خون چه قسمتهایی دارد؟ وظیفه هر یکی از اجزا و سلولهای خون چیست؟
جریان خون که در دوران زنـدگی در بـدن روان اسـت، با تمام یاختههای بدن ارتباط دارد و میتوان آن را بزرگراهی انگاشت که در آن مواد مختلف برای رسیدن به مـقصد خود در سفرند. این جریان اکسیژن را از ششها و مواد غذایی را از لوله های گوارشی به قسمتهای مـختلف بدن میبرد و مواد زایـد را از یـاختهها باز میگرداند.
یاختههای مدافع در خون حرکت میکنند و به سوی هرجا که به وجودشان برای نبرد یا عفونت نیاز باشد میروند، همچنین هورمونهای مختلف به وسیلهٔ جریان خود منتقل میشوند، از سوی دیـگر، خونی که سراسر بدن را میپیماید به نگاهداری دمای بدن، در حدی کما بیش ثابت، کمک میکند.
خون مایعی سرخرنگ و چسبناک و شورمزه است و رنگ آن از قرمز روشن تا سرخ کبود فام تغییر میکند. بـدن انـسان بزرگسال حاوی پنج تا شش لیتر از این مایع گرانبهاست.
در زیر میکروسکوپ دیده میشود که خون از مایعی آبگون به نام پلاسما 1 که در آن عناصر یا دانههای شکل یافتهٔ معلق است تـشکیل یـافته. این دانهها وجههای مختلفی دارند و شامل گویچههای سرخ، گویچههای سفید و پلاکتها هستند.
پلاسما-قسمت مایع خون
50 تا 60 درصد تمام خون را پلاسما، یا قسمت آبگون خون، تشکیل میدهد.
پلاسما مـایعی اسـت زلال و زردفام و در حکم گردونهای است برای حمل و نقل گویچههای سرخ و سفید، پلاکتها و همچنین مواد متنوعی که برای اعمال زیستی یاختههای بدن، انعقاد خون و دفاع بدن در مقابل بیماریها، ضررورت دارند. پسـ از آنـکه خـون منعقد شد، مایعی به رنـگ کـاه بـاقی میماند که سرم 2 نامیده میشود، این مایع صورت آبگونهٔ خود را بهطور نامحدودی حفظ میکند.
حدود 90 درصد پلاسما از آب تشکیل یافته و در این آب مـواد بـسیار مـختلفی یا به صورت محلول و یا به حال تـعلیق وجـود دارند. این مواد شامل پروتئینهایی چون فیبرینوژن 3، آلبومین 4 و گلوبولینها 5 و همچنین قند، چربی و نمکهای غیر آلی است (منشاء آنها یا مـواد غـذایی اسـت و یا انبارهای ذخیرهای بدن)، پلاسما حاوی اوره، اسید اوریک 7، کرآتین 8 و فـرآوردههای دیگری است که محصول تلاشی پروتئینهاست. همچنین حاوی آنزیمهایی چون هورمونهای آدرنال (غدههای بالای کلیه)، تیروکسین 9 و انسولین 10 اسـت کـه از غـدههای درونتر او تراوش میشوند، و گازهای گوناگونی چون اکسیژن و نیتروژن (آزت) که به وسـیلهٔ شـشها در خون منتشر میگردند و انیدرید کربنیک که از بافتها به خون وارد میگردد.
پروتئینها در خون اعمال حیاتی متعددی انـجام مـیدهند. نـخستین عمل آنها تنظیم آب یاخته است. زیرا همانطور که میدانیم قسمت عمدهٔ یـاختهها از پروتـئینها تـشکیل مییابند و از آنجا که این مواد آب را جذب میکنند، به این جهت اگر پروتئینها فقط در یـاختهها مـوجود بـودند و پلاسما فاقد پروتئین بود، یاختهها تمام آب را به درون خود جذب میکردند و متورم میشدند؛ ولی پروتئینهای مـوجود در پلاسـما توازن و تعادلی در عمل کشش آب توسط پروتئینهای موجود در یاختهها، به وجود میآورند و این وظـیفه را بـه ویـژه سرم آلبومین پلاسما به عهده دارد.
(1)- Piasma
(2)- Serum.
(3)- fibrinogen.
(4)- albumin.
(5)- globulin.
(6)- urea.
(7)- uric acid
(8)- creatin.
(9)- thyroxine
(10)- insulin
یکی دیگر از پروتئینهای موجود در پلاسما انواع گلوبولینهاست. از این گـروه، گـاما گلوبولینها، پادتنهایی هستند که به بدن در برابر بیماریها ایمنی (مصونیت) میبخشند و از آنها بـرای ایـجاد ایـمنی فعال در بعضی از بیماریها مانند سرخک، یرقان عفونی و فلج کودکان استفاده میشود. گلوبولین پروترومبینی، چنانکه بـعدا خـواهیم دید، در انتعقاد یا بستن خون وظیفهٔ حیاتی مهمی دارد. فیبرینوژن نیز یکی دیـگر از پروتـئینهای پلاسـماست که در انعقاد خون دخالت دارد. هر یک از پروتئینهای مختلف پلاسما را میتوان از آن جدا کرد و پژوهشهای ادوین کـهن 11 و هـمکارانش، در مـدرسه پزشکی هار وارد، در این پیشرفت سهم بسزائی دارند. جدا کردن این پروتئینها را از یـکدیگر تـقسیم 12 گویند و پروتئینی را که از این راه به دست آید جزئی از پلاسمای خون یا برخهٔ پلاسما 13 خوانند.
نـمکهای پلاسـما به راههای مختلف در اعمال حیاتی دخالت میکنند. کلرور سدیم (نمک طعام) بـه حـل شدن پروتئینها کمک میکند و این امر عـمل حـیاتی مـهم است، زیرا پروتئینها پیش از آنکه وظیفهٔ خـود را انـجام دهند باید به صورت محلول درآیند. نمکهای دیگر پلاسما در حکم سپرهایی هستند کـه وظـیفهٔ آنها نگاهداری قلیائیت خون بـه مـیزانی معین و ثـابت اسـت، بـه این معنی که اگر میزان اسـیدها و یـا قلیاهای خون افزایش یابند، این نمکها آنها را خنثی میکنند و میزان قلیائیت خـون را ثـابت نگاه میدارند.
گویجههای سرخ
گویجههای سـرخ فروانترین عناصر سازمان یـافته خـون هستند. وظیفهٔ آنها حمل اکـسیژن بـه یاختههای سراسر بدن و بازگردانی انبدرید کربنیک به ششهاست. تعداد آنها معمولا در هر مـیلیمتر مـکعب خون، در مردان حدود 000،5000 و در زنان در سـالهای بـارآوری حـدود 000،500،4 است.
