بیوگرافی دانشمندان آشنایی با دانشمندان دنیای قدیم و نو – قسمت سوم: بقراط

«قسم یاد می‌کنم که به این سوگندنامه وفادار بمانم، دستورهای آن را به کار بندم و تا سرحد قدرت از هیچ‌گونه وسیله‌ای برای درمان بیماران دریغ نکنم. نیز، بخاطر حفظ جان یک انسان هرگز مرتکب خلاف نشوم. نیز، هیچگاه داروی مرگ‌آور به کسی که از من بخواهد ندهم. ورود من به هر خانه فقط بقصد کمک و نجات جان بیماری است که در آنجا خفته است. اگر در طی دوران طبابتم چیزی ببینم یا بشنوم که کسی نباید از آن راز باخبر شود، هرگز آن را فاش نخواهم کرد.»

این جملات، قمستی از متن سوگندنامه‌ای است که دانشجویان دانشکده پزشکی هنگام فراغت از تحصیل می‌خوانند. متن کامل آن به سوگندنامه بقراط معروف است که توسط این پزشک عالی‌مقام یونانی تدوین گردیده است.

با این‌که اکثر دانشمندان یونان باستان را می‌توان از روی نوشته‌ها و آثارشان شناخت، از زندگی بقراط تاریخ درستی موجود نیست. بنا به گفته برخی از مورخان، بقراط در سال 460 پیش از میلاد در جزیره خیوس یونان بدنیا آمده است. معبد اسکولاپیوس، در این جزیره بوده و پدر بقراط از کاهنان این معبد بوده است. بعضی معتقدند که اصلاً بقراط وجود خارجی نداشته است، و رساله‌ها وکتاب‌های پزشکی هفتاد ساله‌ای که به او نسبت می‌دهند کار گروه دیگری بوده است. اما افلاطون درباره بقراط می‌گوید:

«او خردمندی منحصر به فرد بوده که به جاهای زیادی سفر کرده، و در این سفرها علم پزشکی را رونق بخشیده است.»

دانشکده پزشکی بقراط، که بدستور تالس در سده ششم پیش از میلاد و در جزیره خیوس ساخته شد، به منظور بزرگداشت این پزشک بزرگ یونانی بوده است. در این دانشکده، دانشجویان با روش صحیحی رابطه بین پزشک و بیمار را مطابق دستورهای پزشکی فرا می‌گرفتند.

پیش از بقراط، معالجه بیماران برعهده کاهنان معبد اسکولاپیوس بود. یونانی‌ها و رومی‌ها این معبد را خدای تندرستی می‌نامیدند و مانند بت می‌پرستیدند. در افسانه‌های یونان آمده است که اسکولاپیوس از پزشکان حاذق زمان خود بوده و می‌توانسته مرده را زنده کند.

یونانی‌ها تصور می‌کردند که مرض، نوعی غضب خداوندی است که بر بندگان نازل می‌شود، و سلامتی آنان هنگامی باز می‌گردد که رحمت الهی شامل حالشان شود. بیمارانی که قادر براه رفتن بودند به معبد اسکولاپیوس می‌آمدند و از کاهنان معبد می‌خواستند تا آنان را برای رسیدن به رحمت و بخشش الهی یاری دهند. بعضی از آنها شفا می‌یافتند و به دیارشان باز می‌گشتند. گاهی داروهایی که کاهنان به بیماران توصیه می‌کردند در درمان بیماری آنان مفید و ثمربخش بود.

بقراط، در این‌باره مطالعه و تحقیق کرد و شدیداً به این نوع خرافه‌ها حمله برد. او گفت که تنها قدرت و عظمت پروردگار نمی‌تواند دردی را درمان ببخشد، یا که خداوند را مسئول هر حادثه‌ای دانست. ترجمه کتاب سوگندنامه بقراط با این عبارت آغاز می‌شود: «سوگند یاد می‌کنم به نام آپولو پزشک، اسکولاپیوس خدای تندرستی، پاناسیا و همه خدایان دیگر …»

بقراط عقیده داشت که حقایق را فقط با مشاهده و تجربه می‌توان کشف کرد. او برای رسیدن به این هدف، تجربه‌های زیادی آموخت و پیوسته کوشید تا موهوم‌پرستی را از مردم دور کند و آنان را با حقایق آشنا سازد.

آوازه شهرت بقراط در سراسر جهان متمدن پیچیده بود. اردشیر درازدست، پادشاه ایران به وی پیشنهاد کرد که اگر از شیوع بیماری واگیرداری که لشکریان او را تهدید به مرگ می‌کرد جلوگیری کند گنج‌های گران‌بهایش را به او خواهد بخشید. اما چون در آن زمان ایران با یونان در جنگ بود، بقراط حاضر به این کار نشد و تقاضای پادشاه را با این پاسخ رد کرد: «حیثیت ملی و حس میهن‌پرستی مانع کمک به کشور دشمن می‌شود.» تصویر گویایی از این واقعه بصورت تابلویی به دیوار دانشکده پزشکی پاریس آویخته شده است.

