معرفی کتاب « شش کلاه تفکر »، نوشته ادوارد دوبونو
پیشگفتار
شش کلاه تفکر روشی است که مهمترین تغییر در تفکر انسانی، در دو هزار و سیصد سال گذشته را به خوبی نمایان میسازد.
ممکن است تا حدی این موضوع یک ادعای اغراقآمیز به نظر آید چون شواهد چنین حکایت میکنند. هنگامی که این کتاب برای اولین بار در چهارده سال پیش منتشر شد، یک چنین ادعایی بیمعنی تلقی میشد. ولی طی این سالها شواهد زیادی برای تقویت و تحکیم این مدعا ارائه شدهاند.
شرکت بزرگ آ.ب.ب سی روزی را صرف مباحثاتی با گروه پروژهٔ چند ملیتیاش کرد. با بهرهگیری از روش شش کلاه در تفکرهای همسو اینک، زمان، در مباحثات طولانی، به دو روز تقلیل یافته است.
یک پژوهشگر از گروه بزرگ آزمیشگاهی آی.بی.ام به من گفت که روش شش کلاه، زمان جلسات را از آن چیزی که بود به یک چهارم کاهش داده است. شرکت استات اویل نروژ مشکلی با یک دکل حفاری چاه نفت پیدا کرده بود که روزانه نزدیک به صد هزار دلار هزینه در برداشت. یک مربی آموزشی صاحب صلاحیت، به نام جنز آراپ (۱)، روش شش کلاه را معرفی کرد و ظرف دوازده دقیقه مسئله حل شد ـ و در نتیجه، صد هزار دلار هزینهٔ روزانه به صفر رسید. دو دعوی حقوقی پیش رو بودند که در یکی هیئت منصفه بیش از سه ساعت را صرف تصمیمگیری آن کرد. در حالی که در دعوی دوم، یک عضو هیئت منصفه روش شش کلاه را پیشنهاد کرد و تصمیمگیری در پانزده دقیقه انجام شد. در یک پژوهش ساده از سیصد کارمند ارشد دولت، اعمال روش شش کلاه به افزایش بهرهوری به میزان ۴۹۳ درصد انجامید.
این مثالها تغییرات فاحشی را نشان میدهند. ما به طور معمول از بهرهوری با ۵ یا ۱۰ درصد افزایش راضی میشویم. ولی اینجا با تغییراتی تا ۵۰۰ درصد و بیشتر مواجهایم. طبیعی است که اتفاقی دارد میافتد.
استفادهٔ گستردهٔ جهانی از روش شش کلاه
میتوانم اطلاع دهم که هم اینک روش شش کلاه به طور گسترده در سراسر دنیا به کار گرفته میشود. وقتی برای نخستین بار این روش را طراحی کردم تصور نمیکردم که این روش بسیار ساده بتواند این چنین توانمند و تأثیرگذار باشد ـ طوری که با گستردگی بسیار از آن بهرهگیری شود.
سال گذشته، دو نامه دریک روز دریافت کردم. یکی از نامهها از رئیس مرکز تحقیقات شرکت آلمانی زیمنس بود. زیمنس بیاغراق بزرگترین شرکت در اروپا است که با نزدیک به چهارصد هزار کارمند و گردش مالی بیش از شصت بیلیون دلار اداره میشود. آنها اینک دارای سی و هفت مربی داخلی برای بکارگیری روشهای من هستند.
هر قسمت یک واحد ویژهٔ نوآوری و ابداع بر مبنای روشهای من دارد. در این نامه رئیس مرکز تحقیقات زیمنس به من گفت که چگونه روش شش کلاه را با موفقیت در جلسات تحقیقاتی کارشناسان ارشد شرکت، بهکار گرفته است. نامهٔ دوم مربوط به سایمون بچلر (۲) بود، که از یک مأموریت برای حفر چاه آب، برای کمک به روستاییان خمر در کامبوج خبر میداد. او برای استفاده از روستاییان در فرآیند حفر چاه دچار مشکل شده بود. اما کتاب من تحت نام «به بچهات یاد بده چگونه فکر کند» در اختیارش بود. او با این کتاب، روش شش کلاه را به روستاییان خمر آموخت. آنها بسیار مشتاق شده بودند به طوری که اظهار کرده بودند که آموختن برای فکر کردن مهمتر از حفاری برای چاه آب است.