قطر هـر گـویچهٔ سرخ حدود یک نـه هـزارم میلیمتر است و شکل آن به صورت صفحهای است که طرفین آن فرورفته (مقعر) باشد.
گویجههای سـرخ در مـغز استخوان قرمز (قسمت قرمز مغز اسـتخوان)، کـه در دو انتهای اسـتخوانهای دراز و در درون اسـتخوانهای پهـن، مانند دندهها و مهرهها، وجـود دارند ساخته میشوند. این یاختهها، در نخستین مرحلههای تشکیل، دارای هستهای مشخص نیستند؛ ولی در انسان و پستانداران دیگر، در مـرحلهٔ رسـیدگی و پیش از آنکه وارد جریان خون شوند هـستهٔ خـود را از دسـت مـیدهند.
هـر گویجهٔ سرخ رسـیده دارای یـک ساختمان بنیادی است به نام گستر 14 که قسمت عمدهٔ آن از پروتئینها و مواد چربی تشکیل یافته. گـستر بـه صـورت شبکهای است که تارهای آن درون گویچه تنیده شـده و در حـکم داربـستی اسـت کـه بـه یاخته شکل ثابتی (11)- Edwin Kohn.
(12)- fractionation.
(13)- blood-plasma fraction.
(14)- stroma.
میدهد. مهمترین مادهٔ شیمیایی گویجه سرخ هموگلوبین است که رنگ قرمز گویچه از آنها میباشند. هموگلوبین ترکیبی است از رنگدانههایی به نام هم 15، که محتوی آهـن است، و پروتئینی به نام گلوبین. چهار درصد هموگلوبین از هم و نود و شش درصد آن از گلوبین ساخته شده. مقدار هموگلوبین در 100 سانتیمتر مکعب خون، در مردان از 14 تا 6 ر 15 گرم و در زنان از 11 تا 14 گرم است.
پس از استنشاق هوا، در شـشها هـموگلوبین با اکسیژن ترکیب میشود و اکسی هموگلوبین 16 ایجاد میگردد. هنگامی که گویچههای سرخ، همراه با گردش خون، به قسمتهایی از بدن که اکسیژن آنها ناکافی است، میرسند. ترکیب اکسی هموگلوبین مـیشکند و اکـسیژن آن، به وسیله انتشار 17 به سوی بافتهایی که کمبود اکسیژن دارند میرود. به این ترتیب گویچههای سرخ اکسیژن را از ششها میگیرند و آن را به وسیله جریان خـون حـمل میکنند و به بافتهایی که نـیاز بـدان ماده حیاتی دارند، میرسانند. در مناطق کوهستانی و مرتفع که هوا رقیق و مقدار اکسیژن آن کم است، بدن برای مقدار اکسیژن مورد نیاز یاختههای خود، به گـویچههای سـرخ بیشتری نیازمند است. در نـتیجه در مـناطق مرتفع مقدار هموگلوبین خون کمی بیشتر است.
میانگین زندگی کامل گویچه سرخ 110 تا 120 روز است. گویچههای فرسوده به وسیله طحال از بین میروند و آنچه از تباهی آنها باقی ماند به کبد میرود و کـبد آهـن موجود در آنها را ذخیره میکند و سرانجام آهن به مغز استخوان رفته و در آنجا در ترکیب گویچههای سرخ جدید شرکت میکند. در شخص تندرست به همان میزانی که گویچه سرخ تباه میشود، گویچههای جدید سـاخته مـیشوند.
در تشخیص بـیماریها، گاه شمارش گویچههای سرخ و همچنین مقدار هموگلوبین خون اهمیت بسزائی دارند. برای شمارش گویچههای سرخ خون را بـه وسیله مقدار دقیقی محلول 9 ر 0 درصد کلرور سدیم رقیق میکنند، سپس آن را در روی لام شـیشهای مـخصوصی مـیچکانند. در روی این لام محفظه بسیار ریزی است به نام اطاقک شمارش درازا و پهنای این اتاقک 20 ر 1 در 0 ر 12 میلیمتر، بلندی آن 10 ر 1 میلیمتر است و حـجم آنـ 4000 ر 1 میلیمتر مکعب است.
وقتی شماره گویچههای سرخ در این مقدار معین خون رقیق شـده تـعیین گـردید، محاسبه تعداد گویچههای سرخ در هر میلیمتر مکعب خون کار سادهای است. ولی باید به این نـکته توجه داشت در مواردی که تعداد گویچههای سرخ طبیعی است، ممکن است میزان هـموگلوبین هریک از گویچهها ناکافی بـاشد و بـه همین جهت اگر تنها به تعیین تعداد گویچههای سرخ اکتفا شود، ممکن است نتیجهٔ گمراهکننده به دست آید.
برای تعیین مقدار هموگلوبین موجود در خون، روشهای چندی متداول است.
بیشتر این روشـها با رنگ هموگلوبین بستگی دارند گاه قطرهای خون را گرفته و رنگ آن را با رنگهای نقشهٔ ویژهای مقایسه میکنند. در روی این نقشه درجههای مختلف رنگ (15)- heme.
(16)- oxyhemoglobin.
(17)- diffusion
قرمز چاپ شده و هریک از درجهها همرنگ خونی است که مـقدار مـعین هموگلوبین داشته باشد.
برای تعیین دقیقتر میزان هموگلوبین از طیفسنج استفاده میشود. در این روش کمی خون را با هیدو کسید آمونیم مخلوط کرده و تکان میدهند؛ در این حال هموگلوبین به اکسی هموگلوبین تـبدیل مـیشود و سپس این رنگدانه را با طیفسنج اندازه میگیرند.
یکی دیگر از آزمایشهایی که در بررسی گویچههای سرخ انجام میگیرد مقدار ماتوکریت است. در این آزمایش حجم فشرده گویچههای سرخ را به نسبت حجم پلاسـما تـخمین میزنند و به این منظور ابتدا یک اکسالات (یعنی یک نمک اسید اکسالیک) به خون میافزایند تا از بسته شدن آن جلوگیری شود و سپس کمی از این خون را وارد لولهٔ هماتوکریت، که لولهـایست مـدرج بـه میلیمتر و انتهای آن بسته، میکنند و لوله را در سـانتریفوژ مـیچرخانند. از آنـجا که گویچههای سرخ سنگینتر از پلاسما هستند، در ته لوله جمع و فشرده میشوند. اگر ارتفاع ستون گویچههای تهنشین شده کمتر یا بیشتر (به تـصویر صـفحه مـراجعه شود) از داخل میکروسکپ گویچههای سرخ را در خانههای اتاقک شـمارش لامـ مخصوصی میتوان شمرد.
