پیشنهاد یک بازی وبلاگی: 100 دلخوشی کوچک زندگی
دیشب به صورتی تصادفی، فکر کنم از طریق یک لینک در توییتر رسیدم به سایت صدانت و مقالهای در مورد دلخوشیهای کوچک زندگی.
مقاله نوشته محمدرضا جلائیپور بود و به نظرم سوژه نابی است برای یک بازی وبلاگی.
بیایید برای این بازی قانونهای سادهای بگذاریم:
1- بدون تفکر زیاد و به صورت بداهه از چیزهای کوچکی بنویسید که در زندگی شادتان میکند. گرچه ممکن است با فکر کردن زیادی چیزهای جالب و غیر روتینتری به نظرتان برسد، اما به گمانم آن چیزهایی که بلافاصله و بدون مقدمه به ذهن میرسند، برای اشتراک جالبتر باشند.
2- مسلما هر کسی وقت ندارد 100 یا تعداد بیشتری از دلخوشیهای زندگیاش را فهرست کند. اما سعی کنید فهرست شما از 30 دلخوشی کوچک کمتر نداشته باشد.
3- متکلف ننویسید و خیلی خودمانی دلخوشیهای خودتان را به اشتراک بگذارید.
4- هر وقت فهرست خودتان را نوشتید، از طریق ایمیل alirezamajidi@gmail.com به من اطلاع بدهید تا در اولین فرصت، منتخبی از آنها در قالب یک پست جدا، لینک شوند.
اما این اشتراک جز یک تفریح و اشتراک حال و هوا به نظرتان چه فایدهای میتواند داشته باشد.
من تصور میکنم این اشتراکگذاری لذتهای کوچک چند سود همگانی دارد:
الف- نشان میدهد که همه ما چه نقاط اشتراک و بهانههای کوچک برای شادی داریم که خودمان پیش از این سراغ نداشتیم.
ب- به صورت ناخودآگاه ما را به هم نزدیک میکند.
ج- این بازی وبلاگی شاید بهانهای شود که بعد از مدتها کمی خودمانیتر در وبلاگستان فارسی با هم ارتباط برقرار کنیم.
من فهرستم را در یک وقت مرده، وقتی در صف انتظار بودم، با موبایل نوشتم و الان یکی یکی از موبایل در حال وارد کردنش در ادیتور وردپرس هستم. ببینم چند تا دلخوشی بداهه داشتهام! سعی میکنم به 100 تا برسند.
1- در حین وبگردی یا همین طوری حین قدم زدن یا دیدن برنامههای تلویزیون، یک سوژه ناب برای نوشتن به ذهنت برسد و با کمی تحقیق و پرداخت یک پست معرکه بشود!
2- در حال نوشتن یک مطلب نسبتا خشک و بیروح هستی که ناگهان یک نکته مفرح و هیجانانگیز در آن پیدا میکنی که این حاشیه بر اصل مطلب بچربد و باعث تلیفاش بشود.
3- صبح به زور از خواب بیدار بشوی و ببینی صبحانه مفصلی آماده است.
4- کیک و شیرینی نطلبیده هنگام خوردن چای عصر، مراد است!
5- گذارم به یک کتابفروشی بیافتد و در قفسهها چیز جذابی پیدا نکنم، اما ناگهان از قفسههای متروک و به خصوص از ردیفهای زیرین که هیچ کس کتابهایش را نگاه نمیکند، کتاب باارزشی بتوانم پیدا بکنم.
6- اتفاق مشابهی هنگام سرک کشیدن در مخزن کتاب یک کتابخانه عمومی رخ بدهد. ترجیحا اگر کتاب خیلی کهنه و با کاغذ زرد کاهی باشد، حس شادمانی ناشی از کشف تشدید میشود و خودمانیم در این حالت من نمیتوانم جلوی خودم را بگیرم و بوی کتاب را به دورن ریهها نفرستم!
