هرودوت که بود؟ زندگینامه او

المپریر[1] میگوید: «هرودوت[2] در میان مورخان، همانند هومر [3] در میان شاعران و دموستن [4] در میان سخنوران باستان است. در شیوه و اسلوب او وقار، آرامش و شیرینی فراوان است… به این کلام فقط شمهای ناچیز از صفات اوست؛ چرا که اگر هومر را بزرگترین شاعران بدانیم، باید هرودوت را پیشگام نثر نویسان محسوب کنیم. اثر بزرگ او معیار و الهام بخش سدههای آتی گردید. همگان به درستی لقب «پدر تاریخ»، که سیسرون[5] به وی اطلاق کرد، ایمان دارند.
هرودوت اهل هالیکارناس تحقیقاتش را با این نیت آغاز کرد که فکر میکرد امکان ندارد گذشت زمان، اتفاقات حادث شده در میان انسانها را نابود سازد، و اعمال شگفت انگیز تمدنهای غیریونانی شهرت خود را از دست دهند؛ و علی الخصوص بر این نکته تأکید داشت که علل پیدایش جنگها را پیدا کند.
با این سخنان نگارش اولین تاریخ اروپا و یکی از برجسته ترین کارهای ادبی که جهان به خود دیده است آغاز گردید. سیسرون به هرودوت لقب «پدر تاریخ» را اعطا کرد، و آیندگان این لقب را تأیید کرده اند. البته، ماگام فراتر مینهیم و او را پدر نثر اروپا مینامیم.
از عجایب روزگار آنکه این مرد با وجود آنکه نبوغ خود را صرف ثبت اسناد، حکایات، و افسانههای دنیای خود میکرد تا اتفاقات روی داده از صفحهٔ تاریخ «زدوده نشوند»، خود شخصیتی مبهم است که تقریبا در تاریخ ناشناخته باقی مانده است.
هرودوت در هالیکارناس، در شهری از کاریا واقع در جنوب غربی آسیای صغیر آناتولی، تقریبا در سدهٔ ۴۸۴ قبل از میلاد متولد شد. آرتمیس[6]، ملکهٔ جنگجو، که در نبرد دریایی سالامیس برای خشایارشا[7] از خود رشادت بسیار نشان داد، در آن زمان بر هالیکارناس حکمرانی میکرد، و در ایام جوانی هرودوت، نوهی او لیگدامیس حاکم ستمگر آن منطقه، و اردشیر[8]، پادشاه ایران، اربابش بودند.
هرودوت به گروههای انقلابیون پیوست، که هدفشان رهایی از یوغ لیگدامیس و پادشاه ایران و استقرار مجدد شهری آزاد در یونان بود. پانیاس[9] که شاعر حماسه سرا، عموی هرودوت و رهبر این گروه بود، پس از اسارت به دست لیگدامیس فورا اعدام شد، و هرودوت به ساموس گریخت، و در آنجا، طی هفت یا هشت سال آینده، به گویش ایونیک مسلط گردید و تاریخ و آثاری را که به رشتهٔ تحریر درآورد به این گویش نوشت.
حکومت استبدادی سرانجام سرنگون گردید و هرودوت به زادگاهش بازگشت، اما گروهی که زمام امور را به دست گرفتند از نظر او مانند لیگدامیس مستبد و ظالم بودند، لذا هالیکارناس را برای همیشه ترک کرد و زندگیاش را به سفر گذراند..
او آتن را که بزرگترین و والاترین مرکز تمدن آن دوران بود وطن دوم خود برگزید. با شخصی به نام سوفکلس، نمایشنامه نویس مشهور، که چکامهای در وصف او سرود باب دوستی گشود، و دور از ذهن نیست که با پریکلس و دیگر معاصران بزرگ خود در آن شهر بزرگ که شکوه و شوکتش هنوز هم افتخاریست برای جهانیان، آشنا گردید. روایت میکنند.
که مطالعات تاریخچهٔ کشورش خوشحالی اهالی آتن را در پی داشت و بدین ترتیب آنان هم از بیت المال هدیهای به او بخشیدند.