از اندازه طبیعی بشود، ممکن است مرضی در کار باشد. از اندازه هماتوکریت، میتوان حجم و مقدار کلی هموگلوبین گـویچه سـرخ و هـمچنین تراکم هموگلوبین را در توده گویچه سرخ تخمین زد.این آزمایش معمولا دقـیقتر از اندازهگیری هموگلوبین است.
پزشک ممکن است بخواهد سرعت رسوب گویچههای سرخ را نیز بداند. به این منظور خونی را کـه بـا اکـسالات مخلوط شده در لولهٔ هماتوکریت ریخته و لوله را بر روی پایهٔ مخصوصی بهطور افـقی مـیگذاریم. از آنجا که گویچههای سرخ سنگینتر از پلاسما هستند، تهنشین میشوند. سرعت تهنشینی گویچهها، در بیماریهای مختلف بالا و پائیـن مـیرود. عـاملهای اصلی که در سرعت ته نشینی گویچههای سرخ مؤثرند، تراکم پروتئینها هستند. مـعمولا پس از آنـکه تـهنشینی انجام گرفت، لوله را در سانتریفوژ میگذارند تا گویچههای سرخ کاملا تهنشین و فشرده شوند و سپس مـیزان هـماتوکریت را تـعیین میکنند.
گویچههای سرخ را ممکن است بر روی تیغهٔ شیشهای نیز مورد آزمایش قرار داد.
برای ایـن کـار قطره خونی را روی تیغهٔ شیشهای میمالند و آن را رنگ و با میکروسکپ مشاهده میکنند. به این وسـیله مـیتوان ایـن موضوع را بررسی کرد که آیا گویچه، از لحاظ شکل، از لحاظ موجودی هموگلوبین و از نظرهای دیگر طـبیعی هـستند یا غیر طبیعی.
گویچههای سفید
گویچههای سفید، نیروی نظامی بدن هستند که بـه مـوجودات بـیماریزا، چون استافیلوکوک، استرپتوکوک و مننگوکوک، حملهور میشوند. تعداد آنها به مراتب کمتر از گویچههای سرخ است و نـسبت مـیان گویچههای سفید و گویچههای سرخ، در حال طبیعی یک به 400 یا 500 است. گویچههای سـفید اجـسامی نـیمه شفافند و تفاوتهای بسیاری با گویچههای سرخ دارند و از اینها گذشته هموگلوبین ندارند و دارای هسته میباشند.
گویچههای سـفید اقـسام مـختلفی دارند که به سادگی از یکدیگر شناخته میشود، اقسام گویچههای سفید عبارتند از: نـوتروفیلها 18، لنـفوسیتها 19، بازو فیلها 20، ائوزینو فیلها 21 و مونوسیتها 22. نوترو فیلها، بارو فیلها و ائوزینو فیلها در مغز استخوان، لنوفوسیتها در بافتهای لنـفی و مـونوسیتها در دستگاه رتیکولو آندو تلیال 23 ساخته میشوند.
تعداد نوترو فیلها خیلی بیشتر از دیـگر گـویچههای سفید است و تقریبا 65 تا 70 درصد تمام آنـها را شـامل اسـت و بدان جهت آنها را نوتروفیل (خنثی دوست) مـینامند کـه به آسانی رنگ مواد رنگی خنثی را به خود میگیرند.
وقتی میکروبها بدن را آلوده مـیسازند، بـه وسیله زهری که از خون آزاد مـیکنند، بـه تخریب بـافتها مـیپردازند. رگـهای خونی مجاور محل حمله میکروبها، گـشاد مـیشوند تا مقدار کافی خون به ناحیه آلوده برسد. در این حال تعداد زیادی نـوتروفیل از دیـواره (18)- Neutrophil
(19)- Lymphosyte.
(20)- Basophil.
(21)- Eosionophil
(22)- Monocyte
(23)- reticulo-endothelial gland دستگاهی شامل یک عده یاختههای مـخصوص که در برابر رنگها مـثل بـیگانهخوار عمل، و رنگهایی را که به مـوجود زنـده تزریق شود جذب میکنند.
این دستگاه در ساختن خون، ذخیرهٔ مواد چربی، سوخت و سـاز آهـن و مواد رنگی…شرکت میکند و یـاختههای آن در طـحال، مـغز استخوان، کبد، گـرههای لنـفی…موجود است.
رگهای گـشاده شـده گذشته و وارد این ناحیه میشوند و به باکتریهای مهاجم حملهور شده آنها را احاطه میکنند و همچنین اجـزاء بـدن یاختههایی را که به وسیله باکتریهای مـهاجم تـلف شدهاند، جـذب مـیکنند. بـاکتریها بسیاری از نوتروفیلها را از بین مـیبرند و آنزیمهایی که از نوترفیلهای مرده آزاد میشوند، باعت متلاشی شدن یاختههای مرده پیرامون خود میگردند.
در نتیجه مـجموعه ایـن فـعالیتها، مـحل عـفونت از خون، مایعات بـافتی یـاختههای مرد، باکتریهای مرده و زنده، نوتروفیلها و اجزاء مختلف یاخته انباشته میشود و مجموعهٔ این عناصر تشکیل توده نـیمه مـایع و غـلیظی را میدهد که چرک خوانده میشود. تجمع مـقدار زیـادی چـرک را دمـل (آبـسه) مـینامند.
هر قدر که تعداد بیشتری نوتروفیل به نبرد با باکتریهای مهاجم فرا خوانده شوند، به همان نسبت نیز مغز استخوان بر فعالیت خود، برای ساختن نوترو فـیلها، میافزاید و در نتیجه تعداد گویچههای سفید خون افزایش مییابد. این کیفیت راهنمای ارزنده برای پزشکان در تشخیص سینه پهلو 24، آماس یا التهاب آویزه (اپاندیسیت)25، آماس پردههای صفاق (پریتونیت 26)، آماس پستان 27 و بیماریهای دیـگر اسـت. در این بیماریها تعداد گویچههای سفید ممکن است از میزان طبیعی، که 5 تا 10 هزار در میلیمتر مکعب خون است، به 15 تا 20 هزار و حتی در موارد سخت به 50 هزار برسد. در بیشتر موارد گویچههای افـزوده شـده از نوتروفیلها هستند.
لنفوسیتها، از لحاظ شماره، در مرتبه دوم و بعد از نوتروفیلها قرار دارند و از 20 تا 25 درصد گویچههای سفید را تشکیل میدهند. لنفوسیتها، به فراوانی در گروههای لنفی و ود در داخل طـحال مـوجودند. تصور میرود که لنفوسیتها بـه اجـزای سازنده بافت همبند، که به جریان بهبود و التیام زخم کمک میکند، تبدیل میشوند و بعضی از صاحبنظران میپندارند که آنها پادتنهایی از خود آزاد میسازند.