چند روز بعد من به ولینگتون، در زلاندنو رفتم و مدرس ارشد مدرسهٔ ولزلی به من گفت که او این روش را پنج سال است تدریس میکند. بعد از یک هفته اقامت در زلاندنو، در یک نشست در موضوع بازاریابی یکی از محصولات اصلی مایکروسافت در سیاتل امریکا صحبت کردم و به حضار، تفکر همسو در روش شش کلاه را معرفی کردم. این روش توسط ناسا، آی.بی.ام، دوپانت، ان.تی.تی در ژاپن، شل، بریتیش پترولیوم، استات اویل نروژ، مارزوتو در ایتالیا، فدرال اکسپرس و بسیاری دیگر از شرکتها به کار گرفته شد. همهٔ اینها نشان میدهد که قابلیت پذیرش بالایی برای روش کلاه وجود دارد. این روش میتواند با همین موفقیت، به مدیران اجرایی رده بالا و به دانشآموزان پیشدبستانی نیز آموخته شود.
روش شش کلاه
تفکر، نقطهٔ پایان بهرهگیری از منابع انسانی است. با این وجود، هرگز نمیتوانیم از مهمترین مهارتمان تا حد نهایت بهرهمند شویم. مهم نیست که چقدر در کارمان خوب عمل میکنیم، مهم این است که باید همیشه انتظار بهتر بودن را داشته باشیم. به طور معمول تنها افرادی که ضعیفتر فکر میکنند از مهارتهای فکری خود همواره راضی به نظر میرسند و اعتقاد دارند مقصود از فکر کردن این است که «بتوانید ثابت کنید که حق با شماست. اگر گسترهٔ دید شما راجع به اینکه تفکر چه کارهایی میتواند بکند، محدود باشد، گسترهٔ امکان تعالی و پیشرفت خود را محدود کردهاید.
اصلیترین مشکل تفکر پراکندگی و گیجکنندگی آن است. ما سعی میکنیم به یکباره کاری را در حد افراط انجام دهیم. هیجانات، اطلاعات، منطق، امید و ابتکار، همه به ما فشار میآورند. مثل این میماند که گویهای زیادی را به بالا بیاندازیم و ندانیم چگونه تردستی کنیم.
موضوعی که در این کتاب مطرح میکنم مفهوم خیلی سادهای است که به متفکر اجازه میدهد یک کار را در آن واحد انجام دهد. وی قادر خواهد بود هیجان را از منطق و ابتکار را از اطلاعات و غیره تفکیک کند. مفهوم آن چیزی است که بر روش شش کلاه استوار است. استفاده از هر یک از این کلاهها، نوع مشخصی از تفکر را تعریف میکند. در این کتاب به تشریح طبیعت و بازده هر یک از انواع تفکر خواهیم پرداخت.
شش کلاه تفکر این امکان را برایمان فراهم میآورد که سمت و سوی فکری خود را همانند یک رهبر ارکستر سامان دهیم. آنچه را که اراده میکنیم میتوانیم به دست آوریم، بنابراین، خیلی بجا است که در هر نشستی، افراد را از مسیرهای معمولشان دور کرد، تا آنها را در رابطه با موضوعات پیش رو، در جهات دیگری به تفکر واداریم.
مطلبی که در ادامه میآید سرآغاز مناسبی است برای شش کلاه تفکر که ارزش و اعتبار اصلی این مفهوم را نشان میدهد.
یادداشتی ویژه دربارهٔ کلاه سیاه
این یادداشت ویژه را از این نظر مینگارم که برخی، کلاه سیاه را به غلط، تفسیر و آن را به کلاه بد تشبیه کردهاند. برعکس، کلاه سیاه با ارزشترین کلاه و به طور قطع دارای بالاترین کاربرد است. استفاده از کلاه سیاه به معنی مراقبت و احتیاط است. کلاه سیاه اشکالات، خطرات و مسائل بالقوه را مطرح می کند. با کلاه سیاه از بروز خطر برای خودتان، دیگران و جامعه جلوگیری می کنید. در واقع با این کلاه است که خطرات احتمالی را مشخص می کنید.
