رازهایی که در مورد عکس مشهور برافراشته شدن پرچم شوروی بر فراز ساختمان رایشتاگ آلمان، مدتها پنهان نگاه داشته شده بود
وقتی نگاه و سیاست حاکمیتی بر «ایدئولوژی خام» و نه «انسان» یا «واقعیت» متمرکز باشد، میخواهد اقدام به انطباق و مصادره به مطلوب کردن همه چیز، به سود این ایدئولوژی کند. در این راستا هنر، ادبیات، تاریخ و حتی چیزهایی مثل عشق یا میهندوستی هم باید کاملا با این ایدئولوژی همراستا باشند.
حکومتهای اینچنینی تمامیتخواه هستند و هنرمندان، فعالان اجتماعی و دانشمندان را تنها وقتی که تمامقد برای آنها کار کنند و آثار هنری بیافرینند پذیرش میکند. داشتن شور و حال و افکار حتی کمی خارج از این ایدئولوژی، چیزی که قائدتا باید باعث گونهگونی طبیعی در جامعه و افزایش نشاط و خلاقیت جمعی شود، از سوی این حکومتها، انحراف نابخشودنی تلقی میشود.
در این پست سفری میکنیم به یک برهه حساس از تاریخ، زمانی که مقاومت قهرمانانه میهنی شهروندان شوروی و البته تصمیمگیریهای نظامی اشتباه هیتلر و یک سری راهبرد نظامی موفق از سوی متفقین، عاقبت باعث شکست آلمان و اشغال برلین شد.
شما حتما این عکس مشهور بالای پست را دیدهاید. روسها هنوز که هنوز است از دیدن این عکس احساساتی میشوند و حس میهندوستانه آنها برانگیخته میشود و سراپای وجودشان را غرور فرامیگیرد.
این عکس برای روسها، دقیقا همان حسی را زنده میکند که عکس مشهور برافراشته شدن پرچم آمریکا در ایوو جیما، برای آمریکاییها.
گفته میشود که خود استالین وقتی عکس مشهور ایوو جیما را دید، دستور داد عکس مشابهی بعد از تسخیر برلین تهیه شود که نماد قدرت و افتخار روسها بشود.
بنابراین عکاسی به نام یوگنی خالدی Yevgeni Khaldei انتخاب شد. او از مسکو به آلمان پرواز کرد. او برای ثبت عکس تاریخی ابتدا جاهایی مثل دروازه براندنبورگ یا فرودگاه تمپلهوف را در نظر داشت، اما سرانجام ساختمان رایشتاگ را مناسب دید.
این عکس در تاریخ دوم ماه می سال 1945 گرفته شد. عکاس، دسته کوچکی از سربازان را مأمور بالا رفتن از رایشتاگ برای برافراشتن پرچم کرد.
کسانی که در عکس پرچم داس و چکش را استوار کردهاند، آلیوشا کووالیوف و عبدالحکیم اسماعیلف هستند. ساختمانی که آنها بر فراز آن رفتهاند، ساختمان مشهور رایشتاگ یا پارلمان آلمان است. این بنا در سال 1894 ساخته شده بود و در زمان خودش یک شاهکار معماری به شمار میرفت.
اما جالب است بدانید که دههها، داستان گرفته شدن این عکس و اینکه چه کسانی در این عکس دیده میشوند، توسط دستگاه پروپاگاندای شوروی در هالهای از ابهام نگاه داشته شده بود.
البته نخستین کسانی که پرچم را برافراشتند (و نه آنهایی که در این عکس هستند)، یک قزاق به نام رخیمژان (شاید رحیمخان!) کوشکاربف و یک روس به نام گورگیج بلولتاتف بودند.
اما در مورد این عکس مشهور: کرملین ترجیح داد که به صورت رسمی اعلام شود که یک گرجی به نام ملیتون کانتاریا و یک روس به نام میخائیل یوگوروف کسانی هستند که در عکس دیده میشوند. این دو به عنوان قهرمان پذیرش شدند و از باقی عمر خود را در سایه افتخاری که سیستم پروپاگانداری شوروی درست کرده بود، سر کردند.
اما بعد از سقوط اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991، ماه از پشت ابر بیرون آمد و معلوم شد که آلیوشا کووالیوف و عبدالحکیم اسماعیلف افراد حاضر در این عکس بودهاند.