اقسام دیگر گـویچههای سـفید خیلی کمتر از نوترو فـیلها و لنـفوسیتها هستند.
بازو فیلها (5 ر 0 تا 1 درصد مجموع گویچههای سفید)، تمایل زیادی به مادهای رنگی به نام بلومتیلن 26 دارند و به همین جهت این گویچهها را بازو فیل (قلیایی دوست) می- نامند. کار ایـن گـویچهها دقیقا شناخته نشده ولی مسلم است که تعداد آنها در لوسمی (24)- Pneumonia.
(25)- appendicitis.
(26)- Peritonitis.
(27)- mastoiditis.
(26)- methylene blue.
(27)- Leukemia.
خیلی زیاد میشود و معتقدند که مادهای ضد انعقادی به نام هپارین 28 ترشح میکنند.
ائوزینو فیلها (2 تا 3 درصد)، که با ماده رنـگی ائوزیـن به سـادگی رنگ میشوند، در بعضی از بیماریها ه ویژه عفونتهای آلرژی مانند تب، یونجه، آسم و در برخی از بیماریهای انگلی، از آنجمله ابتلا به کـرم قلابدار 31 و کرم خوک 32 زیاد میشوند، مونوسیتها سلولهای کوچک و فعالی هستند کـه بـا سـرعت زیادی در جریان خون حرکت میکنند.
عمل آنها شباهت زیادی به عمل آمیب دارد، وبا پاهای کاذب خود مـوارد حـاصل از عفونتها را احاطه میکنند. به نظر میرسد که این گویچهها بخشی از نیروی دفاعی بـدن را در بـرابر بـاکتریها تشکیل میدهند و به ویژه درسل، مالاریا و حصبه فعالیت قابل توجهی دارند. این گویچهها از دیگر اقـسام گویچههای سفید بزرگترند و اندازه آنها دو تا سه برابر گویچههای سرخ است. مدت زنـدگی تمام اقسام گویچههای سـفید کـمتر از دو هفته است.
از آنجا که نسبت میان اقسام مختلف گویچههای سفید در خون، میتواند مشخص برخی از بیماریها باشد، پزشک ممکن است بخواهد از این نسبت آگاه شود. این آزمـایش تعیین فرمول گویچههای سفید (یا تعیین فرمول لوکوسیتر) معروف است، برای انجام این آزمایش پس از گسترش یک قطره خون بر روی تیغهای شیشهای آنرا خشک و سپس رنگ میکنند و شماره هریک از اقسام گـویچهها را در تـعاد معینی از گویچه، مثلا درصد گویچه، تعیین میکنند. در بعضی از گزارشهای آزمایشگاه از فرمول لوکوسیتر، درصد هر یک از اقسام گویچهها قید میشود و در برخی دیگر از گزارشها تعداد هریک از اقسام گویچهها در یک میلیمتر مکعب خـون مـحاسبه میگردند.
پلاکتها
پلاکتها، صفحات حلقوی یا بیضی شکل ریزی هستند، که در مغز استخوان از سلولهای درشتی به نام مگاکاریوسیت 32، مشتق میشوند. و تعداد آنها از 000،200 تا 000،500، یا بیشتر، در میلیمتر مکعب متغیر اسـت. پلاکـتها، که از سلولهای خون خیلی کوچکترند، وظایف متعدد و مهمی دارند. وقتی متلاشی شوند از خود موادی آزاد میکنند (28)- Heparin.
(29)- Ley fever.
(30)- Hook worm.
(31)- Trichinosis.
(32)- Megakariocyte.
به نام ترومیو کیناز یا ترومبو پلاستین 33 که وجود آن در فرایند انعقاد خون ضروری اسـت و گـذشته از ایـن پلاکتها مانع از نشد خون از مـویرگها مـیشوند.
اگـر پزشکی حدس بزند که اختلالی در پاکتها ایجاد شده، ممکن است برای تحقیق این امر آزمایش خون را مطالبه کند بهترین راه آزمایش پلاکـتها نـیز بـه وسیله رنگ کردن آنها انجام میگیرد. در کارهای رایـج آزمـایشگاهی شمارش دقیق پلاکتها مشکل است زیرا این سلولهای ریز دور هم جمع شده و به یکدیگر میچسبند. پزشکان معمولا مشاهدهٔ چـندین تـودهٔ پلاکـت ا در هر حوزهٔ میکروسکپی کافی میدانند. بدیهی است تمایلی که پلاکـتها به چسبیدن به یکدیگر دارند، یکی از خصوصیتهای بسیار مفید پلاکتهاست؛ زیرا بدین وسیله سوراخهای ریز دیوارهٔ مویرگها را مـسدود مـیسازند.
عـمر پلاکتها چند ساعت بیشتر نیست.
انعقاد خون
خون مادهای چنان حـیاتی و ضـروری است که از دست رفتن مقدار قابل توجه آن ممکن است عواقب وخیمی به بار آورد. خوشبختانه طـبیعت وسـایلی در بـدن انسان تعبیه کرده است، که بر اثر فرایندی به نام انعقاد یـا بـستن خـون، خون رگهای پاره شده را بند میآورند. خون به هنگام انعقاد ابتدا به صورت تـودهای لزج (ژلاتـین مـانند) درمیآید؛ با ادامه فرایند انعقاد، رشتههای فیبرین تشکیل شبکه درهم پیچیدهای را میدهند و عناصر سـازمان یـافته خون-یعنی گویچههای سرخ و سفید و پلاکتها، در این شبکه به دام میافتند؛ وقتی لخته سـفت شـد جـمع و فشرده شده و سرم خون از آنجا کاملا جدا میگردد. سرخی رنگ لخته از گویچههای سرخی اسـت کـه در میان رشتههای به هم بافتهٔ فیبرین محصور شدهاند. این سلولها هیچ وظیفهای در فـرایند انـعقاد خـون ندارند.
فیبرین در خون وجود ندارد، بلکه نتیجه ترکیب دو ماده به نامهای فیبرینوژن 34 و (به تصویر صـفحه مـراجعه شود) به هنگام انعقاد، خون به صورت تودهٔ لزجی (ژلاتین مانند) درمـیآید کـه در آن رشـتههای فیبرین شبکه درهم پیچیدهای را تشکیل میدهد.
(33)- Thrombokinase or thromboplastin.
(34)- fibrinogen
ترومبین 35 است. فیبرینوژن پیوسته در پلاسما موجود است ولی ترومبین در آن یـافت نـمیشود؛ بـلکه پلاسما حاوی ترومبین غیر فعالی است به نام پروترومبین 36. پیش از آنکه فـیبرین تـشکیل یابد یک سلسله اتفاقات نسبتا پیچیدهای رخ میدهند.
