زمستان در راه است…
بسیاری از داستانهای مادربزرگ پیر، جهانی را در زمانی خیلی دور توصیف میکنند، با زمستانی بیپایان و قبیل دیگران که برای هزاران سال است دیده نشدهاند. به نظر میآید مشخص است که این نیروهای شیطانی در حال برگشتن هستند و قهرمانان باید در جنگی در برابرشان شرکت کنند که مشابهش را تا به حال ندیدهاند. مادربزرگ پیر برای بران در اپیزود اول اینطور تعریف میکند:
آه، فرزند شیرین تابستانیِ من. در مورد ترس چه میدانی؟ ترس از زمستان، هنگامیکه به ارتفاع سی متر برف میبارد. ترس از شبهای طولانی، هنگامی که خورشید برای سالها پنهان میشود و کودکان در تاریکی به دنیا میآیند، زندگی میکنند و میمیرند. آن هنگام، زمان ترسیدن لرد کوچک من؛ وقتی که وایت واکرها از درون جنگلها بیرون میآیند. هزاران سال پیش آنها در شبی آمدند که به اندازهٔ عمر یک نسل طول کشید. پادشاهان در قلعههایشان مثل چوپانها در کلبههای حقیرشان یخ زدند ومردند و زنها بچههایشان را قبل از اینکه از قحطی بمیرند با دستان خودشان خفه میکردند، گریه میکردند و اشکهایشان روی گونههایشان یخ میزد. خب! اینجور داستانها را دوست داری؟ در آن تاریکی که وایت واکرها برای اولین بار آمدند از میان شهرها و سرزمینهای پادشاهی پیچوتاب میخورند، سوار اسبهای مرده میشدند و با گلههایعنکبوتهایشان که به بزرگی یک سگ شکاری بودند شکار می کردند.
یکبار دیگر زمستان در راه است… و به نظر میرسد شیاطین قبل از آن شکست خورده باشند؛ اما… چطور؟
- در کتاب، بعد از آشنایی اولیه، مادربزرگ پیر میخواهد بران را با داستانی دربارهٔ دیگران سرگرم کند؛ هزاران سال پیش در یک شب، سک نسل از بشر، در میانهٔ زمستان از بین رفتند. دیگران در طول آن زمستان آمدند که آنها “از آهن و آتش و تماس با نور خورشید” متنفر بودند. (کتاب اول) در ادامهٔ داستانِ بالا آخرین قهرمانِ انسانهای اول شروع کرد به پیدا کردن کودکان در جنگل که جادوهای باستانیشان میتواند خِرَد از دست رفتهٔ بشر را بازگرداند. او با شمشیرش، یک سگ، اسبش و دوازده همراه تنها ماند. وقتی فقط خودش باقی مانده بود، دیگران حمله کردند … و در همین لحظه داستان قطع شد.
مطمئناً قهرمانان ما به دانشی احتیاج دارند که بدانند چطور با دیگران بجنگند. آیا جان با دانشی که از وحشیها آموخته، میتواند از پسشان بربیاید؟ یا بران آن را برایش انجام میدهد؟ آیا کودکان جنگل کمکش میکنند؟ آیا کودکان جنگل- ساکنان کوچک جنگل که شبیه الفهای سلتیک هستند- به قهرمانان ما راه شکست شیاطین را میگویند؟
- وقتی بران و ریکان استاد لوین را در پایان فصل دوم در جنگل خدایان ترک میکنند، شش نفر بودند، دقیقاً نیمی از دوازده و تنها نیمی از بران بهعنوان یک قهرمان باقی مانده است. (اشاره به فلج بودن نیمی از اندام بران) بران، ریکون، هودور، اُشا و میرا قدم به جنگل گذاشتند. (در کتاب این دو نفر آخر در وینترفیل زندگی میکردند و با پسران استارک فرار کردند.)
اگر همهٔ آنها از راهنمایان تا همراهان را با کودکانی که در راه شمال پیدایشان میشود حساب کنیم، تعداد آنها دقیقاً به دوازده نفر همراه میرسد. همانطور که بران و گرگش بهطور پیوسته به سمت شمال حرکت میکنند، داستان او داستان آخرین قهرمان را بازنمایی میکند. ضمن اینکه او مانند همهٔ مردم شمال از نسل انسانهای نخستین است. در سفر قهرمانانهاش، واضح است که بران همانطور که آخرین قهرمان روزی انجام داد، به-تنهایی به تاریکترین مکان روانه خواهد شد. اینجا، جایی است که در رؤیاهایش دیده بود. جای که در میان دیگران ساکن خواهد شد اما از آنها پنهان خواهد بود.
- در توصیف انسانهای نخستین، جان میگوید «فکر می کنم اونا ترسیده بودن، فکر میکنم اونا برای فرار از چیزی به اینجا (وسترن) اومدن.» آیا سرما آنها را از جای دیگری تعقیب کرده است.
شیشهٔ اژدها
- شیشهٔ اژدها میتواند مردگانِ متحرکِ (وایت واکرها) را از بین ببرد. بسیاری فکر می کنند که شیشهٔ اژدها بهوسیلهٔ اژدهایان ساخته شده است. این موضوع حقیقت داشته باشد یا نه این واضح است که شیشهٔ اژدها به آنها ارتباط دارد. ظاهراً آتش اژدها برای ساخته شدن “فولاد اژدها”، فولاد والریایی مورد استفاده قرار میگیرد؛ و روشن است که اژدهایان و آتششان بهترین اسلحه برای نابود کردن شیاطین هستند.
