در اوقات فراغت هم راه و گزینه دشوارتر، راه درست‌تر است!

در فیلم «بوی خوش زن»، کاراکتر سرهنگ اسلید در آن سخنرانی باشکوه انتهایی می‌گوید:

من هم در زندگی‌م سر دو راهی بودم. همیشه می‌دونستم مسیر درست کدومه، بدون استثناء می‌دونستم، ولی انتخابشون نمی کردم. می‌دونید چرا؟ چون خیلی سخت بود!

(در مورد این فیلم بوی خوش زن در اینجا بخوانید – متن کامل این سخنرانی را هم اینجا بخوانید)

این گفته در مورد همه انتخاب‌های بزرگ و حتی کوچک ما صادق است. جالب است که همین گفته در مورد نوع گذران اوقات فراغت ما هم درست از آب درمی‌آید.

محتوای کلی سپری کردن اوقات فراغت ما، شبیه هم است: وب‌گردی- تماشای فیلم – گوش کردن به موسیقی – کتاب خواندن – سفر رفتن – ورزش.

اما همین کارها را می‌شود سطحی و بدون برنامه یا با برنامه مدون انجام داد:

وب‌گردی: شما می‌توانید در اینستاگرام و تلگرام بدون هدف بگردید. از سوی دیگر می‌توانید سایت‌های دانش‌افزایی را نشان کنید و همواره مطالبشان را دنبال کنید. می‌توانید پادکست گوش کنید. می‌توانید فلیپ‌بورد بخوانید.

تماشای فیلم: می‌توانید هر فیلمی که دم دست بود را دانلود کنید یا دفترچه‌ای داشته باشید و با حساب و کتاب فیلم کلاسیک ببیند و بعد در موردشان به صورت مختصر چیزی در اینترنت پیدا کنید و بخوانید.

گوش کردن به موسیقی: می‌توانید به سبک کسالت‌بار خیلی‌ها هر موسیقی و ترانه سطحی تکراری را بگذارید در خانه پخش شود، یا اینکه هر دفعه موسیقی و هنرمند جدید کشف کنید و به ناشنیده‌ها با دقت گوش کنید.

کتاب: می‌توانید یک کتاب ساده‌خوان انتخاب کنید یا یک رمان پیچیده یا کتاب علمی بخوانید.

سفر رفتن: می‌توانید سفر تکراری بروید یا اصلا وارد یک چالش طبیعت‌گردی بشوید و به یک مکان نادیده بروید.

ورزش: می‌توانید کمی روی تردمیل بدوید یا می‌توانید برنامه دو در فضای آزاد یا تقویت عضلات آتروفی شده خود را با دقت پیاده کنید.

در هر صورت شما یک راه آسان دم دستی و یک راه دشوار دارید. اما چرا ما اغلب راه آسان را انتخاب می‌کنیم و از آن راه دشوارتر که در انتها به شدت راضی‌تر و خشنودترمان می‌کند، پرهیز می‌کنیم؟

چون دچار یک رخوت و یک «ماند» ذهنی شدید هستیم. چون ذهن‌های ما معتاد شده است و تحمل کمی رنج، برای بردن یک گنج را ندارد.

متاسفانه ذهن‌های اکثر ما، معتاد ترشح ضربانی دوپامین شده است. درست به همین خاطر است که بی‌وقفه در اینستاگرام اسکرول می‌کنیم، می‌خواهیم یک چیز سطحی «فان» پیدا کنیم که آنی بر ترشح دوپامین ما بیفزاید و مرکز لذت مغزمان را فعال کند. مقدار این ترشح با هر مطلب ناچیز است و مجبوریم ساعت‌های اسکرول کنیم که حس لذت را در آستانه‌ای پایین داشته باشیم.

اما اگر بتوانیم مانند معتاد به خودآمده‌ای، رنج را تحمل کنیم و لذت‌های کشف‌نشده را تحمل کنیم، به لذتی می‌رسیم که تا به حال تجربه نکرده‌ایم.

مثال عرض می‌کنم:

آیا عادت به دویدن طولانی دارید؟ خیلی‌ها که اهل این کار نیستند، تعجب می‌کنند که گذشته چرا این رنج و نفس نفس زدن و عرق ریختن را دونده‌ها تحمل می‌کنند؟

اگر خودتان دونده باشید می‌دانید که اگر نیم ساعت تا 465 دقیقه اول را تحمل کنید، ناگهان وارد یک وارد مرحله لذت وصف‌نشدنی می‌شوید. حس آرامشی که در انتها به شما دست می‌دهد، با هیچ چیز قابل مقایسه نیست.

سرگرم‌سازی و هنر سرگرم‌شدن که در دنیای کنونی یک صنعت هم شده، یک هنر و مهارت و فرایند فعال است و نه چیزی که به صورت غیرفعال اجازه بدهید که خودش به شما هجوم بیاورد.

خلاصه اینکه سرهنگ اسلید راست می‌گفت: راه سخت‌تر (حتی در هنگام وقت‌گذرانی در فراغت)، راه درست‌تر است!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]