معرفی کتاب « جنگ جهانی اول »، نوشته رابرت گرین
رویدادهای مهم در زمان جنگ جهانی اول
۱۹۱۴: جنگ جهانی اول در ۲۸ ژوئیه آغاز میشود؛ با گشوده شدن کانال پاناما سفر دریایی بین دو اقیانوس اطلس و آرام کوتاه میشود.
۱۹۱۵: الکساندر گراهام بِل، مخترع تلفن، نخستین گفتگوی تلفنی قارهای را بین نیویورک و سانفرانسیسکو انجام میدهد؛ دی. دبلیو. گریفیث، فیلمساز آمریکایی، فیلم صامت و حماسی خود، تولد یک ملت، را که در باره جنگ داخلی آمریکاست، برای نخستین بار به نمایش میگذارد.
۱۹۱۶: جیمز جویس سیمای هنرمند در جوانی را منتشر میسازد؛ ژنرال آمریکایی جان جی. پرشینگ سربازان آمریکایی را در تعقیب پانچو ویلا وارد مکزیک میکند؛ در جریان شورش عید پاک در ایرلند، ملیگرایان ایرلندی میکوشند حکومت بریتانیایی را براندازند.
۱۹۱۷: ایالات متحده بیطرفی را کنار میگذارد و در جنگ به متفقین میپیوندد؛ انقلاب روسیه تزارها یا حاکمان موروثی روسیه را سرنگون میسازد؛ زنان آمریکایی برای گرفتن حق رأی به سوی کاخ سفید راهپیمایی میکنند.
۱۹۱۸: بین متفقین و دولتهای مرکزی قرارداد آتشبس امضا میشود که به جنگ جهانی اول پایان میدهد؛ شیوع آنفلوانزای اسپانیایی میلیونها نفر را به کام مرگ میفرستد؛ جلو بردن ساعت تابستانی در ایالات متحده رسما پذیرفته میشود.
۱۹۱۹: ارتش بریتانیا شهروندان بیسلاح شهر آمریتسار هند را به ضرب گلوله از پا در میآورد که باعث افزایش خواستِ پایان یافتن حکومت بریتانیا بر هندوستان میشود؛ پیمان ورسای در ۲۸ ژوئن امضا میشود و به جنگ جهانی اول رسما پایان میدهد.
پیشگفتار: چرایی آغاز جنگ
زمان جنگ جهانی اول آنقدر به ما نزدیک هست که بتوانیم به بسیاری از پرسشهای چی، کی، و کجا، که برای درک هر رخداد تاریخی ضروری است، پاسخ دهیم. انبوهی از اسناد رسمی در دسترس ماست. گزارشهای سربازانِ همه ارتشهای درگیر، نه تنها از صحنههای نبرد بلکه همچنین از تجربیات شخصیشان در جریان نبرد، برجا مانده است. پژوهشگران مجلدهای فراوانی در شرح و توضیح عملکردهای این جنگ گرد آوردهاند. در نتیجه، گزارش تقریبا هر روزه درگیریها به نحوی ثبت شده است. و عکاسی، که در قرن نوزدهم اختراع شد، آنقدر پیشرفته و دوربین آنقدر در دسترس بوده است که بتوانیم حتی قیافه سربازان و چگونگی صحنههای نبرد را ببینیم. پرسش آزاردهندهای که برجا میماند این است که چرا جنگ آغاز شد.
سبب بیواسطه جنگ، قتل دوک بزرگ، فرانتس فردیناند، وارث تاج و تخت امپراتوری اتریش ـ مجارستان بود. دوک بزرگ در سارایوو، پایتخت قدیمی بوسنی و هِرزگووین و بزرگترین شهرِ بالکان، به قتل رسید. در سال ۱۹۱۴ امپراتوری اتریش ـ مجارستان ــ که اکنون از میان رفته است ــ بر این منطقه حاکم بود. قاتل، گاوریلو پرینسیپ از صربهای بوسنی، و همدستانش عضو جنبشی زیرزمینی بودند که برای استقلال از امپراتوری اتریش ـ مجارستان مبارزه میکرد.
این قتل ممکن بود در حدّ حادثهای کنترل شده باقی بماند، اما چنین نشد و کشورها را یکی پس از دیگری درگیر کرد. در حالی که قدرتهای بزرگ اروپا ــ بریتانیا، فرانسه، و روسیه در یک سو و آلمان و اتریش ـ مجارستان در سوی دیگر ــ میگفتند تنها خواهان صلحند، عملاً داشتند برای جنگ آماده میشدند. اروپا به کانون زمینلرزهای سیاسی تبدیل شد و موجهای ضربهای آن به سرعت به بیرون گسترش یافت و به تمامی نقاط جهان رسید. این درگیری در تاریخ به جنگ جهانی اول یا جنگ بزرگ مشهور شد.
