کتاب راننده تاکسی (فیلمنامه) – نوشته پل شریدر
ترانه تلخ تنهایی
راننده تاکسی از آن فیلمهاییست که حس تلخی به تماشاگرش میدهد. از تماشایش لذت میبریم، و همزمان، از این که لذت میبریم، دچار عذاب وجدان میشویم؛ وقتی تمام میشود فکر میکنیم که ای کاش آن را ندیده بودیم، حاضریم در صورت امکان (با فرض محال) آن را از حافظهمان پاک کنیم؛ ولی خوب میدانیم که اگر فرصتی دست دهد باز بهتماشایش خواهیم نشست تا همین احساسات تلخ را ازنو تجربه کنیم. هرکس یک بار آن را تماشا کند، هرگز از دستش رهایی نخواهد یافت. زمانی کسی گفته بود: «وقتی که چرخهای کافکا از روی کسی عبور کند، او دیگر آن آدمِ سابق نخواهد بود.» راننده تاکسی، همچون آثار کافکا، ادگار آلن پو و صادق هدایت است؛ مخاطبش را دچار لذت و عذابی توأم میکند.
راننده تاکسی حکایت «تنهایی» ست؛ شاید کمتر فیلمی در تاریخ سینما چنین در تصویرکردنِ دقیق و عمیقِ تنهایی یک انسان موفق بوده باشد. تراویس، آنطور که فیلم نشان میدهد، نه مجنون است، نه عقبافتاده، نه حتی گریزان از جامعه. فقط تنهاست. مبارزه او نه با فساد و تباهی، بلکه با تنهاییست. اگر از جامعه متنفر میشود، و دیگران را (همچون راوی بوف کور) «رجاله» میبیند، برای آن است که تمام تلاشش برای برقراری ارتباط، و یافتنِ «همصحبت» ناکام میماند. آنچه او را در این مسیر تراژیک پیش میبرد، مجموعهای سوءتفاهم است و بس. و فیلم خیلی خوب نشان میدهد که همه سرنوشت تراویس در آن لحظهای رقم میخورد که بتسی در سینمای نمایشدهنده فیلمهای مبتذل دچار سوءِتفاهم میشود؛ و برای تراویس راه بازگشتی نیست.
راننده تاکسی حکایتی آشنا از عشقی ناکام است؛ بهترین شکلی که از چنین حکایتی میتوان تجسم کرد. هرکس که زمانی بهنوعی شکلی از چنین احساساتی را تجربه کرده باشد، انعکاسش را در فیلم خواهد یافت. شاید از میان همه عاشقان ناکام، اندک کسانی عملاً راه تراویس بیکل را برگزیده باشند، ولی بسیاری از آنان ممکن است افکار مشابهی را (لااقل) در ذهن پرورانده باشند؛ افکاری خشونتآمیز برای انتقامگرفتن از دنیای «رجالهها». خوشبختانه فیلم این مسیر را چنان هولناک نشان میدهد، و خشونت فیلم (حتی اکنون، چند دهه بعد) چنان تکاندهنده و زجرآور است، که با این که روایت اینقدر به تراویس نزدیک است و همهچیز از نگاه اوست، کوچکترین شائبهای از تشویق به چنین خشونتی در فیلم حس نمیشود. راه تراویس بیکل بنبست است؛ پایان فیلم چنین حسی را القا میکند.
فیلمنامه راننده تاکسی متنی جذاب و خواندنیست، با ظرایفی که از فیلمنامهنویسی با مقام و مرتبه پل شریدر میتوان انتظار داشت، و راننده تاکسی بهیقین بهترین فیلمنامهایست که نوشته. اگر کسی فیلم را ندیده باشد، میتواند بهراحتی با متن (همچون یک متن ادبی) ارتباط برقرار کند؛ و جزئیات صحنهها به حدیست که حتی این احتمال هست که بعدتر تماشای فیلم او را کاملاً راضی نکند. اما اگر فیلم را دیده باشد، از قدرت بصری نویسنده و سحر قلمش دچار حیرت خواهد شد، و البته تمام مدت بازی استثنایی دنیرو، تصاویر جادویی مایکل چاپمن، و کارگردانی درخشان اسکورسیزی و موسیقی هرمن را به یاد خواهد آورد. این تصویریست که هرگز از ذهن محو نخواهد شد.
***
فیلمنامه راننده تاکسی در جزئیات با فیلم تفاوتهای زیادی دارد؛ بسیاری از صحنهها جابهجاست و بسیاری از دیالوگها در شیوه بداههپردازی اسکورسیزی دگرگون شده (از جمله آن جملههای مشهور دنیرو روبهروی آینه که در فیلمنامه نیست). این تفاوتها آنقدر هست که ترجیح دادیم از خیر مقایسه فیلمنامه و فیلم بگذریم و فیلمنامه را یک متن مستقل درنظر بگیریم؛ بهخصوص که این تفاوتها اغلب چنان جزئیست که در قضاوت کلی تأثیر چندانی ندارد؛ یعنی میتوان گفت که بهرغم این تفاوتها، به لحاظ ساختار و احساس عاطفی، رویکرد فیلم و فیلمنامه یکیست. در ضمن علامت […] نشانه بخشهاییست که به ضرورتهای اخلاقی از متن فارسی حذف شده است. در مواردی که بیش از یک جمله حذف شده حتما در پانویس به تعداد جملهها اشاره کردهایم.