نخست بافت آسیب دیده از خود مادهای انعقادانگیز به نـام تـرومبوکیناز آزاد میسازد. باید دانست که این ماده از پلاکتهای متلاشی شده نیز آزاد میگردد. بـر اثـر واکنش ترومبوکیناز با پروترومبین، و در حضور یونهای کـلسیم (اتـمهای کـلسیم که از لحاظ الکتریکی فعال هستند)، ترومبین حـاصل مـیشود.
سرانجام از فعل و انفعال فیبرینوژن و ترومبین، فیبرین به وجود میآید. سپس فیبرین برای ایـجاد لخـته، به صورت رشتههای درهم بـافتهای درمـیآید.
نظری بـه بـیماریهای خـون
علامت مشخص برخی از بیماریها، اختلالهایی در خـون اسـت. در بعضی موارد، تعداد گویچههای سرخ کاهش زیادی مییابند و یا آنکه به کـمبود هـموگلوبین دچار میشوند؛ این دگرگونیها منجر بـه کمخونی، یا به گـفتهٔ دقـیقتر کمخونیها، می گردند. بر اثـر کـمبود هموگلوبین، مقدار کمتری اکسیژن به بافتها میرسد و در نتیجه سلولها نمیتوانند اعمال خود را بـهطور مـعمول انجام دهند. نشانههای کمخونی عـبارتند از رنـگ پریـدگی، خستگی، سردرد، ضـعف عـمومی، ایجاد لکههای کبودی در پیـش چـشم، طپش قلب یا زمزمههای قلبی، تندی نبض. اگر بیماری شدید باشد ممکن است تـنفس سـطحی (کوتاه) و مشکل گردد. گاه مقدار زیـادی مـایع در بافتها جـمع مـیشود؛ ایـن امر معمولا ناشی از ضـعف جریان خون است زیرا در این حال اکسیژن کافی به ماهیچه قلب نمیرسد ولی گاه ممکن اسـت شـخصی به کمخونی دچار باشد بیآنکه هـیچیک از ایـن؟. کـمخونی غـذایی نـاشی از بدکار کردن مـراکز نـشانهها را داشته؟ تشکیل خون به مقدار کافی در غذا موجود خونساز است. ممکن است مواد لازم بر؟ قرار دهد. به عنوان مثال اگـر آهـن نـباشند و یا آنکه بدن نتواند این مواد را مورد؟ خونی کـمبود آهـن ایـجاد بـه مـقدار کـافی در غذا وجود نداشته باشد، ممکن است کم؟ کمتر از معمول میشوند گردد. در این حال اندازهٔ گویچههای سرخ کوچکتر و تعداد آنها؟ گویچههای و میزان هموگلوبین آنها نیز ممکن است کمتر از میزان طبیعی شود. در نـتیجه دچار سرخ نمیتوانند اکسیژن را به میزان کافی حمل کنند و بافتها به کمبود اکسیژن؟ میگردند. زنان بیشتر احتمال دارد به این نوع کم خونی دچار شوند. یک کم خونی دیگر غذایی که هـمین نـشانه را ایجاد میکند، کم خونی ناشی از کمبود اسید کلر یدریک است. در این بیماری اسید کلریدریک به میزان کافی در معده ترشح نمیشود. این امر از جذب آهن جلوگیری به عمل میآورد، ولو آنـکه مـیزان آهن در غذا کافی باشد.
(35)- thrombin.
(36)- prothrombin.
در کم خونیهای ناشی از تجزیه (یا تخریب) گویچههای سرخ 37، خون سریعتر از معمول خراب میشود و این امر ممکن است خصلتی ارثـی و یـا اکتسابی باشد. علت متلاشی شـدن گـویچههای سرخ ممکن است پرکاری طحال یا در نتیجه تاثیر بعضی از سمها و یا ناشی از شکنندگی گویچههای سرخ باشد. گاه، برای معالجه بیمار، لازم است طحال او را بـردارند.
کـم خونی بدخیم 38، بیماری خـطرناکی اسـت. این بیماری به علت ناتوانی بدن در جذب ویتامین ب 12 یا سیانو کوبا لامین 39 ایجاد میگردد. برای جذب این ویتامین باید مادهٔ آنزیم مانندی در شیره معده حضور داشته باشد. بر اثر فـعل و انـفعال میان این آنزیم و ویتامین ب 12 عامل ضد کم خونی تولید میگردد. این عامل که برای تشکیل گویچههای سرخ ضرورت دارد، در کبد ذخیره میشود. شیرهٔ معده کسانی که به کمخونی بدخیم دچارند فـاقد ایـن مادهٔ آنـزیم مانند است و از آنجا که قادر به جذب ویتامین ب 12 از راه جریان طبیعی گوارشی نیستند، لازم است این ویتامین را به بـدن آنها تزریق کرد.
اگر این بیماران درمان نشوند پس از دو تا سـه سـال خـواهند مرد. و اگر کسی به این بیماری دچار شود، لازم است درمان او در تمام مدت زندگی ادامه یابد.
بعضی از کـمخونیها ثـانوی هستند، یعنی بر اثر بیماری دیگری، که ممکن است شناخته یا ناشناخته بـاشند، ایـجاد مـیشوند. این کمخونیها ممکن است در دنبال خونرویهای حاد و یا خونرویهای مزمن، عفونتهای حاد، غدههای بدخیم یـا بیماریهای دستگاه گوارش پدیدار شوند. از آنجا که کبد در حکم مخزن آهن است، آسـیبهای عضو ممکن است مـتابلیسم آهـن را مختل سازد و در نتیجه آهن کافی برای تشکیل هموگلوبین، به میزان مورد نیاز، در دسترس بدن قرار نگیرد.
مغز استخوان ممکن است از داروهای سمی مختلف آسیب ببیند و قادر به ساختن گویچههای سرخ، بـه میزان لازم نباشد؛ بنزول و ارسنیک از اینگونه داروها؟ عوامل دیگری چون اشعه ایکس، مواد رادیو آکتیو مانند ترکیا؟ استخوان آسیب میرسانند.
از آنچه در بالا گفته شد ممکن است؟ سرخ بیشتر باشد، بهتر است؛ ولی؟ کنید که هرقدر تعداد گـویچههای گـویچههای سرخ 41 است؟ چنین نیست. یکی از بیماریهای وخیم افزایش این بیماری خون؟ علامت مشخص آن زیاد شدن گویچههای سرخ است. در سرگیجه؟ میشود و به کندی در سیاهرگها حرکت میکند. بیمار از سردرد،؟ شکایت میکند و در رگهایش زمینهٔ مساعدی برای لخته شدن خون دارد. اگـر ایـن لختهها در پیرامون سیاهرگها و یا سرخرگها انباشته شوند، ایجاد قانقاریا (گانگرن)42 میکنند و اگر رگهای قلب و یا مغز را مسدود کنند، ممکن است به مرگ منتهی گردد.
