فیلم بیگانه: پیمان 2017 (Alien: Covenant)، فیلمی که علیرغم اینکه آشفتهتان میکند، باید ببینید!
در برخورد با فیلمهایی که چند قسمتی هستند، تماشاگران و منتقدان را میشود به 3 قسمت تقسیم کرد:
-آنهایی که مجذوب قسمتهای قبلی هستند و دوست دارند که فیلم همیشه به همان سبک و سیاق و آرمان قبلی متعهد بماند.
-کسانی که بدشان نمیآید فیلم رفته رفته تکامل پیدا کند و حتی ژرف شود. (اینها کسانی هستند که بتمن نولان را میستایند.)
-کسانی که صرفا میخواهند وقتگذرانی کنند.
همین اول کار باید خیالتان را راحت کنم و بگویم که من در دسته دوم هستم ولی مشکلی هم با دسته یک و سه ندارم.
پرومتئوس سال 2012 من را آشفته کرد، آنقدر سؤال در ذهنم ایجاد کرد که ناگزیر همان پاسخهای مقدماتی را در پستی برای شما منتشر کردم.
اما آیا Alien: Covenant، واقعا دنباله پرومتئوس است؟
گرچه ظاهرا همین طور است، اما من دریغم میآید که این فیلم را دنباله پرومتئوس بدانم. بیشتر دوست دارم که به خودم بقبولانم Alien: Covenant یک مقدمه برای یک فیلم بزرگتر است.
چرا چنین تصور را دارم؟
چون فیلم خالی از عمق، استعارات و سرکشیهای بشری امیدوارانه شده است.
من خودم شخصا از دو نوع فیلم خیالی یا علمی -تخیلی خوشم میآید:
1-فیلمهای علمی -تخیلی دانشمحور مثل مریخی یا جاذبه. این فیلمها با وفاداری بر اصول شناخته شده دانش ساخته میشود و سناریوهایی منطقا ممکن دارند.
2-فیلمهایی که گرچه اصول دانش را نقض میکنند، اما این کار را فقط گاهی و به حکم ضرورت انجام میدهد و زیربنایشان فلسفی است. یعنی ظرف تبیین مسائل معنوی یا فلسفی آنها تخیلات ظاهری است.
فیلمهای Alien ظاهرا در این دو زیرگروه قرار نمیگیرند. اما خب، سؤالات جسورانهای که در بطن آنها مطرح میشد و حس سرکشی مخلوقها، نکته جذاب آنها برای من بود.
فیلم پرمتئوس در جایی تمام شد که الیزابت شو و روبات انسانها نما-دیوید- بعد از آن همه ماجرا، قصد سفر به سیاره مهندسان را کردند. آنها میخواستند که بدانند که خالقان واقعا چرا با انسانها نامهربان شدهاند. چرا همان آفرینندگان، حالا از مخلوقهای خود ناامید شدهاند.
کاری بسیار جسورانه که ما در پی پاسخ آن بودیم.
اما ظاهرا قرار نیست ما چه در زندگی واقعی و چه در فیلمهای تخیلی پاسخ سرراستی برای این سؤالات خود قرار بگیریم و متأسفانه باید اعلام کنم که ریدلی اسکات هم اصلا واقعا در پی تراشیدن پاسخی برای این سؤال نبود.
در فیلم Alien: Covenant ما به دنبال الیزابت شو بودیم، اما به زودی درمییابیم او دیگر مرده. ناگزیز به دنبال یک الیزابت شوی دیگر برمیآییم. این وظیفه این بار به دنیلز با بازی کاترین واتر استون سپرده شده. البته او به تدریج در محور فیلم قرار میگیرد. بازی واتر استون را خیلیها در این فیلم پسندیدهاند و نقدهای خوبی در مورد او وجود دارد.
هنرپیشه اصلی فیلم، اما بیشک مایکل فاسباندر است. او در این فیلم باید هم نقش روبات دیوید و نیز روباتانساننمای دیگری به نام والتر را بازی میکرد. این دو از یک خانواده روباتی و با ظاهری کاملا مشابه بودند، اما والتر از نظر فیزیکی نسخه کمی ارتقایافته دانیل محسوب میشود.