7- حین وبگردی ببینم که در فروشگاهی یا جایی، یک جنس نوستالژیک و باارزش به فروش گذاشته شده و قیمتاش هم مناسب است. چیزی مثل کتابهای تن تن.
8- تصادفی یک آهنگ یا ترانه بشنوم که من را پرت کند به خاطرات دوران کودکی و نوجوانی.
9- در حین دویدن و نزدیک به انتهای آن کاملا خسته باشم و صدای تنفس خودم را بشنوم، اما بدانم که هنوز توان زیادی برای ادامه دارم. از مقدار روتین روزانه ورزشم، پیش بیفتم و بعد از دویدن، سرخوشیاش به من هجوم بیاورد.
10- حرکات کششی بعد از دویدن.
11- صبح ناگهان از خواب بلند شوم و حس کنم که علیرغم ساعات کم خواب شبانه، گویا کیفیت خوابم خیلی خوب بوده، نرمش کنم و صبحانه آماده کنم و بسیار جلوتر و سرحالتر از روزهای قبل سر کارم بروم.
12- تیم محبوبم به صورت دراماتیک برنده شود.
13- تیمهای منفورم دراماتیک ببازند.
14- فکر کنم که صابون، شامپو یا ژیلت اصلاحم تمام شده و بعد داخل کشو یک سری از آنها را پیدا کنم.
15- دست کنم در جیب لباس زمستانی و ببینم مبلغی پول از سال قبل در آن مانده. حتی مبلغ اندکی در این طور مواقع بیخودی آدم را شاد میکنند.
16- یک بیماری نادر را در یک بیمار تشخیص بدهم، طوری که سرنوشت بیمار عوض بشود و به موقع بشود درمانش کرد و از مرگ نجاتاش داد. البته این یکی، از دلخوشی کوچک کمی بزرگتر است :)
17- بروم روی باسکول و ببینم علیرغم اینکه سختی زیادی به خودم ندادم، یک کیلویی وزن کم کردهام!
18- بیمقدمه کسی به من ایمیل بزند و بگوید که سالها وبلاگم را میخوانده و فرصت کامنتگذاری پیدا نمیکرده و حالا از یکی از مقالات قدیمی خوب وبلاگم صحبت کند.
19- اتاق کارم را بعد از یک ماه مرتب کنم و انبوه کتابها و یادداشتهای روی میز کارم را سر و سامانی بدهم.
20- ویندوز جدید نصب کنم و با فولدرهای مرتب و برنامههای بهروز شده روبرو شوم.
21- بین انبوه DVDها، ناگهان فیلمی پیدا کنم که تا حالا تصور میکردم، ارزش دیدن ندارد، اما ناگهان متوجه بشوم که یکی از بهترین فیلمهایی است که تا به حال دیدهام.
22- موسیقی و ترانهای ناب از دهه 70 یا 80 میلادی پیدا کنم که اجرا و ضربآهنگاش مسحورم کند. بعد بروم متن ترانهاش را پیدا کنم و با خوانندهاش -اگر نمیشناسم- آشنا شوم.
23- در یوتیوب، ناگهان یک ویدئوکلیپ قدیمی که قبلا روی VHS به صورت بیکیفیت دیده بودم، پیدا کنم.
24- در یوتیوب از طریق پیشنهادهای ستون راست، به ویدئو یا کلیپای به صورت تصادفی برسم که مطابق با سلیقهام باشم یا چیز تازهای به من بیاموزد.
25- ببینم که یک شخصیت مشهور، نویسنده یا مشروح، برای خودش وبلاگ زده یا در تلگرام و اینستاگرام اکانتی دارد و کلی مطلب خوب در آنها درج کرده.
26- یک وسیله از کار افتاده خانه را بتوانم به طرز خوبی تعمیر کنم.
27- ببینم یکی برایم کامنت ژرف گذاشته! منظورم از کامنت ژرف کامنتی است که ارش افزوده بر مطلب اصلیام داشته باشد و اصلا سوژه یک پست جدیدم باشد.