گرفتن خون بیمار، در فاصلههایی مـنظم و یـا تجویز داروهایی که تولید گویچههای سرخ (37)- Hemolytic anemia.
(38)- Pernicous anemia.
(39)- Cyanocobalamin.
(40)- Thorium.
(41)- Polycythemia.
را کم میکنند، در تسکین عارضه موثرند.
در بعضی از بیماریها، گویچههای سفید بیش از معمول تولید میشوند. این عارضه گاه به علت لوسمی است که در آن تـعداد گـویچههای سـفید ممکن است به 000 ر 500 در میلیمتر مـکعب بـرسد. در ایـن حالت انبوه گویچهای سفید مغز استخوان ار پر میکنند و جای مواد سازندهٔ گویچههای سرخ و پلاکتها را اشغال مینماینند و در نتیجه موجب کم خونی میشوند. گـرههای لنـفی و بـافت رتیکو لو آندو تلیال، از گویچههای سفید انباشته و متورم مـیشوند. تـا آنجا که ما میدانیم، علت لوسمی عفونت نیست، بلکه پیدایی حالتی غیر طبیعی در مغز استخوان یا بافت لنفی اسـت کـه سـبب تکثیر گویچههای سفید میشود و به نظر میرسد که قرار گـرفتن در معرض اشعه ایکس و یا مواد رادیو آکتیو این حالت را ایجاد میکند. بر اثر معالجه بیمار میتواند مدت بـیشتری بـه زنـدگی ادامه دهد ولی درمان قطعی نخواهد شد. لوسمی بر دو نوع است: حـاد و مـزمن. در لوسمی حاد امید زندگی چند ماهی بیش نیست ولی در لوسمی مزمن، بیمار ممکن است از دو تا دهـ سـال و حـتی بیشتر، زنده بماند.
در بیماری موتونو کلئوز عفونی 43 ویروسی(که؟ به گرههای لنفی حـملهور مـیگردد.؟ مـیشود. بیماری معمولا؟ نزدیک شخص؟ طحال بزرگ و تعداد لنفوسیتها خیلی زیاد کمتر از 30 سال را مبتلا میکند و منحصرا با تـماس؟ منتقل مـیشود و از هـمین روست که آن را «بیماری بوسه» مینامند. بهترین درمان این بیماری استراحت است.
گاه تعداد گـویچههای سـفید خیلی کم میشوند، این حالت را فقدان یا کمبود گویچههای سفید 44 مینامند. در این حـال، مـقاومت بـدن در برابر بیماریها کاهش مییابد و به این جهت عفونتهای ثانوی ممکن است ایجاد شوند. کـمبود گـویچههای سفید، ممکن است ناشی از داروهای سمی و یا بیماریهای بافتهای تولیدکنندهٔ گویچههای سفید بـاشد در ایـن بـیماری، بیمار ممکن است بر اثر عفونتهائی که تاب مقاومت در برابر آنها را ندارد، تلف شود.
در گـروه دیـگری از بیماریهای خون، ممکن است به علتهای مختلف نقصی در یک یا چند عـنصر اصـلی انـعقاد خون وجود داشته باشد. پلاکتها ممکن است ناقص و یا تعدادشان خیلی کم باشد و در نتیجه تـرومبوکیناز بـه مـقدار کافی آزاد نشود. فیبرینوژن موجود در پلاسما ممکن است کاهش شدیدی بیابد (چنانکه در آسـیبهای کـبد اتفاق میافتد).
ممکن است بدن بر اثر ناکفایی ویتامین کا دچار کمبود پرو ترومبین شود؛ این حـالت بـه ویژه در نوزادان پدیدار میگردد. هر یک از این نقصها، هرقدر هم که خـفیف بـاشد، ممکن است به خونروی خطرناکی منجر گـردد.
در بـیماری کـاهش تعداد پلاکتها 45، پلاکتها فوق العاده کم مـیشوند. در ایـن بیماری خون به بیرون از دستگاه گردش خود نشد میکند و لکههایی کبود (شبیه جـای ضـربه) و (43)- infectious mononuclosis.
(44)- agronulocytosis.
(45)- thromocytopenia.
یا خونمردگیهایی ایجاد مینماید. عـلت نـشد خون آنـست کـه تـعداد پلاکتها برای مسدود کردن روزنههای کـوچک دیـوارهٔ مویرگها کافی نیست. اگر این عیب اصلاح نشود، ممکن است منجر بـه خـونرویهای کشندهای در مغز و یا اندامهای دیگر گـردد. کاهش تعداد پلاکتها مـمکن اسـت علتهای دیگری نیز داشته بـاشد مـانند اثر بنزول، آرسنیک، رادیو آکتیویته.
نارسایی انعقاد خون، عواقب وخیمی به ویژه در بـیماری هـموفیلی 42 به بار میآورد.
هموفیلی مـرضی اسـت ارثـی که منحصرا مـردان را دچـار میسازد و بهطور مستقیم تـنها بـه وسیله زنان منتقل میشود. مبتلایان به این بیماری را خون رونده 47 گویند. اتفاقاتی جزئی، چـون مـالش لثه یا گاز گرفتن تصادفی آن، بـریدگی مـختصری در هر قـسمت از جـمله کـشیدن دندانها، ممکن است بـاعث خونروی خطرناکی که گاه منجز به مرگ میشود، گردد. از آنجا که میزان مرگومیر این افـراد در جـوانی بسیار بالاست، تنها معدودی؟ سالهای پیری مـیرسند.
؟ شناخت عـلت هـموفیلی انـجام گـرفته، تاکنون به نـتیجهای از مبتلایان؟ هیچ کـمبودی در عاملهای اصلی انعقاد، پژوهشهایی که در؟ بعضی از صاحبنظران نرسیده است. به نظر نمیرسد که در این؟ طبیعی دارند یعنی فیبرینوژن، پروتـرومبین، کـلسیم و پلاکـتها، وجود؟ خاطرنشان کردهاند که در خون افراد مبتلا بـه هـموفیلی پلاکـتها استحکامی؟ وقـتی حـادثهای اتـفاق افتد، به خوبی متلاشی نمیشوند و در نتیجه مقدار ترومبوکینازی آزاد میشود، برای تکمیل انعقاد کافی نیست.
هموفیلی درمان شناخته شدهای ندارد. برای بند آوردن خونروی مبتلایان، از انواع عاملهایی که خـون را منعقد میکنند و یا نمکهای کلسیم، استفاده میکنند و به طور مکرر به بیمار خون تزریق مینمایند (ترانسفوزیون). به بیماران تاکید میشود که از رویارویی با حوادث جزئی پرهیز نمایند. بدیهی است اگـر زنـانی که قادر به انتقال بیماری هستند، فرزندی نیاورند، به مرور ایام این بیماری از بین خواهد رفت.