فیلم از نظر ایجاد بیم و امید و چرخشهای داستانی، کاملا موفق است و اصلا قابل مقایسه با فیلمهای دیگری با موجودات تخیلی سرخست با هیئتهای وحشتناک نیست. در ضمن میتواند آن دسته از شماها را که جدیتر فیلمها را دنبال میکنید و با دیدن هر فیلم سعی میکنید روح و وران خود را در موقعیت فیلم قرار بدهید و به تمامی درکش کنید، کاملا مسخ و پریشان کند.
اما در کنار اینها فیلم همان طور که گفتم فاقد عمق پرومتئوس است به جز در سکانسهای محدودی است.
نخستین سرخوردگی و تقابل من شخصا با فیلم، ناشی از آن حس غروری است که همه ما انسانها به صورت خوشخیالانه در ناخودآگاه خود به آن وفادار ماندهایم. اینکه نوع بشر، واجد آن ویژگیهای بیمانندی است که همیشه او را در تقابل با موقعیتهای سخت و حتی موجودات فرازمینی بسیار توانا، صاحب برتری میکند. بر این اساس ما همیشه در فیلمها گریزگاهی برای کسب برتری بر نژادهای برتر از خودمان پیدا میکنیم. اما در این فیلم جز بارقه بسیار ضعیفی از یک امید واهی، دست آخر، دلیلی برای خوشبینی باقی نمیماند
چیز بد دیگر میدانید چیست؟
اینکه یک روبات انساننما، باعث میشود که ما نتوانیم تقابل انسان/مهندسان را ببینیم. میدانید شبیه چیست؟
مثل هنگامی که دوست دارید تقابل دو نیم خیلی خوب فوتبال را در فینال ببینید و بعد یکی از این تیمهای خوب، خیلی ناجوانمردانه از گردونه حذف میشود.
الیزابت شوی بیچاره دنبال یک سؤال بود و ما هم میخواستیم پشت سر او حرکت کنیم و سؤال باستانی خود را از مهندسان بپرسیم؟
تا وسطهای فیلم دلخوش بودم که شاید الیزابت هنوز در جایی دیگر باشد. اما دیگر فیلم شکی به جای نمیگذارد که الیزابت مرده است و در شرایطی که دیگر مهندسی روی آن سیاره شماره نیست، شانس هر نوع پاسخی از بین میرود و ما باید تا آخر فیلم موجودات ناگویای عجیب و غریب را تحمل کنیم.
شورش علیه اربابان/خدایان در طول تاریخ سناریوهای خیلی زیبای داستانی و سینمایی آفریده است. ما هم دوست داشتیم به نوعی شورشی انسانی علیه مهندسان را در این فیلم ببینیم. اما فیلم نهتنها اجازه نداد بخت دیدن چنین شورشی داشته باشیم، بلکه یک تقابل روبات.انسان گنگ و پر از سؤال را برای ما به جا گذاشت.
روبات دیوید را چطور روانشناسی میکنید؟
چرا دیوید مثل مهندسان تصور میکرد که انسانها شایستگی بقا ندارند و چرا شورش مضاعف او علیه مهندسان و انسانها، با توجه به شعری که از «بایرون» قرائت کرد، خشنودش نکرده. من یا دیدن این سکانس یاد چهره رابرات اپنهایمر، وقتی با گیجی و دریغ از بمباران هیروشیما میگفت، افتادم.
دیوید در پی چیست؟ بررسی همه ترکیبات ممکن موجودات وهمی؟ چرا باید روباتی که از انسان هم در پارهای موارد باهوشتر به نظر میرسد، چنین کاری کند؟
اصلا چرا ویلند قوانین سهگانه روباتیک را در وجود روباتهای سری دیوید، قرار نداده بود و این روباتها برای فرمانبرداری خام ساخته نشده بودند. آیا در فلشبک اول فیلم در سکانس گفتگوی کوتاه دیوید و ویلند، میتوان کلیدی برای این پرسش یافت؟
آیا دیوید برخلاف سبک غالب فیلمهای شورش روباتها که در آن روباتها سعی میکنند تمدنی روباتی بیافرینند، این بار در پی آفریدن نژاد کامل بیولوژیک است؟
آیا باز هم مهندسان را خواهیم دید؟ آیا مهندسهایی هم هستند که جز بدخواهی برای انسانها، بتوان با آنها به گفتگو نشست؟
فیلم Alien: Covenant دقیقا به خاطر اینکه با سناریوی خود از دنبال کردن مسیر حوادث قبلی طفره میرود و سؤالی را پاسخ نمیدهد، دلخواه من نبود.