28- صبح بلند شوم و فکر کنم ساعت 7 صبح است، اما ساعت را چک کنم، ببینم تازه 5 صبح است و دو 2 ساعت دیگر میتوانم بخوابم.
29- کابوس امتحان و بلد نبودن سؤالها را ببینم و ناگهان از خواب بپرم و ببینم هیچ امتحانی در کار نیست.
30- 4 لیوان چای برای خودم بریزم و به تنهایی پای تلویزیون با کیک، شکلات یا ترجیحا سوهان بخورم!
31- سوژه مناسبی برای عکاسی پیدا کنم و سوژه از دستم نرود و بتوانم از آن عکس بردارم.
32- صبح کسی نان داغ و تازه به من برساند.
33- صبحانه نخورده باشم و سر کار ببینم، همکاری کلی صبحانه آماده کرده و دعوتم کند.
34- فکر کنم خانه، برای نهار غذای حاضری دارم اما ناگهان ببینم برایم شیشلیک خریدهاند!
35- یک مستند جالب پیدا کنم، مستندی که ترجیحا اندک افرادی با آن آشنا هستند. یا اپیزود اول یک سریال تازه را ببینم و متوجه بشوم با یک سریال تازه قوی روبرو هستم.
36- گردگیری وسایل به شدت گرد و غبار گرفته.
37- پیدا کردن دفترهای مشق و انشای کودکی.
38- ضایع شدن یکی از شخصیتهای منفور به خاطر حرف که زده یا کاری که کرده و تبدیل شدنش به میم اینترنتی!
39- یک گجت ارزان ، اما کارا پیدا کنم که زندگی را برایم آسان کند. چیزهای کوچکی مثل یک کابل شارژ یا HDMI طویل.
40- آمدن زیرنویس یک فیلم که مدتی بود دنبالش بودم.
41- یک فیلم خوب با دوبله فارسی قدیمی با کیفیت خوب ببینم.
42- یک مسواک تازه.
43- صابونی با یک بوی جدید
44- حل کردن یک معما و چیستان
45- به یاد آوردن فرمولهای فیزیک دوره دبیرستان
46- دیدن برگهای الوان پاییز
47- شنیدن صدای دریا هنگام غروب
48- آتش روشن کردن در سرما
49- راه رفتن روی سطح خانه در زمستان، در حالی که در زیر پایم لوله آب گرم رد شده باشد و حس کردن آن گرمای لذتبخش.
50- خنکای زیر بالش در تابستان.
51- پرینت گرفتن از یک تصویر خوب و چسباندنش به دیوار.
52- یک پست خیلی معمولیام، هیت زیاد بگیرد.
53- یک سریال پیدا کنم و آنقدر خوب باشد که بدون توقف، اپیزودهایش را پشت سر هم ببینم و از کار و زندگی بیفتم!
54- آش گرم در شبهای پاییز و زمستان.
55- پرهیز آگاهانه از پرخوری و احساس رضایت روحی ساعتی بعد از این خودداری.
56- پاساژگردی
57- باز کردن کیس و تمیز کردنش. ترجیحا هر چه محیط داخلی کیس کثیفتر باشد، احساس لذت بیشتر میشود.
58- پیدا کردن فرد یا جماعتی با علایق مشترک
59- آماده شدن برای یک سخنرانی انگیزشی و درست کردن یک اسلایدشو برای این سخنرانی و لذت بردن از تسلطم
60- مرتب کردن دقیق مجلههایم به صورت موضوعی و به ترتیب تاریخ انتشار. ترجیحا به دقت شولدن کوپر!
61- خریدن یک تی شرت نو
62- قدم زدن در راسته میوه و سبزیفروشها و شنیدن هیاهوی آنها.