منبعی غیر موثق بیان میدارد که داستانهای او در بازیهای المپیک در ملاء عام قرائت و مورد تشویق پرشور و حال مردم واقع میشد اما هرودوت که به آتن تبعید شده بود در میان اهالی آنجا زندگی خوشایندی را تجربه نکرد. او زندگی اش را در سفر می گذراند و بسیار هم سفر میکرد.
بسیاری از داستانهایی که نقل میکند و توصیفهایی که در آثارش به کار میبرد، از تجربیات خودش است، و زمانی که مصائب و خطراتی را که در سفرها آن هم در آن روزگاران کهن روبرو بوده مورد ملاحظه قرار می دهیم، در مییابیم که آن سفرهای کثیر، بسیار مهم و حائز اهمیتند چرا که نتایجی ارزشمند داشته اند.
او تا جنوبیترین نقطهٔ نیل در مصر علیا پیش رفت، از میان آسیا تا آن سوی بابل یعنی تا شوش و اکباتان همدان امروزی در ایران، سفر کرد. دریای سیاه را درنوردید، دهانهٔ رود دانوب را نظاره و از شبه جزیرهٔ کریمه دیدن کرد و به شرق تا سرزمین کولکیس، گرجستان امروزی و سرزمین افسانه ای پشم طلایی[10] سفرش را ادامه داد. وی با کشتی به بندر صوردر لبنان و امتداد سواحل سوریه رفت. همچنین از ساحل تراس دیدن کرد، و حین گذراز منطقهٔ جنوب غربی تا سیرین، آشحات کنونی واقع در لیبیا پیش رفت و وارد کشور مصر شد. به تمام مناطقی که در چهار سوی یونان بود سفر کرد، از اپیروس، تسالی، آتیک و پلوپونز گذشت، و از تمام مناطق مورد توجه بازدید کرد. هدف اصلی اش از این سفرها – که البته بعید به نظر می رسد این سفرها سفرهای اولین تاریخ دان در پی یافتن تاریخ است و نتایج آنهاء در کتاب هرودوت آمده است. هنگامی که می بینیم او را از روی حماقت و اشتباه مورد ملامت قرار می دهند[11]، خوب است به یاد بیاوریم که در دومین کتابش نقل می کند که او برای اثبات تنها یک حقیقت به صور سفر کرد.
در سدهٔ ۴۴۴ قبل از میلاد آتنیها در جنوب ایتالیا مستعمرهای درست کردند، بر روی شهر ویرانهٔ سیپاریس شهری به نام توری به وجود آوردند، که به دلیل تجمل و شکوهش زبانزد است. اهالی توری ملیتهای گوناگون داشتند و در میانشان لیسیاس اهل سیراکوس، که یکی از بزرگترین سخنوران آتن شد، و همچنین هرودوت به چشم میخورند. مدت اقامت هرودوت در این منطقه مشخص نیست، اما ظاهرا پس از ۴۳۲ قبل از میلاد در آتن به سر میبرده، و زمانی که در بین سالهای ۴۲۶- تا ۴۱۵ قبل از میلاد، که البته در صحت و سقم این تاریخ شک و گمان است، چشم از جهان فرو بست، کتاب بزرگش را به اتمام نرسانده، یا لااقل بازبینی نکرده بود.
شاید روشنترین نظریهای که دربارهٔ هرودوت و آثارش و موضعگیری او به این اندیشه را بتوان از مقالهای که پروفسور گیلبرت مو رای در این باره نوشته استخراج کرد.