اما شاید اصلا سبک فیلمهای سری بیگانه همین باشد و پاسخهای ژرف به این سؤالات را باید در سری فیلمهای دیگری جست.
آیا دوست داشتم که سناریوی فیلم را خودم مینوشتم؟
خب، اگر دست من بود حتما این کار را میکردم. اگر دست من بود، مقدار صحنههای چندشآور فیلم را کم میکردم. سکانسهای مهندسان را بیشتر میکردم. الیزابت شو را زنده نگه میداشتم.
چیزهایی دلخواه خودم که البته میتوانست فیلم را با یک شکست تجاری روبرو کند!
اما شاید همان طور که در ابتدای این نوشته ذکر کردم، شاید Alien: Covenant واقعا یک مقدمه برای سری فیلمهای بزرگتری باشد.
یک نشان برای چنین امیدی در فیلم پیدا کردم:
در سکانس پایانی دیوید از کامپیوتر «مادر» سفینه میخواهد که قطعهای از موسیقی واگنر با نام ورود خدایان با والهالا را پخش کند.
میدانید منظور از والهالا چیست؟
والهالا (Valhalla) در اساطیر اسکاندیناوی و همچنین در باور الانان یکی از مردمان ایرانی ساکن اروپا، سرایی باشکوه و عظیم واقع در آسگارد بود که تالار کشتگان به شمار میرفت و از آن اودین سرکردهٔ ایزدان بود. این تالار بزرگ پانصد و چهل در دارد. تیرهای به کار رفته در این تالار نیزه هستند و سرتاسر تالار از سپرهای بسیار پوشیده شده است. زرههای سینهپوش فلزی نیز برای ساخت نیمکتهای این تالار به کار رفتهاند. یک گرگ از درب باختری تالار پاسداری میکند و شاهینی در بالای آن در پرواز است.
والکیریها نیمی از کسانی که در میدان نبرد کشته میشوند را به این تالار میآورند، در حالی که نیمهٔ دیگر پذیرای ایزدبانوی فریا بودند. این پهلوانان که اینهریار نامیده میشوند، در این تالار خود را برای نبرد روز راگناروک آماده میکنند. در روز راگناروک از هر در این تالار هشتصد جنگجو شانه به شانه به بیرون می آیند و به سوی میدان نبرد میروند.
والهالا برگردان انگلیسی از واژه نوردیک وال هول یا Valhöll به چم(معنی) تالار کشتگان است.
آیا دیوید در پی ساختن یک جامعه ترکیبی از انسان/فرازمینیهاست؟ او این جامعه را برای تقابل با چه دشمنانی لازم دارد؟
البته این فقط یک امید خام به هدفدار بودن فیلم و کارهای دیوید است. کسی چه میداند شاید در فیلم بعدی بیگانگان، نه من و نه کارگردان فیلم، از این مطلب چیزی یادشان نماند!
تازه باید خدمت شما عرض کنم که روبات در انتها واقعا دیوید بود یا والتر، در فورومها بحثهای زیادی است. (+ و +)
سؤالی که پیش میآید این است که این ابهاماتی که پاسخ دقیقی برای آنها نمیتوان یافت و به احتمال زیاد در قسمت بعدی هم پاسخ دقیقی برای آنها وجود نخواهد داشت، اصلا چیزهای لازمی هستند. یا شاید همه این ابهامات نه برای آزمودن پیگیری و هوش بینندگان خوب فیلم، بلکه به خاطر ضعف منطقی سناریو و کارگردان در فیلم آمده باشد!
نظر شما چیست؟
آیا فیلم Alien: Covenant به آرمانهای فیلمهای قبلی متعهد بوده؟ در مقایسه با فیلمهای قبلی، چه نمرهای میتوانید به این فیلم بدهید؟
من این فیلم رو دیشب دیدم. طوری خودم رو اماده کردم مثل رفتن به یه مراسم مذهبی ! چون عاشق سری بیگانه هستم. پس یه جورایی من ، هم جزو دسته اول حساب میشم هم دوم. پرومته به نظرم عالی بود و من اتفاقا خیلی دوست داشتم که اون داستان ادامه پیدا کنه اما خب حتما میدونید که پرومته به مزاج خیلی ها خوش نیومد و اون طرح قبلی بهم خورد. اینجا اسکات و جان لوگان فیلم نامه نویس به نظرم تمام تلاش خودشون رو کردن تا هم حس و حال کلاسیک بیگانه رو در بیارن و هم پرومته رو با تمام مسائل و حاشیه های استدیویی وغیره ادامه بدن. من حقیقتش خیلی لذت بردم از این فیلم. هم به اندازه پرومته و به اندازه بیگانه اصلی.