راننده تاکسی نخستین فیلمنامهای است در این مجموعه، که به سرپرستی نگارنده منتشر میشود. جا دارد از هوشنگ گلمکانی، دوست و همکار عزیزم، که بهرغم مشغلههای عدیده در شکلگیری و تداوم حیات این پروژه نقشی کلیدی ایفا کردهاند، و سرپرستی این مجموعه را بهشایستگی در ۲۷ شماره پیشین برعهده داشتهاند، تشکر کنم.
مجید اسلامی
راننده تاکسی
راننده تاکسی در سال ۱۹۷۶ به نمایش درآمد و همان سال جایزه نخل طلای جشنواره کن را برد.
کارگردان: مارتین اسکورسیزی Martin Scorsese
فیلمنامه: پل شریدر Paul Schrader
تهیهکنندگان: مایکل فیلیپس Michael Phillips
جولیا فیلیپس Julia Phillips
فیلمبردار: مایکل چاپمن Michael Chapman
تدوینگران: مارسیا لوکاس Marcia Lucas
تام رالف Tom Rolf
ملوین شاپیرو Melvin Shapiro
موسیقی: برنارد هرمن Bernard Hermann
مشاور تصویر: دیوید نیکولز David Nichols
بازیگران – نقشها
رابرت دنیرو Robert De Niro – تراویس بیکل Travis Bickle
جودی فاستر Jodie Foster – آیریس: Iris
سیبل شپرد Cybill Shepherd – بتسی: Betsy
هاروی کایتل Harvey Keitel – اسپورت: Sport
استیون پرینس Steven Prince – اندی، فروشنده اسلحه Andy
آلبرت بروکس Albert Brooks – تام: Tom
پیتر بویل Peter Boyle – ویزارد: Wizard
لئونارد هریس Leonard Harris – چارلزپالنتاین: Charles Palantine
محصول ۱۹۷۶ امریکا، رنگی، ۱۱۳ دقیقه
اکنون همه ایمان من در زندگی بر این باور متکی است که تنهایی، بس بیش از آنکه پدیدهای شگرف و کمیاب باشد، حقیقت ناب و ناگزیرِ هستی انسان است.
تامس وولف
«مرد تنهای خداوند»
تراویس بیکل، ۲۶ ساله، لاغر، جدی، یک منزوی تمام عیار.
بهنظر خوشتیپ میآید، شاید هم خوشقیافه؛ نگاهی نافذ و آرام دارد.
لبخندی تأثیرگذار، که خدا میداند از کجا آمده، تمام چهرهاش را روشن میکند. اما پشت آن لبخند، دوروبر چشمان سیاهش، روی گونههای تکیدهاش، آدم میتواند تنهایی، پوچی و فرسودگی شوم ناشی از وحشتی یکه در زندگی را ببیند. درست مثل کسی است که در میان سرزمینی همیشه سرد سرگردان باشد، جایی که اهالیاش فقط گهگاه حرف میزنند. سر را که حرکت میدهد، حالت چهرهاش عوض میشود، اما چشمها ثابت میمانند، و خیره، فضای خالی را میشکافند.
تراویس حالا میان درون و بیرونِ زندگی شبانه نیویورک پرسه میزند، شبح تیرهای است میان اشباح تیرهتر. کسی متوجه او نیست، دلیلی هم ندارد کسی متوجهاش بشود، تراویس فردی است از جنس محیط اطرافش. شلوار جین میپوشد، چکمههای گاوچرانی بهپا میکند، یک پیراهن پیچازی وسترن بهتن دارد با یک کاپشن ارتشی کهنه با نشانهای که روی آن نوشته «شرکت کینگ کونگ ۷۰۱۹۶۸».
از او بوی تمایلات جنسی بهمشام میرسد: تمایلی بیمارگونه، سرکوبشده، و تنهاییزا. او نیروی مردانهای بدوی است که پیشمیرود ولی کسی نمیتواند بگوید بهسوی چه. اما اگر آدم بهدقت بنگرد، تقدیر را میبیند. فنر ساعتی در فشردهترین حالت ممکن. همچنان که زمین بهدور خورشید میگردد و زمان بهپیش میرود، تراویس بیکل بهسوی خشونت پیش میراند.
تراویس کاری مییابد
فیلم با نمای بیرونی پارکینگ تاکسیهای منهتن شروع میشود. بر روی تابلوی رنگورورفته بالای مسیر اتومبیلها نوشته «محل ورود تاکسی». تاکسیهای زرد، پشت هم وارد و خارج میشوند. زمستان است، روی جدولِ کنار خیابان برف تلنبار شده و باد، سوت میکشد.
توی گاراژ، تاکسیهای چندرنگ، ردیفردیف پارک شده. طنین صدای تاکسیهایی که درجا کار میکنند، حرفزدنِ رانندهها، بخار نفسها و دود اگزوز، هوا را پر کرده.
راهروی دفترهای شرکت تاکسیرانی. روی یک درِ نیمهباز نوشته:
دفتر کارمندان
شرکت تاکسیرانی ماویس
شرکت تاکسیرانی «بلو اند وایت»
آکمی تاکسی
خدمات تاکسیرانی «دیپن دِبِل»
شرکت تاکسیرانی جی آر بی
خدمات تاکسیرانی «اسپیدو»
سروصدای دفتری شلوغ و پرکار: صدای جابهجایی، تایپ، گفتوگو. دفتر کارمندان، مکانی بینظم و آشفته است. کاغذهایی با سربرگهای «ماویس، بی اند دابلیو، آکمی» و غیره به کاغذدیواری پوسیده دیوار اتاق سوزن شدهاند. ماهِ مارس است. روی میز پر است از انبوه فرمها، گزارشها و یک ماشینتحریر رویال قدیمی…
راننده تاکسی
نویسنده : پل شریدر
مترجم : فردین صاحبالزمانی