهند.
آخرین و مـهمترین نکته آنکه، هر کودکی که راجع به خودکشی حرف بزند یا چیزی بنویسد و توضیح دهد که زندگی ارزش ادامـه دادن نـدارد. آرزو دارد بـمیرد، یا مرتب برای خودش حادثه بیافریند، به کمک فوری و تخصصی نـیازمند اسـت. افسردگی در کودکی پدیدهٔ مهمی است و متاسفانه امروزه، هر روز در جامعه شاهد افزایش آن هستیم. از این رو، کودکان امروز بـا دنـیای پر مـشکلی روبرو هستند.
والدین آگاه و متعهد باید نسبت به رفتارهای کودکان خویش احـساس مـسوولیت کـنند و به کمترین ناهنجاری رفتاری آنها توجه کنند، چرا که علایم و نشانههایی که کودکان از خـود بـروز مـیدهند، از وجود آشفتگی روحی آنان خبر میدهد.