آثار بقراط که شامل رساله‌ها و مقاله‌های پزشکی اوست، بار دیگر در قرون وسطی مورد رسیدگی دانشمندان قرار گرفت. گروهی این آثار را تأیید کردند و کامل‌ترین اکتشاف‌های علم پزشکی شناختند. شاید این قضاوت درست نبود – اگر چه از او آثار زیادی بجا مانده که کم و بیش قابل استفاده‌اند. حتی بعضی‌ها معتقدند که بررسی سطحی و کورکورانه روی آثار بقراط باعث شد که علم پزشکی صدها سال از پیشرفت باز بماند. جالینوس، در بعضی از موارد با بقراط اختلاف نظر داشت، اما هرگز ایمانش را نسبت به او از دست نداد و او را یک فیلسوف می‌دانست. امروز، فرانسویان ضرب‌المثلی دارند که وقتی می‌خواهند جبهه‌های موافق و مخالف را بسنجند می‌گویند: «جالینوس می‌گوید بلی، بقراط می‌گوید خیر.»

تاریخ نشان می‌دهد که نظیر چنین اتفاقاتی همیشه وجود داشته است و قبول فرضیه یا نظریه‌ای باعث عقب افتادگی علم شده است. پژوهش‌های علمی باید در هر دوره از زمان آزمایش شود و گذشته تاریخی موضوع تحقیقی مورد نظر باشد.

بقراط به کالبدشناسی علاقه زیادی داشت و آن را مهمترین بخش تحقیقات پزشکی می‌شمرد. اما گروهی آن را نادیده پنداشتند و مانع پیشرفت آن شدند. بعدها، در زمان وزالیوس، رشته کالبدشناسی اهمیت خود را بازیافت، اما متأسفانه در آن روزها عمل جراحی توسط سلمانی‌ها انجام می‌شد.

در دوران سلطنت هنرس هشتم، پادشاه انگلستان (1547 – 1509) قانونی گذشت که بموجب آن سلمانی‌ها حق هیچ‌گونه عمل جراحی ندارند و فقط مجازند رگ بزنند و دندان بکشند. همچنین، جراحان حق تراشیدن صورت افراد را ندارند. هنوز که سالیان دراز از آن زمان می‌گذرد، سلمانی‌ها انسان را به یاد تاریخ گذشته جراحی می‌اندازد: نوار سفید نشانه باند و نوار سرخ نشانه خون است.

سوگندنامه بقراط، وظایف پزشک را از جراح جدا کرده است: «من کارد را به کار نمی‌گیرم …. اما به آنانی می‌سپارم که در این رشته تخصص دارند و شایسته این کار هستند.» بقراط، جراحان را در مرتبه‌ای بالاتر از پزشکان قرار داده است و این چیزی است که ما امروز با چشم خود می‌بینیم.

بقراط، پدر پزشکی جدید لقب گرفته است. او برای تحقیق در امر کشف امراض گوناگون تمام جهان را زیر پا گذاشت. به عقیده وی، پزشکان باید حال بیمار را بدقت بررسی کنند و علائم بیماری را روی کاغذ بیاورند. بقراط، در این‌باره آمار جالبی تهیه کرد که نشان می‌داد چگونه باید مرض را نابود کرد و بیمار را شفا داد.

دستورهایی که بقراط برای شرح حال بیمار داده است عبارتند از: وضع ظاهری چشم‌ها، پوست، دمای بدن، اشتها و عوامل دیگر که در بهبود یا شدت بیماری نقش بسیار مهمی را بازی می‌کنند. بقراط، این دستورها را شخصاً به کار می‌بست، و تغییرات آنها را در رروی یادداشت‌های روزانه‌اش بصورت جدولی نمایش می‌داد. با این ترتیب، می‌توانست هر لحظه از وضع بیمار اطلاع داشته باشد. او عقیده داشت که آب‌وهوا تغییر فصل روی بیماری‌های مختلف اثر می‌گذارد. همچنین معتقد بود که علوم پزشکی و اخترشناسی از هم جداناپذیرند، چه اخترشناسی به بحث درباره فصل‌ها می‌پردازد و از این‌رو شناخت آن برای دانشجویان رشته پزشکی ضروری است.

بقراط، با در نظر گرفتن موقعیت اجتماعی پزشکان عقیده داشت که پزشک باید در وهله اول اعتماد به نفس داشته باشد. توصیه‌اش به پزشک این است که باید درمان بیماری را برای بیمارش بگوید و اگر تشخیص او در شناخت مرض درست باشد مسلماً خود بیمار به درمان بیماری کمک می‌کند. به عبارت دیگر، بیمار را اطمینان خاطر خود را در اختیار پزشک می‌گذارد و طبعاً معالجه‌اش برای پزشک آسان‌تر خواهد بود.

نونه‌ای از گفتار بقراط چنین است:

«آدم‌های چاق زودتر از آدم‌های لاغر می‌میرند.»

«پیران به غذایی کمتر از جوانان نیاز دارند.»

«در زمستان بیشتر و در تابستان کمتر بخورید.»

«آدم‌های لاغر می‌توانند با خوردن غذای کم اما مغذی چاق شوند، و آدم‌های چاق می‌توانند با خوردن زیاد اما کم انرژی لاغر شوند.»

«خستگی و ناراحتی فکری را می‌توان با نوشیدن شربت‌های گوارا و آب برطرف کرد.»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]