گاه خون به سرعت منعقد میشود. در این حال لخته تشکیل یافته ممکن اسـت بـه- سادگی از جای خود حرکت کند و در سیاهرگها یا سرخرگها مستقر شود. لخته ممکن است در جدار رگی پاره شده تشکیل شود که آن را ترومبوز 48 مینامند. ایـن لخـته ممکن است تمام قطر رگ را فـرا گـیرد و راه جریان خود را ببندد. اگر لخته رگی را که یکی از عضوهای حیاتی را مشروب میسازد، مسدود نماید ممکن است عواقب وخیمی به بار آورد در این حال اگر رگـهای مـجاور نتوانند وظیفه رساندن خـودرا بـه محل آسیبدیده، انجام دهند، مرگ فرا میرسد.
در بعضی موارد ترومبوز از رگ جدا میشود و همراه با جریان خون به رگهای دیگر بدن میرسد و این رگها را بهطور ناقص یا کامل میبندد. هر نـوع ذره خـارجی یا غیر (46)- Hemophilia.
(47)- hemophiliac
(48)- thrombus.
طبیعی که بدین ترتیب توسط جریان خون حمل شود، آمبولی 49 خوانده میشود. اگر یک آمبولی از راه وریدها به قلب راست برود، ممکن است سرخرگ ششی را به طور ناقص یـا کـامل مسدود کـند. بسته شدن کامل این سرخرگ منجر به مرگ و بسته شدن ناقص آن معمولا به قانقاریا (گانگرن) یـا آماس قسمتی از شش منتهی میشود. آمبولی ممکن است در سرخرگهای قسمتهای دیـگر بـدن مـستقر شود و جریان خون را در این منطقهها بند آورد. اگر آمبولی سمی باشد (یعنی به وسیله میکربها آلوده شده باشد)، در هـر قـسمتی که جای گزیند، ایجاد عفونت میکند و این عفونت ممکن است به آلودگی یـا چـرک خـون منجر شود.
(به تصویر صفحه مراجعه شود) لخته خونی که در رگی تشکیل یافته، رگ دیگری را مـسدود میکند. این حالت را آمبولی گویند.
گروههای خون در انسان
خون هر فرد انسانی ویـژگیهای دارد که آن را از خون افراد دیـگر مـتمایز میسازد. این ویژگیها ارثی هستند و از قانون توارث مندل تبعیت میکنند و در تمام دوره زندگی تغییرناپذیرند. برپایهٔ این ویژگیها انسانها را به گروههای مختلفی تقسیم کردهاند.
دانشمندان نخستینبار، هنگامی که پارهای عواقب ناگوار انـتقال خون را بررسی میکردند، به وجود گروههای خونی پیبردند.
در انتقال خون، خون شخص دیگری را وارد سیاهرگ انسان میکنند. این اقدام به منظور جبران خون از دست رفته، جلوگیری از شوک، مبارزه با عفونت، درمان حـالت هـایی مانند کم خونی انجام میگیرد. انتقال خون، در آغاز کار قاعدهای نداشت و به شیوه هرچه باداباد انجام میگرفت؛ هرکس مایل بود که خون خود را اهدا کند، به عنواندهنده پذیرفته میشد («دهـنده» کـسی است که خون میدهد و «گیرنده» کسی که به او خون منتقل میشود) ولی گاه تزریق خون عواقب وخیمی در پی داشت که پزشکان را متحیر میساخت.
(49)- embolus.
گویچههای سرخ بعضی ازدهندهها، بعد از انتقال خون آنـان بـه گیرنده، به صورت تودهای جمع میشدند و این تودهها، گاه رگهای اندامهای مهم و حیاتی گیرنده خون را میبستند؛ کمی بعد تودههای گویچهٔ سرخ متلاشی شده و عواقب وخیمی به بار میآوردند.
امـروزه، بـه شـکرانهٔ پژوهشهای کارل لاند ستینر 51 و و دیـگران، عـلت ایـن حوادث ثانوی انتقال خون روشن شده است و ما میدانیم که این حوادث ناشی از موادی هستند به نام آگلوتینوژن 52 و اگلوتینین.53.
اگلوتینوژنها، یـا پادگـنها 54 در گـویچههای سرخ تشکیل میشوند و اگلوتینینها، یا پادتنها 55، از سرم خـون سـرچشمه میگیرند بعضی از اقسام آگلوتینین اگر در مجاورت گویچههای سرخی که حاوی بعضی از اقسام آگلوتینوژن هستند، قرار گیرند، باعث توده شـدن و بـه هـم چسبیدن این گویچهها میشوند. اگلو تینوژنها دو نوع دارند که بـه A و B معروفند و در مقابل آنها دو آگلوتبینین نیز به نامهای ضد A (یا (a و ضد B (یا (B موجود است. توده شدن گویچههای سرخ وقـتی اتـفاق مـیافتد که خونی که اگلوتینوژن A دارد با خونی که آگلوتیننی ضد A دارد مخلوط شـود و یـا خونی که اگلوتینوژن B دارد با خونی که اگلوتینین ضد B دارد بیامیزد. خون یک نفر ممکن است حاوی هـر دو اگـلوتینوژن A و B یـا یکی از آنها باشد و یا هیچکدام از آنها را نداشته باشد و سرم خون یک نـفر مـمکن اسـت دارای هر دو آگلوتینین (ضد A و ضد (B، یا یکی از آنها باشد و یا حاوی هیچکدام از آنها نباشد.
بـدیهی اسـت مـمکن نیست خون کسی حاوی آگلوتینوژن A و آگلوتینین ضد A و یا آگلوتینوژن B و آگلوتینین ضد B باشد، زیرا اگـر چـنین میشد، گویچههای سرخ پیوسته به هم میچسبیدند.
خون انسان برپایه عاملهای A و B و ضد A و ضـد B در چـهار گـروه طبقهبندی شده است. این گروهها عبارتند از: O، A، B،.AB جدولی که در این صفحه ملاحظه میکنید، ماهیت ایـن طـبقهبندی را نشان میدهد.
(به تصویر صفحه مراجعه شود) (50)- transfusion
(51)- Karl Landsteiner.
(52)- agglutinogen.
(53)- agglutinin.
(54)- antigen.
(55)- antibody.
در گروههایی که در این جدول قید شـدهاند، گـروههای فـرعی نیز موجودند.
