نقد و بررسی و داستان کلی فیلم متجاوز – The Intruder (2019)

کارگردان: دئون تیلور. بازیگران: دنیس کوائید (چارلی پک)، مگان گود (آنی راسل)، مایکل الی (اسکات راسل)، جوزف سیکورا (مایک)، آلوین آگوست (ریچل)، دبس هاوارد (کارمند هتل). 102 دقیقه. درجه نمایشی:.PG-13
قهرمانان احمق!
متجاوز رجعت دیگری است به فیلمهای ژانر مهیج از نوع تجاوز به خانه؛ فیلمهایی مثل Pacific Heights در زمانهای گذشته و Breaking In در زمانهای اخیر. طی هشتاد و چهار دقیقه مدت زمان فیلم، مدام منتظرید تا فیلم شتاب بیشتری بگیرد و به سراغ خلق سوسپانس و هیجان و اکشن برود. فیلم پر از ایرادهای فیلمنامهای است و از بیمنطقی در روایت رنج میبرد اما باز میشد اینها را فراموش کرد به شرطی که فیلمساز به اندازهٔ کافی توان خلق هیجان و انرژی میداشت. افسوس که چنین نشده است.
متجاوز مثل فیلم قبلی سازندهاش، Traffik، در بهترین حالت دارای چند صحنهٔ خوب است. متجاوز آکنده از ترسهای یهویی است اما با این وجود کوچکترین توفیقی در ترساندن تماشاگراناش به دست نیاورده است. و بدتر از همهٔ اینها، قهرمان فیلم چنان اعمال احمقانهای مرتکب میشود که حتی در عالم سینما هم – که قهرمانهای احمق کم به خودش ندیده است – کمتر نمونهای برایش میتوان یافت.
اسکات راسل (مایکل الی) و آنی راسل (مگان گود) یک زوج سیاهپوست آمریکایی هستند که در سنفرانسیسکو زندگی میکنند. اسکات در یک شرکت تبلیغاتی کار میکند و در کار خود بسیار موفق و پولساز است. آنی، همسر اسکات، نیز برای نشریات زنانه مقالاتی دربارهٔ زندگی خوب و چیزهایی از این قبیل مینویسد. آنی رؤیایی در سر دارد؛ او از زندگی در شهر خسته شده و دلاش میخواهد که در خانهای بزرگ و زیبا در بیرون شهر زندگی کند. اسکات به قدری عاشق همسرش است که در اولین فرصت رؤیای او را واقعیت میبخشد. او خانهٔ بزرگ و زیبایی در دل طبیعت برای سکونت خودش و همسرش انتخاب میکند.
این ملک «فاکس گلاو» نام دارد در «درهٔ ناپا» واقع شده وسه میلیون دلار قیمت دارد. مالک فاکس گلاو مردی مسن و سفیدپوست به اسم چارلی پک (دنیس کوائید) است. خانه در سال 1905 توسط پدربزرگ چارلی در وسط طبیعت ساخته شده و نسلهای متوالی از خاندان پکها در اینجا زندگی کردهاند. اما چارلی حالا مجبور است خانهٔ محبوباش را بفروشد و برای زندگی در یک «اتاق» استراحت – به قول خودش – در فیلادلفیا نزد دخترش برود. آنی از خانه خیلی خوشاش میآید و اسکات هم از آنجا که نظر زناش برای وی در اولویت است، بلافاصله خانه را میخرد. اما به زودی معلوم میشود که چارلی نمیتواند به این راحتی دل از خانهٔ محبوباش بکند. او به بهانههای مختلف – مثلاً کوتاه کردن چمنها – به خانهٔ سابقاش میآید و با دوست بیمبالات راسلها، که تهسیگارش را در چمن له میکند، برخورد خشنی میکند.
چارلی تدریجاً رفتارهای خشنتری از خود بروز میدهد. اسکات واقعاً نگران است اما آنی میکوشد که با مهربانی و برقراری روابط دوستانه با چارلی مشکل را حل کند. اما این ترفند کارساز واقع نمیشود و نهایتاً چارلی همچون یک انسان شریر مردمستیز در برابر راسلها قد علم میکند… آدم بدهای جامعهستیز در اوایل دههٔ 1990 به وفور در فیلمهای آمریکایی دیده میشدند اما تدریجاً از پردهٔ سینما حذف شدند تا این که حالا دوباره با فیلمهایی مثل گرتا و متجاوز سر و کلهشان پیدا شده است. صرف وجود چنین شخصیتی در فیلم – که در اینجا عنوان فیلم را هم به خود اختصاص داده – پیشاپیش ما را مطمئن میسازد که با فیلمی کلیشهای و منسوخ روبهرو خواهیم شد. دنیس کوائید به راستی بازیگر توانمندی است و در فیلم متجاوز هم به رغم کموکسریهای فاحش فیلمنامه، هر طوری که بوده توانسته کاراکتر چارلی را درآورد.
با این حال تبدیل شدن چارلی از آدم معقول دو سوم آغازین فیلم به آدم رواننژند و مردمستیز یک سوم پایانی خیلی ناگهانی رخ داده است. اصولاً فیلم در زمینهٔ شخصیتپردازی کموکسریهای فاحشی دارد. مثلاً نگاه کنید به شخصیت راسلها که تا پایان فیلم عملاً ناشناخته و مبهم باقی میماند. و واقعاً حیف مگان گود، بازیگر نقش آنی، که در اینجا همهٔ استعدادهایش تلف شده است. متجاوز به رغم استفادهاش از این چند بازیگر خوب و توانمند، به دلیل نقایص جدی در فیلمنامه و طرح داستانیاش به اثری کلیشهای و شکستخورده تبدیل شده است.
این نوشتهها را هم بخوانید