هرودوت، پدر تاریخ یک تبعیدی و داستان سرایی حرفهای بود؛ نه یک بداهه سرا، بلکه یک نثرنویس نقال، و راوی حکایات انسانهای واقعی بود، کسی که ممالک بیگانه را توصیف میکرد. حرفهاش از جمله حرفی بود که بنا به گفته توسیدید، بیشتر بر نقل روایات سرگرم کننده تمرکز داشت تا کشف ماندگار حقیقت؛ نخستین الزامش جذب مخاطب بود. هرودوت یقینا هر وقت و هر کجا زبان به صحبت میگشود چنین قدرتی را از خود نشان میداد؛ اما گویی او از حرفه اش پا فراتر نهاده و از نقل داستانهای عمومی فراتر رفته و وارد تاریخ شده است. شاید هم فراتر از آن، چرا که اثر او نه تنها یک پیکار شورانگیز، و از نظر سیاسی بسیار با اهمیت، و از نظر معنوی اثری محشر است، بلکه چه بسا، پیش از بسیاری از کتب شناخته شده، حاوی حالات درونی یک انسان، و بازتاب تمام جهان است که از یک ذهن بشری میگذرد، و علی الخصوص ژرفای آن را می توان دید. جهان در آن عصر بسیار پرجاذبه، و ذهن بشری با آن که به تنهایی در کندوکاو بود، یکی از جامع ترین و کاملترینها برای ثبت تاریخ انسان محسوب میشد. روش کلی هرودوت کاملا نظری و ذهن گرایانه است. او چنان انسان مهربان و دلسوزی بود که ابدأ با سماجت از چیزی نقد و انتقاد نمیکرد و یا به خرافات و کژباوریهای مردم در مورد خود کاملا خونسرد و آرام باقی میماند: وی از همان آغاز از تمایل آنها به تعبیر و مطالعهٔ رفتار یک خدای اخلاق گرا در تمام اتفاقات تأثیرگذار تاریخ بهره میبرد. او انسانی خوشبین، حساس و عاشق طبع انسانی بود و به جزئیاتی که برای داستانش ضروری بودند علاقمند، و به مواردی که فقط آمار و ارقام هستند بی اعتنا. او به سرعت به جو جامعهای که به آن نقل مکان میکرد خو می گرفت، و تأثیرات انسانی، مانند سلسله مراتب خشک و بی روح مصریان، یا محافل برجستهٔ آتنیها که جماعت گسترده ای را شامل می شدند بلافاصله تحت تأثیرش قرار می داد؛ اما با این حال همواره در قضاوت زرنگ، آرام و خونسرد بود و به ضعف سرشت انسانی، و عیب آن در قهرمان بودن و شرارت توجیه ناپذیر آن کاملا آگاه بود. کتابش چه خوب چه بد در بر گیرندهٔ چنین خصوصیت و مهارتی است.»
تاریخ هرودوت أبدأ تاریخی به معنای امروزی آن نیست. توصیفات جغرافیایی، افسانه ها و حکایات اخلاقی، مطالعات در علوم مختلف، شایعات و «حکایتهای خبری» همه با هم آمده است. برای همین است که او اغلب متهم به بی دقتی و زودباوری شده است، اما پرحرفیهای بی سروته او برای لذت خواننده یا شنونده است، و به این معنی نیست که هرودوت یک وقایع نگار نادان و یک تاریخ نگار بیسواد است
او در کتاب دو مش ما را با روش و نگرشش و حکایتهایی که علیه او گفته شده اند آشنا میکند که البته این کتاب شامل شرحی دست نویس در باب کشور مصر و زندگی مردم مصر هم است:
تا کنون مشاهدات، قضاوتها، و تحقیقات من کلامی بوده است. اکنون میخواهم به نقل حکایات مصر که بر پایهٔ روایات دیگران است بپردازم؛ که البته اندکی از مشاهدات خود را هم با آن آمیخته ام.)
او بار دیگر در هفتمین کتابش صریحا میگوید: «وظیفهٔ من آن است که آنچه را دیگران گفته اند بازگو نمایم، اما در واقع اصلا این طور نیست، این نکته را در تمام کتابهایم رعایت کردهام.» و داستانی که قبلا ذکر آن رفت در مورد سفرش به بندر صور، روحیهٔ او را در روش کارش منعکس میکند.
گفته میشود هرودوت کاملا روح و سرشت یک تاریخدان آگاه و دانای به کار را داشته اما در مورد داستانهای خوب یک نقطه ضعف دارد، و این داستان را چه بجا و چه نابجا مدام تکرار میکند.