متاسفانه یه خبری خوندم که استدیو سازنده حتی برای ادامه همین قسمت هم تردید داره !
بدبیاری اینجاست که خیلی ها فقط دنبال نوستالوژی هستن و تکرار
سلام
تا جاییکه خوندم باهاتون در مورد دسته ی دوم موافق بودم که تمایل داریم فیلم های چندگانه هر قسمت تکامل پیدا کنن اما چون دو قسمت پرومتئوس و پیمان رو ندیدم، جمله ای خوندم که ممکنه اسپویل بشه فیلم، ممنون میشم نوشته های این مدلی رو اولش یه اخطار به خواننده بدید
در مورد ریدلی اسکات و دور زدن سؤالات مطرحشده من هم دارم به همین نتیجه میرسم. مطلب خوبی بود.
اما شاعر آزیمندیاس رو در فیلم دیوید به اشتباه بایرون عنوان کرد که والتر اشتباهش رو تصحیح کرد و گفت شاعرش شلی بوده.
نکتهی دیگه اینکه فکر میکنم ژرفای این فیلم نسبت به پرومتئوس کم نشده، بلکه به نوعی بیشتر شده و دیدنش برای همه سختتر.
برای مثال، مجسمهی داوود پیامبر در ابتدای فیلم (که باید دلیل نامگذاری دیوید باشه)، دلمشغولی دیوید به جاودانه بودنش (برخلاف خالقش) و اشتیاقش برای خلق گونهای کاملتر از انسانها و مهندسها و در نهایت انتخاب آّهنگش برای ورود به بخش نگهداری جنینها حاکی از اینه که خودش رو یک خالق میدونه.
منم بعد از دیدنش واقعاً این حس ناامیدی رو داشتم. اگر واقعاً داستان بتونه در انتها نتیجهگیری کنه که آیا ما انسانها حاصل مهندسی بیگانگان هستیم یا چیزی غیر اون تازه باید پاسخگوی مذاهب یا منتقدینی بشه که تئوری فضانوردان باستانی رو شبهعلم میدونه. شاید باید هنوز هم امیدوار بود به ادامه. بنظرم هنوز خیلی مونده تا بشریت آماده درک پاسخ این سوال باشند. شاید الون ماسک افسانهای روزی اکتشافات فضایی رو دگرگون کنه. شاید اون ارتباط با فرازمینی ها اونطور که انتظار داریم اتفاق بیفته. شاید اون زمان بشر توانایی هضم این پاسخ رو پیدا کنه.
سلام واقعا ممنون که با این همه توضیحات گزاشتیم ممنونم
*اسپویلر*
۱- اونهایی که دیوید کشت مهندس ها نبودند! بلکه یک نژاد بودند که مهندس ها ساخته بودند مانند انسان ها.ولی از نظر ظاهری به مهندس ها بیشتر شبیه بودند تا انسان ها. اون محلی هم که سفینه وارد جو او سیاره می شه شبیه عبادتگاه و میعادگاه است. معماریش مانند واتیکان است. حرکات مردم هم ببینید متوجه می شوید که برای دیدار آفرینده خود آمده اند و حالت دعا دارند!
بر عکس زمین که نژاد زمین به سمت خشونت رفت و مهندسان می خواستند نابودش کنند این نژاد به سمت خوبی رفته بود. و مرتب مهندسان سر می زده اند تا اینکه اون مشکل خاص در سیاره ی پادگان مهندسان در 2000 سال پیش آمده بود و دیگر نیامده بودند. از نظر ظاهر با مهندسان فرق داشتند. از نظر تکنولوژی هم در قرون وسطا هم نبودند! اون پایه ی سفینه ی مهندس ها هم مربوط به مهندسان است و با آمدن سفینه می آید.