بخشی از علاقه پیگیر به دانستن اینکه چرا این جنگ آغاز شد، از همین گستردگی جهانی آن برمیخیزد. کشورهای اندکی در این جنگ از آسیب مصون ماندند. مردم بیش از پیش دریافتند که جهان به هم پیوسته است و از رخدادهای جهانی گریزی نیست. این جنگی بود که چشمانداز نامعمول کشتیهای جنگی ژاپن را که در دریای مدیترانه از کاروانهای دریایی متفقین محافظت میکردند، کارگران چینی را که در پشت خطوط متفقین در فرانسه کار میکردند، استرالیاییها و نیوزیلندیهایی را که در خاک ترکیه میجنگیدند و آمریکاییهایی را که، علیرغم تمایل آمریکا به حفظ بیطرفی، از سال ۱۹۱۷ در سنگرهای اروپا به نبرد برخاستند، به نمایش گذاشت. در آفریقا، نیروهای مستعمراتی متفقین و دولتهای مرکزی با هم درگیر شدند و هر دو طرف سربازان آفریقایی را برای جنگ به خدمت گرفتند.
گاوریلو پرینسیپ، قاتل نوزده ساله (دومی از راست)، پس از کشتن دوک بزرگ فرانتس فردیناند، ولیعهد اتریش ـ مجارستان، در برابر بازداشت خود مقاومت میکند.
افزون بر آن، همه اینها در زمانی رخ داد که بخش عمده جهان به تمدن اروپایی با نظر موافق مینگریست. چین، پرجمعیتترین کشور جهان، امپراتور خود را برانداخته و در سال ۱۹۱۲ حکومتی جمهوری مطابق معیارهای دموکراتیک غربی برپا داشته بود. ژاپن، در اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم، موفق شده بود با استفاده از روشهای علمی غربی به قدرتی تجاری و نظامی در سطح جهانی تبدیل شود. حکمرانان مستعمرههای اروپایی که بر شبهقاره هند و بخش عمده قاره آفریقا حکومت میکردند به تدریج به نوسازی این کشورها میپرداختند و خودمختاری نهایی را نوید میدادند.
عنانگسیختگی
پس آخر چرا کشورهای اروپایی خود را درگیر جنگ ددمنشانهای کردند که جان میلیونها نفر را گرفت و این اعتقاد را سست کرد که اروپا یکی از کانونهای تمدن است؟ دو توضیح رایج در باره شروع جنگ جهانی اول اینها هستند: این جنگ کم و بیش به صورتی تصادفی رخ داد و دیگر آنکه رقابت تسلیحاتیای که پیش از جنگ آغاز شده بود به خود جنگ انجامید. این دو نظر به هم مرتبطند. رقابت تسلیحاتی، که همه قدرتهای بزرگ اروپایی در سالهای پیش از ۱۹۱۴ در آن شرکت داشتند، فضایی انفجاری پدید آورد و قتل دوک بزرگ، فرانتس فردیناند، آتش جنگ را شعلهور کرد.
شاید بهترین بیان این نظریه از آنِ سِر ادوارد گِرِی، وزیر امور خارجه بریتانیا در خلال جنگ جهانی اول، باشد. گِرِی، در سال ۱۹۲۵، با لحنی اندوهگین به این نتیجه رسید که کشوری که درگیر رقابت تسلیحاتی میشود خطر برافروختن آتش جنگی را به جان میخرد که در پی باز داشتن آن است:
تسلیحات فراوان بناگزیر به جنگ میانجامد. اگر در یک طرف تسلیحات وجود داشته باشد، در طرفهای دیگر نیز باید تسلیحات باشد. افزایش تسلیحات باعث آگاهی از قدرت کشورهای دیگر و احساس ترس میشود. ترس سبب بدگمانی و بیاعتمادی و هر نوع پندار پلیدی میشود، تا آنجا که… هر حکومتی هر اقدام احتیاطی هر حکومت دیگری را نشانه نیت خصمانه تلقی میکند…. رشد غولآسای تسلیحات در اروپا، احساس ناامنی و ترس ناشی از آن ــ اینها بودند که جنگ را ناگزیر ساختند. (۱)
ارزیابیهای تازه
دانشپژوهان آلمانی، که به مطالعه جاهطلبیهای آلمان در آستانه جنگ پرداختهاند، در اجتنابناپذیری جنگ در سال ۱۹۱۴ تردید کردهاند. این دانشپژوهان نسبت به نوع بشر دیدگاهی به مراتب نومیدانهتر دارند. آنها مقصر اصلی آغاز جنگ را آلمان میدانند. یکی از آنها مینویسد: «کشورها از سر ترس جنگ به راه نمیاندازند، بلکه بدین سبب چنین میکنند که مطمئنند با توسل به زور نفع بیشتری به دست میآورند تا با پرهیز از آن. این نکته در ۱۹۱۴ به همان اندازه صادق بود که در موارد دیگر.»(۲)