هرودوت به دلیل دیگری هم مورد حمله قرار گرفته است و آن نسبت دادن وقایع خوشایند به دخالت مستقیم نیروهای آسمانی است. بایستی به خاطر داشت که حرفه او کاملا به خواستهٔ عموم مردم بستگی داشت، و اعتقاد داشتن به خواست خدایان در امیال و اهداف شخصی انسان بسیار رایج بود، که البته هنوز هم هست. به علاوه متون بسیاری موجود است که او در آنها کاملا با دقت به قضاوت پرداخته تا موضوع کارهایی را که خدایان عاملش هستند باز کرده و بشکافد. هرودوت به گاه شکست خشایارشا می گوید: «خدایان و قهرمانان به آن انسانی که هم در اروپا و هم در آسیا پادشاه و موجودی بی تقوا و مغرور است، عداوت دارند.» پروفسور مو رای به درستی می گوید: «مگر انگلیسیها با شنیدن خبر غرق شدن کشتی آرمادا چنین فکری نمی کردند و روسها پس از عقب نشینی از مسکو چنین احساسی نداشتند؟
بنابراین کاملا غیر منطقی است که هرودوت را متهم کنیم به اخلاق گرایی جانب گرایانه در جایی که حکایات اخلاقی سولن و کروسوس را بازگو می کند یا جایی که به دلیل مسخره کردن رسم و رسوم مقدس شاه هخامنشی را دیوانه می خواند. داستان از این قرار است:
داریوش چند تن از یونانیهایی را که در آنجا بودند به دربار خود فراخواند، و از آنها خواست اجساد پدر و مادرانشان را بخورند و در عوض پول بگیرند. اما آنها پاسخ دادند که اگر کرور کرور پول هم به آنها بدهند محال است چنین کاری کنند. سپس داریوش عده ای از هندیهای فرقهی کلاتیها را که گوشت پدر و مادرشان را می خورند احضار کرد، و در حضور یونانیها که مترجمی گفتگو را برایشان ترجمه می کرد از آنها خواست که پس از مرگ پدرانشان اجسادشان را بسوزانند. اما آنها با صدایی بلند تعجب خودشان را نشان دادند، و ملتمسانه از او خواستند حرفهای نامبارک نزند. چنین است تأثیر رسم و رسوم بر مردم و بنظر من سخن پیندار درست است که گفته: الرسم و رسوم است که بر مردم حکومت میکند.»
او چنین داستانی را برای زیباتر کردن حکایاتی که نقل می کرد و تأکید بر اخلاقیات در داستانش میگنجاند، اما نباید آن را دلیلی برای جهت گیری مذهبی با زهد و تقوای راوی قلمداد کنیم.
در پایان این داستان نقل قولی از پیندار آمد است. هرودوت تمام اثرش را با سخنانی از شاعران در میآمیزد، و کاملا روشن است که بر تمامی آثار ادبی آن دو ران مسلط بوده و مطالعه اشان میکرده. شواهد حکایت از آن دارد که او گرچه داستانهایی تخیلی میگفته کتابخوانی باهوش بوده، که از قوی مشاهده و تشخیص خود استفاده میکرده.
تصویر واضحی که هرودوت میدهد، و صداقتی که با آن موضوعاتش را بیان می دارد، با دو فصل از دومین کتابش به بهترین صورت مشخص میگردد:
مطالبی که در ذیل میخوانید در شرح طبیعت تمساح است. این جانور در چهار ماه سرد سال چیزی نمی خورد، و علی رغم آنکه چهار پا دارد جانوریست دو زیست، روی زمین تخم میگذارد و بر روی آنها میخوابد. این جانور بیشتر روز را بر روی خشکی، اما تمام شب را در آب میگذراند، چرا که آب در شب گرمتر از هوا و شبنم است. این جانور در مقایسه با تمام جانورانی که با آنها آشنا هستیم، از یک تخم کوچک، به بزرگترین جانور تبدیل میشود. چرا که تخمهایی که میگذارد کمی بزرگتر از تخم غاز است، و پس از آنکه از تخم در میآید به اندازهٔ همان تخم است، اما پس از رشد به هفده ارش[12]، یا حتی بیشتر میرسد. چشمانی گرازسان و دندانهای نیش بیرون زدهای دارد که در مقایسه با جثهاش بسیار بزرگ است؛ تنها جانو ریست که زبان ندارد؛ نمیتواند فک پایینی اش را تکان دهد، اما تنها جانوری است که می تواند فک بالایی اش را تا بیشترین حد ممکن باز کند. پنجه هایی نیرومند دارد، پوستش پوشیده از فلس است که نمیتوان از پشتش جدا کرد. این جانور در آب کور است و جایی را نمیبیند، اما در خشکی بسیار تیزبین است، از آنجایی که بیشتر در آب به سر می برد، دهانش پر از زالو می شود. تمام پرندگان و جانواران دیگر از آن دوری می کنند، اما این جانور با آبچیلک هم زیستی دارد چرا که از این پرنده بهره می برد. وقتی تمساح از آب بیرون و به خشکی می آید، دهانش را می گشاید البته طرفهای غروب، آبچیلک وارد دهانش شده و زالوها را می خورد، تمساح از این خدمت چنان خرسند می شود که به آبچیلک هرگز آسیبی نمیرساند…..