گذشته از طبقهبندی بالا، گروهبندیهای دیگری نیز از خون هست. یکی از این گروهبندیها که اهـمیت بـسزائی در انتقال خون دارد متکی به عاملی است به نام Rh (ارهاش). Rh آگلوتینوژنی است کـه در خـون بـیشتر مردم (85 درصد سفیدپوستان آمریکا،95 درصد سیاهان و 99 درصد ژاپونیها، چینیها و سرخپوستان آمریکا) موجود است. علت ایـن نـامگذاری آنـست که این عامل همانند آگلوتینوژنی است که در خون میمون رزوس Rhesus بافت میشود. خـونی کـه دارای عامل Rh باشد آن را Rh مثبت و خونی که فاقد این آگلوتینوژن باشد آن را Rh منفی گویند.
اگر خون فرد Rh مـثبت بـه سیاهرگ فرد Rh منفی منتقل شود، سرم خونی شخص اخیر آگلوتینین ضد Rh تـولید مـینماید. حال اگر به چنین کسی بار دیـگر خـون دهـندهٔ Rh مثبت منتقل گردد، به محض آنکه ایـن خـون وارد سیاهرگ او شد آگوتینین ضد Rh گویچههای سرخی را که به وسیله خون اخیر (یعنی خـون شـخص Rh مثبت) وارد خون او شده توده مـیکنند. بـه هم چـسبیدن گـویچههای سـرخ ممکن است در زنان باردار و یا زنـانی کـه به تازگی زاییدهاند، به دنبال نخستین انتقال خون اتفاق افتد.
انتقال خون. خون از ظـرفی شیشهای، به وسیلهٔ لولهـای داخـل سیاهرگ گیرندهٔ خون میشود.
گـروههای خـونی دیگری نیز شناخته شدهاند. عامل P در سال 1927 به وسیله لاندستپنر و لوین 56 کشف شد. ایـن عـامل دو نوع دارد: P مثبت و P منفی.75 درصد سـفید پوسـتان و 97 درصـد سیاهپوستان P مثبت هـستند.
گـروه دیگری از عاملهای خون بـه M و N مـوسومند. این عاملها نیز توسط دو دانشمند یاد شده در سال 1927 کشف گردیدهاند. در این دستگاه خونی، سـفید پوسـتان به سه طبقه تقسیم میشود: M، N و MN کـه بـه ترتیب 30،20 و 50 درصـد جـامعه سـفید پوست را دربرمیگیرد به تـازگی عامل دیگری کشف شده به نام عامل S که به دستگاه MN پیوسته است و در نتیجه یک نـفر مـمکن است Ms مثبت یا Ms منفی و غیره بـاشد.
گـروههای خـونی دیـگری نـیز در سالهای اخیر کـشف شـدهاند از آن جملهاند گروههای لویس، کل، لوتران، دافی، لیوی، GR، جابینز 57. از این عمه عاملهای مختلف، ترکیبات بیشماری در خون بـه وجـود مـیآید تنوع این ترکیبها به حدی است کـه بـه خـون هـر فـردی از افـراد بشر ترکیب خاصی میدهد.
شیوههای انتقال خون
آگاهی از گروههای خونی مختلف، انتقال خون را به شیوهٔ نسبتا مطمئنی تبدیل کرده است. پزشک، بیش از آنکه انتقال خون را انجام دهـد، خون بیمار را از لحاظ گروههای اصلی O، A، B و AB و نیز از لحاظ گروههای فرعی آزمایش میکند. دهنده و گیرندهٔ خونها لازمست به یک گروه متعلق باشند. در مواردی که انتقال خون خیلی فوری باید انجام گیرد، خـون گـروه O را میتوان به افراد دیگر گروهها داد؛ ازاینرو گرو O را «دهنده عمومی» خوانند. در موارد فوری، همچنین به بیماری که متعلق به- گروه AB است میتوان خون افراد سه گروه دیگر را منتقل کرد و ازایـنرو AB بـه «گروه گیرندهٔ عمومی» معروفند. پزشک ضمنا لازمست، بیش از انتقال خون، دقیقا خون دهنده و گیرنده را از لحاظ عامل Rh آزمایش نماید.
دهندهٔ خون، در یک بار حـدود 500 سـانتیمتر مکعب خون میدهد و اگر از سـلامت کـامل برخوردار باشد 6 هفته بعد نیز میتوان به همین میزان از او خون گرفت. خون را ابتدا از بدن بیمار وارد ظرفی که محتوی محلول سیترات است میکنند. این مـاده از انـعقاد خون جلوگیری میکند. سـپس آن را از تـنزیب ضد عفونی شدهای میگذرانند و وارد ظرفی شیشهای که حدود یکمتر بالاتر از بستر بیمار (گیرنده خون) قرار دارد، میکنند. و از راه لوله مخصوصی وارد سیاه رگ گیرنده، که بر روی بستر دراز کشیده، مینمایند.
(56)- Landsleiner and Levine.
(57)- Jobbins,Levay,Duffy,Luteran.Kell,Lewis.
ولی امروزه خونی که برای انـتقال مـصرف میشود، اغلب از بانکهای خون بیمارستان میآید. این بانکها، خون را ازدهندههایی که خون خود را اهدا میکنند و یا میفروشند، تامین مینمایند. در این بانکها خون را در ظرفهای شیشهای، که حاوی سیترات سدیم و قند (اکـستروز) اسـت، و در دمای 4 درجـه سانتیگراد نگاه میدارند.
در بسیاری از موارد، به ویژه برای جبران کمبود پروتئینهای خون، یا برای بالا بردن و یـا ابقاء حجم خون، یا به منظور کاستن از غلظت خون و یا بـرای درمـان شـوک، از ترانسفوزیون پلاسمای انسانی نیز استفاده میشود، مزیت بزرگ انتقال پلاسما آنست که پلاسمای هردهندهای را میتوان به هـمه کـس منتقل نمود، از این گذشته پلاسما را ممکن است برای مدت نامعینی به صورت مـحلول و یـا یـخزده در یخچال نگاهداری کرد. و یا آن را خشک کرد و به صورت گرد درآورد و هنگام مصرف به همان میزان آبـی که در جریان خشک شدن از دست داده، آب مقطر به آن افزود. پلاسمای مایع، یخزده و یا گـرد را در بانکهای خون بیمارستانها نـگاه مـیدارند. پلاسمای یخزده و یا گرد خشک آن را میتوان با اطمینان خاطر به هر نقطهای از جهان ارسال داشت. پلاسمای گرد مصرف زیادی در نیروهای ارتش دارد.
از مواد دیگری نیز به منظور انتقال استفاده میشود. مانند سـرم آلبومین که به ویژه در درمان شوک بسیار مؤثر است. کلرور سدیم (نمک طعام)، قند و موادی که قائم مقام پلاسما هستند، مانند ژلاتین، را نیز در دستگاه گردش خون تزریق مینمایند.
منبع: هدهد، مرداد 1358 – شماره 3
ترجمهٔ دکتر صـادقی جـورابچی