مهندسان تکنولوژیشون برخلاص انسان ها که مکانیکی و الکترونیکی است، مال آن ها به صورت بیولوژیک است. لباسهایشان را اگر در پرومتیوس ببینید می بینید که با بدنشان ترکیب شده. همین طور سفینه هایشان ترکیبی از مکانیک و موجود زنده است! در واقع می شود گفت سفینه هایشان موجوداتی زنده اند. که سکانس های زیادی برای این ادعا هست. پایه ی سفینه ی فضایی ها هم به همین ترتیب. به همین دلیل وقتی دیوید آن ماده ی سیاه و سمی را آزاد می کند بخشی از آن با پایه ی سفینه تماس پیدا می کند و آن را می کشد. و پایه سقوط می کند و به همین دلیل سفینه هم سقوط می کند.
دیوید واقعا دکتر شاو را دوست داشته. و آن را نکشته. بلکه در سقوط شاو آسیب بسیار شدید دیده و یا بعد از مسموم شد در فیلم قبل مقدار بسیار کمی از آن ماده ی سیاه و سمی وارد بدنش شده، اون قسمت های حذف شده ی فیلم ولی شاو وارد خواب مصنوعی می شه بیمار مانند است و خودش می دونه به زنده ماندنش امیدی نیست.
جسم شاو را در آزمایشگاه دیوید می تونید ببینید که دیوید سعی داشته جسم آسیب دیده ی دکتر شاو را به ملکه ی اون موجودات تبدیل کنه. ولی شکست می خوره و کشته می شه.
دیوید هم دنبال از بین بردن انسان ها نیست. بلکه دنبال نابودی مهندس هاست. دیوید برتر از سایرین است و علاوه بر اون معتقد است مهندس ها فرصت داشته اند و خودشون مانند انسان ها شکست خورده اند. دیوید حدس می زنه فقط black goo یا همون ماده ی سیاه و سمی و اون موجودات ساده ای که از جسم قربانی حاصل می شود کافی نیست. به همین دلیل دست به تغییرات ژنتیکی و ساخت اون موجودات در پیشرفته ترین فورمشون دست می زنه.
و قصد داره ابتدا ارتش از آن ها بسازد و بعد علیه مهندسان شورش کند.
والتر هم نمرده است. دیوید ناکارش کرد ولی اتوماتیک تعمییر می شد. و مهندسان وقتی به اون سیاره سر می زنند در قسمت بعدی فیلم والتر را پیدا می کنند. منبع این قسمت رو یادم نیست ولی یک جا دیدم که به کتاب های فیلم اشاره کرده بود. (فیلم دقیقا مثل کتاب ها نیست ولی در کلیات مشترک اند)
دنیلز هم مادر یکی از قهرمانان قسمت های پیشین مجموعه فیلم است.
اون مطلب قبلیتون هم در مورد پرومتیوس خوندم یادم نیست دقیقا. خیلی و قت پیش خوندم ولی تا جایی که یادمه گفته بودید که دیوید چطور زبان مهندسان و طرز حرف زدن به آن ها را یادگرفته. مهندسان قبل از اینکه از انسان ها نا امید شوند مرتب به انسان ها سر می زنده اند و به انسان ها کمک می کرده اند. یکیش هم زبان بوده. اون زبانی که دیوید حرف می زنه یک زبان قدیمی است که پایه ی بسیاری از زبان های قاره اروپا است. در پرومتیوس هم دیوید را می بینید که در سفینه در حال بررسی زبان و دیدن یک ویدیو هلوگرافیک از یک مرد است که دارد با ان زبان حرف می زند. در واقع ان مرد استاد دانشگاه واقعی است که یکی از تخصص هایش آن زبان است و بر روی آن تحقیق می کند.
*اسپویلر*
حرفای شما جالبه اما اونجایی که شما می گی دیوید دنبال کشتن انسان ها نیست پس چرا دیوید به والتر میگه انسان ها لایق زنده بودن نیستن؟؟؟ و والتر برای دفاع میگه اون ها مارو ساختن. خوب پس چجور می گین دنبال مرگ انسان ها نیست؟؟
کامنت بنده مشکلی داشت؟
سلام. من در این پست یادم نمییاد کامنت خاصی را حذف کرده باشم یا تأیید نکرده باشم.