حقیقت به همین سادگی معلوم نشد، حتی در سال 2007 هم پژوهشگاه تاریخ نظامی روسیه اعلام کرد که کوشکاربف و بلولتاتف افراد حاضر در این عکس هستند.
در مستندی با عنوان «تماسهای سرزمین مادری» که در مورد قزاقهای شرکتکننده در جنگ جهانی دوم است، مشخص شد که علت این ابهام بیدلیل چه بوده است. معلوم شد که مقامات بالا دستور داده بودند که افتخار برافراشته کردن پرچم بر فراز ساختمان رایشتاگ باید به به روسها و گرجیها برسد.
عکاس این عکس، البته فقط این یک عکس را از صحنه نگرفته بود. اما این تکعکس جلوه و حالت خاصی داشت که آن را مشهور کرده بود. به عکاس دستور داده شد که فریمهایی را که در آن کوشکاربف حضور دارد، بیرون بیاورد و نابود کند، اما عکاس این فریمها را حفظ کرد.
سازمان جاسوسی و امنیت شوروی -کا گ ب- به اشخاصی که واقعا در عکس بودند یعنی کووالیوف و اسماعیلف، دستور داد که سکوت اختیار کنند و جایی نگویند که آنها هستند که واقعا در این عکس دیده میشوند.
در سال 1955، پیکر بلولتاتف را در آپارتمانش پیدا کردند. ظاهرا او خود را دار زده بود.
یک نکته جانبی دیگر این عکس را شاید بدانید. در عکس اصلی دو ساعت مچی در دستهای راست و چپ سربازان دیده میشد. اما مسکو دوست نداشت که سربازانش چپاولگر نمایش داده شوند. بنابراین به عکاس دستور داده شد که یکی از ساعتها را از عکس سانسور کند. خالدی نهتنها این کار را انجام داد، بلکه دودهای پسزمینه عکس را هم تیرهتر کرد.
عکس اولین بار در مجله Ogonjok چاپ شد و در دنیا مشهور شد.
اما دستگاه تبلیغاتی روسها از بیم اینکه سانسور یکی از ساعتها مشخص بشود، ادعا کرد که چیزی که سانسور شده در واقع قطبنمای مچی بوده و آنها از بیم اینکه قطب نما با ساعت مچی دوم اشتباه گرفته شود، دستور به این کار دادهاند! چنین قطبنمایی البته واقعا وجود داشت، شاید واقعا خبری از ساعت مچی دوم نبوده باشد و سانسور بیدلیل، باعث برانگیخته شدن شک شده باشد.
تغییر کوچک دیگر عکس؟!
بله! عکس روتوش دیگری هم شده است. دستور داده شد که موج برداشتن پرچم واضحتر بشود.
سالها بعد مجله اشپیگل نوشت که اصولا خود خالدی هم یک پروپاگاندا کننده تمامعیار بوده. چرا که نه!
او یک سال قبل از فوتش در سال 1997، گفت که «من میتوانم آلمانها را ببخشم، اما نمیتوانم فراموش کنم.» چرا که پدر و سه تا از 4 خواهر او توسط آلمانیها در طی جنگ کشته شده بودند.
البته در مورد او و عکسهایش باید پستی جداگانه بنویسم.
در این عکسها چهره او را در جوانی و پیری به همراه دوربین مشهور لایکا که از آن استفاده میکرد، میبینید:
مرسی جالب بود
و ماجرا های به این شکل هنوز هم که هنوز در قالب های متفاوت ادامه دارند و خواهند داشت. هدف ….
سلام! یک سالی میشه که من معمولا هفته ای سه چهاربار به یک پزشک سر میزنم و از خوندن مطالبتون لذت میبرم. فقط مدتی هست که بخش معرفی کتاب کمتر فعاله، چه خوب میشد از کتابایی که ارزش خوندن دارن معرفی بیشتر معرفی کنین و نظر خودتونو درمورد کتاب هم بذارین تا کسانی مثل من که خوندن کتاب رو کم وبیش تازه شروع کردن استفاده کنن. ممنون از وب خوبتون:)
خیلی جالب بود
تو فیلم child44 هم به این موضوع اشاره میکنه
ممنون-مختصر و مفید بود
خوب بود . عکسای جالبی هم داشت
تاریخ رو خیلی دوست دارم. عکس های قدیمی خاطره انگیز هستن.
دوست داشتم توی دوران قدیم زندگی میکردم.