برای اغلب افراد هستهٔ اصلی تفکر غربی با تأکید بر تفکر نقادانه و رعایت احتیاط در کلاه سیاه نهفته است. این کلاه از اشتباهات، زیاده خواهی ها و مهملات جلوگیری می کند.
یادداشتهایی بر ویرایش جدید کتاب
امروزه، میزان زیادی از تجارب به دست آمده، دلالت بر استفاده از روش شش کلاه دارند. وقتی برای اولین بار کتاب را نوشتم چنین نبود. بنابراین میتوان این روش را با اطمینان خاطر معرفی کرد. اینجا دیگر آزمایش پدیدهای نو و عجیب موضوعیت پیدا نمیکند. اکنون موضوع دستیابی به اندیشه ای قوی است که برای چهارده سال مورد بهره برداری همهٔ سنین، فرهنگ ها و ظرفیت ها قرار گرفته است.
گاهی افراد در مورد این کلاهها و رنگ آنها تردید دارند، زیرا به نظرشان این کلاهها به اندازهٔ کافی جدی و پیچیده و عمیق نیستند. در عمل، سادگی در بیان مسئله، هرگز ضعفکار به شمار نمی آید. اما آنها درخواهند یافت که به این کلاهها و رنگ آنها به عنوان سرنخ های سادهٔ ذهنی نیاز دارند. چرا که یادآوری کلاه ها و رنگ آنها، بسیار ساده تر از یادآوری واژه ها و اصطلاحاتی است که در روانشناسی به کار گرفته می شوند.
این نسخهٔ چاپی بر پایهٔ تجربهٔ استفاده از روش شش کلاه و کار با آن، ویرایش و به روز شده است. طی این سالها مشخص شده است که استفاده از این روش هم دارای قابلیت زیاد و هم ساده بوده است. تأثیرگذاری آن بسیار بیشتر از آن چیزی است که بتوان حتی تصور آن را کرد. این روش گونهٔ دیگری برای نظام مباحثه است. نظامی که هرگز قرار نبوده است این چنین سازنده یا مبتکرانه باشد. در روش شش کلاه تأکید بر «چه می تواند باشد» است تا تأکید بر «چه هست» و اینکه چگونه مسیر را درست طراحی کنیم ـ نه اینکه بدانیم چه کسی درست می گوید و چه کسی درست نمی گوید.
فصل ۱: مقدمه
در نظر بگیرید که گوزنی در آفریقا در علفزار به چرا مشغول است. ناگهان صدایی میشنود و بیدرنگ همهٔ گله که خطری را احساس کردهاند به تکاپو میافتند طوری که شیر را به محض خروج از علفزار تشخیص میدهند و بدینسان قادر به فرار میشوند. اینچنین حساسیتی که از فعال شدن مغز و دلیل میزان کارآیی آن حکایت دارد، بخش کلیدی موضوع بحث ما خواهد بود.
ممکن نیست به یکباره بتوان در همهٔ جهات حساس بود و نسبت به آنها واکنش نشان داد همچنان که ممکن نیست چوب گلفی را آنگونه طراحی کرد که هم بتواند بهترین کارآیی را برای ضربات بلند داشته باشد و در عین حال بهترین چوب برای ضربات کوتاه در هدایت توپ به سوراخ باشد. از این رو است که ضرورت استفاده از روش شش کلاه نمایان میشود. این روش اجازه میدهد که مغز حساسیت خود را در جهات مختلف و در زمانهای مختلف به حداکثر برساند. بهتر است بدانید که امکان ندارد بتوان حساسیت حداکثری را در جهات مختلف، در آن واحد به دست آورد.
تفکر همسو در برابر تفکر غیر همسو
پندار نخستین در تفکر غربی، حدود دو هزار و سیصد سال پیش، توسط «یک گروه سه نفری یونانی»، بر پایه تفکر مباحثهای گفتوگوی دونفره پیریزی شد.
