لجبازی نیویورکی – نارضایتی یک بازیگر، الهامبخش سرودی جاودانه شد!

دو آهنگساز به نامهای «جان کَندر» و «فرداِب» پشت پیانو نشسته بودند تا آهنگهای جدیدی را که برای فیلم جدید «مارتین اسکورسیزی» ساخته بودند، بنوازند. اسکورسیزی و «لایزامینلی» – بازیگر زن اصلی فیلم- از آهنگها خوششان امده بود. اما روی صندلی دیگر، چهرهٔ «رابرت دنیرو» در هم بود. او فکر میکرد که موسیقی اصلی بسیار ضعیف است و البته رویش هم شد که نظرش را اعلام کند و بپرسد که آیا میتوانند دوباره روی ترانه کار کنند؟
اب و کندر چند سال قبل ترانهٔ اصلی آهنگهای موفق فیلم کاباره (۱۹۷۲- باب فارسی) را نوشته بودند و از این خواهش بسیار رنجیدند. کندر به یاد میآورد که: «از اونجا اومدیم بیرون. خیلی بهمون برخورده بود که یه بازیگر بهمون بگه چطوری آهنگ بسازیم.»
با این حال، آنها موافقت کردند که روی قطعهٔ دیگری کار کنند و با این که هنوز عصبانی بودند در عرض یک ساعت آهنگ جدیدی ساختند. عصبانیتشان نوعی حس مبارزهجویی به قطعهٔ جدید بخشیده بود. کندر میگوید: «حالتمون این طوری بود که… حالا نشونش میدیم!»
در واقع، دنیرو باعث شد آنها بزرگترین موفقیت کارنامهٔ هنریشان را تجربه کنند.
فیلم نیویورک، نیویورک یک شکست تجاری بزرگ بود که امروزه کسی جز فیلمبازهای حرفهای، آن را به یاد نمیآورد. ولی آهنگ اصلی فیلم به همین نام- که به واسطهٔ دلخوری از رابرت دنیرو ساخته شد- به زودی تبدیل به یکی از پرطرفدارترین ترانههای فرانک سیناترا، یک عضو همیشگی بارهای کاراوکی و سرود غیر رسمی «سیب بزرگ» شد.
و اگر بتوانید به چنین موفقیتی برسید، به همه چیز رسیدهاید…