63- امتحان کردن چند نوع زیتون یک فروشگاه و تصمیم گرفتن برای خرید یکی از آنها
64- پختن یک غذای حاضری من درآوردی و خوردن با لذت آن
65- رد شدن از جلوی یک مدرسه قدیمی یا مدرسه دوران کودکی و دیدن شلوغبازیهای کودکان
66- استشمام بوی غذا در کوچه که گاهی من را به یاد دستپخت مادربزرگم بیندازد.
67- خوب شدن زودهنگام سردرد با یک مسکن
68- یک شوت در ناامیدی بزنم و شانسی گل زیبایی شود. (سالهاست از این نعمت کلا محروم بودهام!)
69- خوب شدن جوش صورت
70- منگی ناشی از یک سرماخوردگی خفیف و خوردن قرص سرماخوردگی و دیدن خوابهای قطاری طولانی در دوره استراحت
71- یک بازی ساده اختراع کنم و خودم تنهایی یا با کس دیگری آن را بازی کنم. (تجربه اختراع یک بازی خیلی خوب را دارم!)
72- جرزنی هنگام بازی
73- تحقیر و تمسخر تیم حریف
74- یک آواز استاد شجریان پیدا کنم که هماهنگ با حال و هوای روزم باشد.
75- درست از آب درآمدن دقیق یک پیشبینیام
76- به دلم برات شود که الان است که تیم محبوبم گل بزند و یا پنالتی تیم حریف گل نشود و همان طور بشود! دو هفته است که این اتفاق رخ داده!
77- دیدن یک خواب دلانگیز شبانه، طوری که فردا صبح کلا درگیر آن خواب باشم!
78- خریدن آخرین نسخه یک چیز، مثلا آخرین قرص نان از نانوایی!
79- درآوردن جوراب از پا بعد از ساعتها و حس خوبی که به خصوص در محل خط ناشی از فشار کش جوراب حس میکنم.
80- یک اصلاح تمیز بعد از سه چهار روز اصلاح نکردن.
81- طرح یک داستان به نظرم برسد و در هنگام خواب یا مسیر راه، داستان را برای خودم تعریف کنم و حتی به صورت سینمایی تصور کنم!
82- بتوانم ناگهان از شر سکهها و پولخردم راحت بشوم.
83- رفتن به یک لوازمالتحریر فروشی و تظاهر به اینکه برای یک کودک دبستانی میخواهم خرید کنم و بعد استفاده شخصی از وسایلی که خریدهام!
84- درست کردن شخصیت و صدا برای عروسکها
85- پیدا کردن سرراست مسیر از نقشه گوگل و اعتنا نکردن به دوستی که میگوید که آدرس را بلند نیستی، خوب بپرس! و بعد رفتن از کوچه پس کوچههایی که فقط بومیهای محله آن را بلند و دست آخر، نگاه سرشار از نخوت به آن دوست!
86- سرک کشیدن به فروشگاههای آنلاین و دیدن اجناس کتگوریهای مختلف به ترتیب قیمت زیاد به کم و تصور اینکه یکباره گرانترین اجناس کل را با هم سفارش بدهم و یک خانه را پر گرانترینها کنم!
87- عکسهای حیوانات بامزه را با من به اشتراک بگذارند. (ترجیحا پاندا!)
88- نخ دندان کشیدن
89- بوی باران
90- بیرون کردن یک مگس یا زنبور از پنجره خانه با کمترین میزان تلاش
91- گرفتن یک سنجاقک یا پروانه و بعد آزاد کردنش
92- رفتن به سرویس جستجوی عکس گوگل و نوشتن اسم یک فرد، فیلم یا کلیدواژه و اضافه کردن کیلدواژه QUOTES جلوی آن، تا جملات قصار خوبی را بتوانم ببینم.
93- در حال مرور اخبار روزانه با تبلت، در اتاق قدم زدن آرام.
94- نوشتن کارهایی که باید بکنم در یک دفترچه.