سقراط تأکید فراوانی بر دیالکتیک و گفتوگو و مباحثه داشت. در ۸۰ درصد مباحثههایی که وی در آنها مشارکت داشت (طبق نظر افلاطون) هیچ نتیجهٔ سودمند و سازندهای به دست نیامد. سقراط در این مباحثات فقط نقش کسی را ایفا میکرد که کارش گوشزد کردن این موضوع بود که بگوید «چه چیزی بجا و چه چیزی نابجا» است. او میخواست بهرهگیری درست از مفاهیمی چون عدالت و عشق را با برشمردن کاربردهای نادرست آنها روشن سازد. افلاطون بر این باور بود که حقیقت غایی و نهایی در نهان همین ظاهر امور نهفته است. روش مشهور وی در قیاس یا تمثیل، حکایت آن کسی است که در غاری به زنجیر کشیده شده است و تنها میتواند دیوار پشت غار را ببیند. آتشی برافراشته که در دهانهٔ غار زبانه میکشد و هرگاه کسی به غار وارد میشود، سایهاش بر دیوار پشت غار نقش میبندد و این سایه آن چیزی است که فرد به زنجیر کشیده شده میتواند ببیند. افلاطون روش قیاسی را از آن جهت مطرح کرد که یادآور شود که در مسیر زندگی تنها سایههای حقیقتاند که دیده می شوند.
سقراط منطق شمولیت و استثناء را نظاممند کرد. بر پایهٔ تجارب گذشته، چارچوبها و قالبها، تعاریف، دستهبندیها و اصول کنار هم قرار میگرفتند تا در مواجهه با هر قضیه بتوانیم داوری مناسبی را ارائه دهیم. یک قضیه میتوانست در این چارچوبها قرار داشته باشد یا نداشته باشد و امکان ندارد که یک قضیه و موضوع، نیمیاش در یک قالب و دسته قرار گیرد و نیم دیگرش در قالبی دیگر.
بنابراین تفکر غربی به موضوع «چه هست» میپردازد که این خود، از طریق تجزیه و تحلیل تفکر خلاقانه و مباحثه و استدلال به دست میآید.
این تفکر مبتنی بر یک نظام مناسب و کارآمد است. ولی نوع دیگری از تفکر، نیز وجود دارد که در آن به موضوع «چه میتواند باشد» پرداخته میشود و در برگیرندهٔ تفکر سازنده، خلاق و طراحی مسیری مناسب برای پیشبرد امور است.
در ۱۹۹۸، از من (مؤلف) خواسته شد که در آغاز نشست کنوانسیون قانون اساسی استرالیا یک سخنرانی پیرامون مسائل پیش رو داشته باشم. من داستان زیر را بازگو کردم:
روزی روزگاری، مردی رنگ نیمی از اتومبیل خود را سفید و نیم دیگر را سیاه کرد. دوستانش از او پرسیدند که چرا چنین فکری به ذهن او خطور کرده است. پاسخ داد: «برای اینکه آنچنان مضحک به نظر آید که هرگاه تصادفی رخ داد، تناقضگویی شاهدان را در دادگاه بشنوم.»
در پایان کنوانسیون، آقای رئیس، آنتونی میسون، به من گفت که قصد دارد از این داستان استفاده کند زیرا اغلب اوقات در مباحثات هر دو طرف درست میگویند، ولی با نگاهی متفاوت به جنبههای مختلف آن موضوع توجه کردهاند.
در فرهنگ اغلب ملل جهان، حتی شاید اکثر آنها، مباحثات را فرآیندی پرخاشگرانه، شخصی و غیرسازنده میدانند. از همین رو است که بسیاری از گروهها، تفکر همسو را به سادگی در روش شش کلاه میپسندند و برمیگزینند.
جهان پیوسته در حال تغییر
یک نظام مبتنی بر مباحثه، به همان اندازه عالی و ممتاز است که چراغ جلوی سمت چپ یک اتومبیل.