در واقع، کسانی که ویلهلم قیصر آلمان را پیش از جنگ میشناختند، مطمئن بودند که جاهطلبی او آلمان و بقیه جهان را درگیر جنگ خواهد کرد. داییاش، ولیعهد بریتانیا و شاه ادوارد هفتم بعدی، به سادگی نتیجه گرفت که «ویلی قُلدر است»(۳) و در سال ۱۹۰۹ که به پادشاهی رسیده بود، پس از سفری به آلمان، اظهار داشت: «با اطمینان میتوان گفت که آلمان سرسختترین دشمن ماست، چرا که زحمت پنهان کردن آن را هم به خود نمیدهد.»(۴)
وینستون چرچیل، که مقدر بود در جنگهای جهانی اول و دوم چنان نقش بزرگی ایفا کند، نظری باریکبینانهتر دارد و نه تنها آلمان بلکه رخدادهای مهارناشدنی تاریخ را نیز مقصر میداند. او مینویسد: «رخدادها نیز تا حدی دخالت داشتند، و هیچ کس نمیتوانست جلوی آنها را بگیرد. آلمان با سماجت، بیپروایی، دستپاچگی و هیاهو به سوی دهانه آتشفشان حرکت کرد و همه ما را هم به همراه خود به داخل کشاند.»(۵)
قیصر ویلهلم دوم در سال ۱۸۹۶، هشت سال پس از دستیابی به مقام امپراتور آلمان.
این پرسش که چرا جنگ در سال ۱۹۱۴ درگرفت تا حدی بدین سبب تاریخدانان را چنین به خود جذب کرده است که پاسخها در باره سرشت جنگ و کسانی که آغازگر آنند سخن بسیار دارند و شاید برای جلوگیری از جنگ در آینده سرنخهایی به دست دهند. این کتاب به چیستی و زمان و مکان رخدادها میپردازد و داوری در مورد چرایی آن را به خواننده وامیگذارد. درک این نکته مهم است که در سال ۱۹۱۴ اکثر سربازان در مورد چرایی جنگ آگاهی چندانی نداشتند، و در حالی به میدان نبرد وارد میشدند که با شوخطبعی شیطنتآمیز سربازها، پاسخ خود را به این پرسش چنین سَر میدادند:
ما اینجاییم چون اینجاییم
چون اینجاییم، چون اینجاییم؛
ما اینجاییم چون اینجاییم
چون اینجاییم، چون اینجاییم. (۶)
۱. جبهه غرب ــ کانون طوفان
گرچه کشورهای کوچکی چون صربستان و بلژیک در روزهای آغازین جنگ جهانی اول عرصه نبرد بودند، این جنگ اساسا کشمکشی بین قدرتهای بزرگ اروپا ــ آلمان، فرانسه، بریتانیای کبیر، روسیه و امپراتوری اتریش ـ مجارستان ــ بود. اروپا میدان نبرد دو جبهه بزرگ جنگ ــ جبهه غرب و جبهه شرق ــ را تشکیل میداد. مکان این دو جبهه یا منطقه نبرد غرب و شرق آلمان بود.
از آنجا که میدان نبرد منطقه وسیعی را دربر میگرفت و مُدام گسترش مییافت، شاید یادآوری مکان کانون نبرد مفید باشد. چون، گرچه طوفان در منطقهای رو به گسترش در گشت و گذار بود و بسیاری از کشورهای جهان را درمینوردید، کانون طوفان همواره آلمان و جبهه اصلی، جبهه غرب بود. آلمان چه ویژگیای داشت که توانست در سرتاسر اروپا و فراتر از آن چنین ویرانی و مصیبتی به بار آورد؟
اشتهای فزاینده آلمان
پاسخ این پرسش در رقابت آلمان با دیگر قدرتهای بزرگ اروپا نهفته است. گرچه آلمانیها [ژرمنها] مردمی کهن هستند، اما کشور آلمان به تازگی به جایگاه کشوری بزرگ دست یافته بود. آلمان، که امروزه پرجمعیتترین کشور اروپاست، تنها در قرن نوزدهم به یک دولت سیاسی مدرن تبدیل شده بود. در فضای رقابتی اروپای قرن نوزدهم، آلمانیها احساس میکردند که باید موقعیت آلمان را در مقام قدرتی جهانی و همتراز با بریتانیا و فرانسه تثبیت کنند و میخواستند این کار را هرچه زودتر انجام دهند. آلمان این کار را هم از راه دیپلماسی و هم از راه جنگ انجام داد.