پرومته یا پرومتئوس،مسیر فیلم های بیگانه رو به کلی تغییر داد و متحول کرد،(هر چند در سال ۱۹۹۷ این اتفاق افتاده بود و فیلم بیگانه: رستاخیز، از ژان پیر ژونه سعی داشت یه حرکت خفن بزنه و سیر فیلم های بیگانه رو عوض کنه،) ولی ریدلی اسکات در آخر خودش مسیر فیلم های بیگانه رو با از بین بردن لحظات خوشی که ما با یکی از اون زنومورف ها داشتیم عوض کرد. ما در پرومته،(در واقع در نیم ساعت اول فیلم)سناریوی قدیمی و تکراری رو مشاهده میکنیم که چند نفر از خواب مصنوعی بلند میشن، با شخصیتاشون آشنا میشیم، و خلاصه که اوایل فیلم پرومته زیاد بهمون نمیچسبه و باز هم وقتی فهمیدیم که دکتر الیزابت شاو و همکارش قصد دارن به دنبال مهندسین بگردن،اینجا هم زیاد شباهتی بین قسمت های قبلی حس نمیکنیم و در ۳۰ دقیقه اول فیلم حس هیجان رو تو خودمون فروکش میکنیم.اما وقتی نوبت به ورود به غار میرسه،و اتفاقاتی که میوفته،باعث میشه حس کنیم این یه شاهکاره تو دسته فیلم های فضایی-علمی تخیلی(نه به عنوان شاهکار در مجموعه فیلم های بیگانه) و با اینکه هیجان زده ایم، ولی بازهم لعنت بر شیطون!!! پس زنومورف ها کجان!!!؟؟؟و به طور کلی نظرمون تغییر میکنه و تا آخر فیلم، با اینکه تونستیم یه زنومورف درست و حسابی ببینیم، اما دیگه نظرمون درباره سری جدید بیگانه به طور کلی تغییر میکنه… و میرسیم به بیگانه: پیمان.ترکیب کلاسیکی از alien 1979 و prometheos2012، و اینبار بلاخره سناریوی ((از خواب مصنوعی بلند بشیم)) رو نداریم، و اگه داریم خیلی کم داریم… که جزو نقاط قوت فیلم محسوب میشه.خیلی خوبه که در ابتدا فیلم کاملا با تمِ بیگانه ۱۹۹۲ شروع میشه،(مخصوصا مرگ چند نفر از خدمه) اما اینکه فیلم یه نفر به نام تنسی رو داشته باشه، واقعا بعیده. یکی که فقط با جوک های تاریخ مصرف گذشته و کمدی سیاهش، داره وقت فیلم رو پر میکنه،و ما در قسمت چهارم این مجموعه(alien 1997) فردی رو داشتیم که مثله تنسی از کمدی سیاه استفاده بکنه، ولی باز هم وجودش تو فیلم اضافیه.(اما خدایی بازی حرفه ای داشت.) در اینجا پاسخ به سوالات ما نسبت به پرومته تا حدودی مبهم داده میشه،که شاید فیلمنامه نویس زده به کلش که ((بذار یکم مرموز کنم اینجارو)) که خب تا حدودی موفق بوده ولی خب انتظارات تماشاگر برطرف نشده.به طوریکه حتی منِ ۱۴ ساله هم واقعا قانع نشدم.اما به مرور زمان متوجه میشویم کم کم فضای فیلم داره ادای احترامی به قسمت نخست میکنه و تازه از نظر زمانی در فیلم هنوز اتفاقات قسمت اول نیوفتاده،پس اسکات با خودش فکر کرده که باید یکم برای قسمت اول که هنوز اتفاق نیوفتاده زمینه سازی کنم که عالی بوده کارش.خیلی خیلی هم عالی بوده.الان اگه برگردیم و قسمت اول رو دوباره ببینیم، با توجه به اتفاقات کسل کننده پرومته و اتفاقات رنگارنگ کاویننت،انقد راحت فیلم رو میتونیم پیش بینی بکنیم که شاید اصلا بهتر بود ساخته نشه!!
بنده خودم همونطور که آقای مجیدی گفتند، جزو دسته های دوم هستم اما با دسته های اول و سوم مشکلی ندارم.روزتون خوش??
اونجا که گفتم پیش بینی فیلم منظورم پیش بینی فیلم بیگانه ۱۹۷۹ بوده.