95- پیدا کردن کاورهای یک ترانه (اجراهایی به غیر از اجرای اصلی)
96- آخرهای یک کتاب خوب باشم و بعد از ترس تمامشدن کتاب، ادامه کتاب را خیلی کند بخوانم.
97- با وجود اینکه کتابهایم در کتابخانه ظاهرا مرتب نباشند، ولی بتوانم به سرعت کتاب مورد نظر را پیدا کنم و به صفحه مورد نظر برسم.
98- کسی کنایه و شوخی ظریف من را در بین انبوه دوستان دیگر متوجه بشود و خیلی ریز نگاهم کنم و سرش را تکان بدهد.
99- آب دادن به گلهای مورد علاقهام در باغچه و سپردن باقی مراحل آبیاری به مادرم!
100- اینکه بتوانم سالی یک بار هم شده، کهکشان راه شیری را به وضوح در آسمان ببینم.
این نوشتهها را هم بخوانید
واااو !
عالیه دکتر ؛سپاس
به شخصه دو مورد استشمام بوی کاغذ کتابای کهنه و پیدا کردن مسیر ناآشنا از گوگل و متعاقبا نگاه غرور آمیز به دوست در انتظار توسل بهش ! برام بیشتر حال میده :)
چقدر حالب بود…
از خوندنشون لذت بردم
خب چند نفر رو دعوت میکردید به این چالش ?
فعلا روابط گرم مثل سابق نیست و نمیخواستم کسی رو مکلف به شرکت کنم.
آقای دکتر شما هم که بدتر از من نصف دلخوشی هاتون شکمی است :)
با خوندن مطالب خجالتم برای شرکت در این بازی ریخت چون همیشه خوراکی ها و سورپرایزهای خوراکی خیلی خوشحالم می کنه
ممنون . بسیار بجا و جالب است
خیلی خیلی عالی.
چه ایده خوبی رو مطرح کردید، اشتراکات زیاده
وای شماره 79 خیلی جالب بود :)))))
خیلی عالی بود دکترجان……
اگر حالم بزاره منم این لیستو مینویسم اما اگه این مشغله های زندگی بزاره.
فکر کنم یه ۵ سالی هست مشتری سایتتون هستم…..?????
عالی بود ، هم نوشته و نیز ایده ،
آخرهای یک کتاب خوب باشم و بعد از ترس تمامشدن کتاب، ادامه کتاب را خیلی کند بخوانم
دقیقا
خخخخ عاشق مورد ۸۳ شدم
یادمه حدود 4 یا 5 سال پیش باوند بهپور تو فیسبوک یه گروه درست کرده بود به نام “از آفریننده خوشی های کوچک تشکر می کنم”
جریان قوی و قشنگی شکل گرفت و خیلی خوب داشت پیش میرفت که فک کنم مثل سایر جریان های مجازی کم کم از رونق افتاد، حرکت خوبیه مخصوصا برای این روزها که مدام واسه انواع غر زدن ها و شکایت ها دنبال یه گوش شنوا هستیم
ینی عاااااشقتم :)
به زودی میفرستم واست
خیلی عالی بود، و از اون جالب تر نوشتن 100 مورد. احسنت. تو خیلی از موارد دلخوشی، حس میکنم سال ها از اون مورد گذشته! به نظرتون پیر شدم یا افسرده!!
البته میدونم حق نداشتم حرف منفی بزنم، ولی چیزی بود که به ذهنم رسید و ترجیح دادم بنویسم تا اینکه تو دلم نگهش دارم!
بیییییییییییییییسسسست
فکر کنم شرایط سنی ما اینجوری ایجاب میکنه که خیلی خاطره باز بشیم نه. تقریبا تا 45 یا خاطره بازی بود یا سورپرایز شدن :)
ولی تقریبا حدود 70 دردصدش حس مشترک بود.
بابت سایت خوبت ممنونم.
نفس گرم….
به به
عالی بود، ان شاا… هی به این لیست اضافه بشه.