فرانسه که مرزی طولانی با آلمان داشت، هم هدف تهاجم دیپلماتیک و هم هدف تهاجم نظامی قرار گرفت. پیمانها در پی منزوی کردن فرانسه در عرصه سیاست اروپا بودند، و جنگ سال ۱۸۷۱ بین آلمان و فرانسه تداوم بیزاری فرانسویها از همسایگان آلمانی پیروزمندشان را تضمین کرد. در پایان جنگ، آلمان خود را امپراتوری خواند و استان فرانسوی آلزاس و بخشی از لورَن را به تصرف درآورد و آنها را به عنوان ایالت آلزاس ـ لورن امپراتوری آلمان تجدید سازمان داد. افتادن این سرزمین به دست آلمان زخمی ماندگار بر غرور ملی فرانسویان بود و جبران آن به هدف اصلی فرانسه در جنگ جهانی اول تبدیل شد.
آلمان که شاهد مزایای مستعمرات بریتانیا و فرانسه بود، به این نیز امید داشت که سرزمینهایی را خارج از اروپا به چنگ آورد. فرانسه و بریتانیای کبیر در سال ۱۹۱۴ بر امپراتوریهایی جهانگستر فرمان میراندند که از این مستعمرات تشکیل شده بود. مستعمرات بریتانیا و فرانسه را میشد از آفریقا تا آسیای جنوب شرقی و چین و در آن سوی کره زمین در منطقه دریای کارائیب یافت. برخی از این مستعمرات سودآور بودند و فرمانروایی بر برخی هزینه زیادی به همراه داشت. این مستعمرات، صرفنظر از موقعیت مالیشان، برای دو قدرت اروپایی، در امور جهانی، اعتبار کسب میکردند. به سخن دیگر، دامنه نفوذ این دو قدرت با وسعت و جمعیت کشور خودشان هیچ تناسبی نداشت. آلمان میخواست همان نفوذی را بر دیگر بخشهای جهان و همان اعتباری را داشته باشد که مستعمرات خارجی برای رقبای اروپاییاش به همراه آورده بودند.
سربازان آلمانی در جبهه غرب به زحمت از سنگرهای خود بیرون میآیند تا به سوی دشمن پیشروی کنند.
آلمان، جدا از کشورگشایی در اروپا، مستعمراتی از دیگر بخشهای جهان را نیز مطالبه میکرد. وقتی فرانسه، بریتانیای کبیر، و حتی کشور کوچک بلژیک مستعمراتی فرادریایی داشتند، چرا آلمانیها نمیداشتند؟ آلمانیها بخشی از چین در شبه جزیره شاندونگ را، که شامل شهر کیندائو میشد، به تملک خود درآوردند. آلمان در آفریقا نیز که قدرتهای اروپایی به سرعت در حال تسخیر آن بودند، مستعمراتی به دست آورد. بدین ترتیب، قدرت آلمان پیوسته در حال رشد بود و آلمانیها به سرعت بر هزینههای تسلیحاتی خود میافزودند تا از سربازان مورد نیاز خود برای کشورگشایی و جنگ پشتیبانی کنند.
دیگر قدرتهای اروپایی به رشد قدرت آلمان با نگرانی و بدگمانی واکنش نشان دادند. آلمانیها با شتاب به تدارک ناوگان دریایی عظیمی پرداختند که با ناوگان بریتانیا رقابت کند. بریتانیاییها که ساکن جزیرهاند، برای دفاع از خود همواره به نیروی دریاییشان متکی بودهاند. آلمانیها همچنین به تدارک سپاهی پرداختند که با ارتشهای فرانسه و روسیه برابری کند. در نتیجه، کشورهای دیگر هم وارد این رقابت تسلیحاتی شدند تا از آنها عقب نیفتند. بدین ترتیب، هزینههای تسلیحاتی سر به فلک کشید. این رقابت تسلیحاتی اروپاییان به صورت دهشتناکی به سوی جنگ پیش میرفت. برخی تاریخدانان بعدها این گسترش تسلیحات و بدگمانی ناشی از آن را سبب واقعی جنگ جهانی اول برشمردند.
کتاب جنگ جهانی اول
مجموعه تاریخ ۶۱
نویسنده : رابرت گرین
مترجم : مهدی حقیقتخواه
ناشر: گروه انتشاراتی ققنوس
تعداد صفحات: ۱۲۴ صفحه