پرندهٔ مقدس دیگری هم به نام ققنوس هست که من فقط تصویرش را دیدهام، چرا که به ندرت، فقط هر پانصد سال یک بار، بنا به روایت اهالی هلیوپلیس، ظاهر میشود، آنها میگویند این پرنده فقط در روز مرگ پدرش ظاهر میشود. اگر شبیه تصویرش باشد باید جثه و سر و شکلی به این شکل داشته باشد، بال و پری طلایی سرخ، و شکل و اندازهای دقیقه مانند عقاب. میگویند این پرنده بدین صورت ظاهر میشود که البته به نظر من باورکردنی نیست، میگویند متعلق به عربستان است و از آنجا میآید و جسد پدرش را در حالی که با گیاه مر پوشانده، به معبد خورشید میبرد، و در آن جا به خاک میسپارد. پرنده جسد را بدین طریق می آورد: نخست گلوله ای از مر به بزرگی ای که بتواند حمل کند می سازد، بعد به طور امتحانی بلندش می کند، سپس درون گلولهای تخم مرغی شکل را گود کرده و پدرش را در آن می گذارد، آن را با کمی مر می پوشاند؛ بنابراین هنگامی که پدرش در تخم مر است، او را به معبد خورشید در مصر می برد. نقل است که این پرنده چنین کاری را انجام میدهد.»
اینها دو نمونه هستند از گزارشهای او، اما گزارش اول مختصر، قابل اطمینان و انکارناپذیر است. که هرودوت آن را بنابر مشاهدات و دانش خود نگاشته است. گزارش دوم گزارشی است که طبق منطق نوشته شده اما شک و تردید و خودداری دست و پای نویسنده را بسته است. داستانی خوب است اما به نظر من باورکردنی نیست.» و در حالی که پر است از عبارات «بنا به گفتهٔ» و «چنان که میگویند» وارد تاریخ می شود.
هرودوت واقعیت را با حسی همدردانه بیان میکند و داستانهایی را که طی قرون متوالی مشهور شده به رشته تحریر در می آورد، و طی قرون متمادی به شهرت دست یافت، البته نه فقط برای این که نخستین مورخ و پدر آثار ادبی است بلکه به دلیل اشتیاق او به نقل روایت و زیبایی گفتارش.
[1] Lempricre
[2] Herodotus
[3] Homer
[4] Demosthenes
[5] Cicero
[6] Artemisia
[7] Xerxes
[8] Artaxerxes
[9] Panyasis
[10] Golden Fleece: در اساطیر یونان، پشم طلایی، در بیشهٔ مقدسی در کراکیس به درختی آویخته شده بود و جیون و پهلوانان آراگون آن را ربودند
[11] بسیاری از محققان غربی روایات او را اغراق آمیز و غیر واقعی می دانند و حتی او را «پدر اکاذیب» هم خوانده اند. متأسفانه در شرح جنگهای ایران و یونان جانب انصاف را رعایت نکرده و فیلم «۳۰۰» هم که توهینی به ملیت ما ایرانیان است براساس روایات او ساخته شده است.
[12] واحد اندازه گیری قدیم، معادل ۲۲-۱۸ اینچ با معادل طول آرنج تا نوک انگشت میانی