پزشکی که به مداوای حساسیت پوستی یک کودک میپردازد، بیدرنگ به فکر برخی چارچوبها و قالبهای موجود میافتد. آیا آفتابزدگی موجب بیماری او شده است یا چیز دیگری؟ پزشک سپس نشانها و سایر عوامل بیماریزا را بررسی میکند تا تشخیص درستی نسبت به نوع بیماری داشته باشد. اگر داوری این پزشک به تشخیص بیماری سرخک بیانجامد، در آن صورت مداوای سرخک در چارچوبهای فکری او حک شده است و به درستی میداند چه باید بکند. این منتهای کوشش او در تفکر سنتی میباشد.
ما بر پایهٔ تجارب گذشته موقعیتها را میآفرینیم و داوری خود را معطوف به اینها میکنیم که موقعیت جدید را در کدام چارچوبی که در گذشته داشتهایم و تبدیل به یک استاندارد شده است، قرار دهیم. وقتی که این تشخیص را دادیم راهکار مناسب نیز روشن میشود.
چنین نظامی در جهان پایدار بسیار خوب اثر میکند. در جهان پایدار هنوز هم موقعیتهای استاندارد مربوط به گذشته کاربرد دارند. ولیکن در جهان در حال تغییر ممکن است موقعیتهای استاندارد دیگری نیز به کار آیند.
به جای داوری پیرامون راهیابی به یک مسیر مشخص، نیاز به طراحی مسیرهایی برای برون رفت بهتر و موفقتر داریم. ما نیاز به تفکر و تمرکز بر «آنچه میتواند باشد» خواهیم داشت نه «آنچه هست».
هنوز سنت تفکر غربی (یا هر تفکر دیگری) مدل سادهای برای تفکر سازنده ارائه نکرده است. این همان چیزی است که روش شش کلاه با دقت به آن میپردازد.
تفکر همسو چیست؟
یک خانهٔ زیبا و بزرگ ییلاقی را در نظر آورید که یک نفر در جلوی خانه و شخص دیگری در پشت و دو نفر هم، هر یک در دو سوی دیگر خانه ایستادهاند. هر یک از این چهار نفر نمای متفاوتی از خانه را میبینند. هر چهار نفر (از طریق سیستم ارتباطی داخل ساختمان) به این بحث میپردازند که نمایی را که هر یک میبینند نمای درستی از خانه است.
با بهرهگیری از تفکر همسو، همهٔ آنها در حالی که به جلویشان نگاه میکنند به راه میافتند و در تمامی جهات خانه دور میزنند. هر یک ابتدا به یک سو و سپس به جهت دیگر خانه و در نهایت به سوی دیگر خانه میروند. بنابراین، در هر لحظه هر نفر به طور همسو از یک دیدگاه، خانه را زیر نظر دارد.
اینگونه تفکر تا حدودی نقطه مقابل تفکر جدلی، مناقشهای و تقابلی است که در آن هر یک از دو طرف نظری برخلاف نظر طرف دیگر ابراز میکند. چون در تفکر همسو هر نفر، همهٔ جنبههای ساختمان را زیر نظر گرفته و موضوع را از هر حیث مورد بررسی و تحقیق قرار داده است. تفکر همسو یعنی اینکه در هر لحظه همه به جهت مشابهی از موضوع نگاه میکنند.
تفکر همسو حتی میتواند فراتر از این نیز باشد. در تفکر سنتی، چنانچه دو نفر موافق یکدیگر نباشند، جدلی در میگیرد که در آن هرکس تلاش میکند خطای دیگری را به اثبات رساند. در تفکر همسو، هر دو دیدگاه، صرفنظر از تفاوتهایشان، همسو با هم بیان میشوند. اگر بعدها، لازم باشد بین موقعیتهای مختلف گزینهای انتخاب شود، بیدرنگ یکی انتخاب میشود. اگر نتوانستیم گزینهای را انتخاب کنیم، در آن صورت به طرح گزینهای نو برای پوشش هر دو احتمال خواهیم پرداخت.
در همهٔ این حالات تأکید بر طراحی روشی مطلوب برای پیشبرد امور است.
کتاب شش کلاه تفکر
درباره اطلاعات
نویسنده : ادوارد دوبونو
مترجم : منصور فلاحتینوین
ناشر: نشر قطره
تعداد صفحات : ۲۳۰ صفحه
این نوشتهها را هم بخوانید