- در سریال، شیشهٔ اژدها به روشنی منطبق با اوبسیدین، شیشهٔ آتشفشانی است. والریای باستانی سرشار از اژدهایان، فولاد والریایی، جادو و رازهای فراموششدهٔ دیگر است که در نابودی والریا به وسیلهٔ انفجارهای آتشفشانیِ گسترده، از بین رفتهاند. آیا آتشفشانها منبع جادوی آتش در جهان هستند؟
- جنگجویان، کسانی بودند که میدانستند شیشهٔ اژدها میتواند از آنها محافظت کند. این را از گنجینهٔ دفن شدهای در شمال، که توسط سم در مشت انسانهای نخستین کشف شد متوجه میشویم. یک شیپور کوچک هم در جعبه پیدا شد. جنگجویان همچنین افرادی بودند که با تارگرینها روابط نزدیکی داشتند. تارگرینها آنها را به حضور میچذیرفتند و به آنها زمین و مدال افتخار (شرافت خانوادگی) اعطاء میکردند. شاید سواران اژدها به آنها توصیه کرده باشند که در جنگ با وایت واکرها از شیشهٔ اژدها استفاده کنند.
- گفته میشود که جزیرهٔ دراگون استون گنجینهای از شیشهٔ اژدها دارد که از دوران تارگرینها بهجای مانده است. به دلایلی آنها قبل از نابودی والریای باستانی به دراگون استون مهاجرت کردند نه وستروس. شاید به این دلیل که در این جزیره آتشفشانی که آنها نیاز داشتند، وجود داشت.
تیریونِ خردمند اینطور فکر میکند؛ “چرنده. دراگون استون چیزی بیشتر از سه صخره نیست. ثروت جایی دورتر و توی غربه. اما اونا اژدهایان رو میخواستند و مطمئناً میدونستند که اژدها اینجاست.” (کتاب چهارم)
چه چیزی باعث اهمیت فوقالعادهٔ دراگون استون شده است؟
دراگون استون ممکن است همچنان اسرارش را نگه دارد. مارتین اشاره میکند؛
به نحوهٔ ساختهشدن سیتادل در دراگون استون نگاه کنید که چگونه ساختار سنگهای ساختمان با الگوهایی جادویی شکل گرفته اند…
بله، به راحتی میتوان گفت چیزهایی از جادوی والریانی هنوز باقی مانده است.
- تیریون جمجمههای اژدهایان تارگرینها را موشکافانه بررسی کرد و متوجه شد هر کدام از آنها “شاید به خاطر محتوای فلزیشان مانند عقیق سیاه” هستند. دندانها “بزرگ و مانند چاقوهای الماسیِ سیاهِ صیقل خورده” هستند. (کتاب اول) تخمهای اژدهای دنی همچنین “مانند فلز صیقل خورده میدرخشند و مانند سنگ سنگین هستند.” (کتاب اول) آیا استخوان و تخم اژدها منابع شیشهٔ اژدها هستند یا صرفاً از نظر ظاهری مشابهت وجود دارد.
- فرزندان جنگل در طی سالیان طولانی هرسال در ازای حمایت و اجازه عبادت در ویروود به نگهبانان شب صد خنجر از شیشهٔ اژدها میدادند. (کتاب چهارم)
واضح است که فرزندان که جنگل چیزهای بیشتری در مورد جنگیدن با دیگران میدانند.
- “در دنیایی که سیتادل ساخته شده است جایی برای سحر و جادو یا غیبگویی یا شمعهای شیشهای نیست، برای اژدهایان از این هم جای کمتری وجود دارد.” (کتاب پنجم) مانند بسیاری، استادها در عصرِ جدید به سیاست توجه بیشتری دارند تا حقایق قدیمی در مورد دیوار. با اینحال همانطور که مارتین گفته است؛” اولد تاون شهر باستانی است. برخلاف بارانداز پادشاه که سیصد سال از ساختنش میگذرد، هزاران سال قدمت دارد. “اولد تاون تا قبل از آمدن اگان، مهمترین شهر وستروس بود. خاندانِهای تاورز یکی از قدیمیترین خانوادهها در هفت پادشاهی هستند. شاید آنها اسرار فراموش شده ای که قهرمانان به آن نیاز دارند را در اختیار داشته باشند.
- در سیتادل استادها دانشآموزان را با اجبار به روشن کردن یک شمع شیشهای آزمایش میکردند. همه از این آزمایش رد میشدند. شاید به این دلیل که هیچ کدام از آنها فرد برگزیده نبودند یا شاید هم به این دلیل که به تازگی جادو از دنیا محو شده است.” تمام جادوهای والریایی بر پایهٔ خون و آتش بود. جادوگرانِ سرزمینهای آزاد میتوانستند به وسیلهٔ یکی از این شمعهای شیشهای از میان کوهها، دریاها و بیابانها ببینند. آنها میتوانستند وارد خواب انسانها شوند و به آنها رؤیا بدهند یا با یک جادوگر دیگر که در طرف دیگر دنیا جلوی شمع نشسته است حرف بزنن.” (کتاب پنجم). ما وحشت و هراسی که مغ میتواند با جادوی خون و قربانی کردن بیگناهان به وجود بیاورد را خواهیم دید. منبع دیگر جادو در جهان آتش است، ابزار اشرافیتر.
کوایته به دنریس گفت: “شمعهای شیشهای در حال سوختن هستند/” (کتاب چهارم) این نشان میدهد جادو برگشته است، بعد از قرنها که استادها نمیتوانستند شمعها را روشن کنند. اژدهایان، دیگران و همهٔ نیروهای ماورایی به همراه جادو برمیگردند، اما ممکن است از این هم بیشتر باشد. اگر دیگران در برابر اوبسیدین آسیبپذیر باشند، این شمعها ممکن است به عنوان نوعی سیستم هشدار –هندهٔ دفاعی در برابر آنها باشند.