درباره فیلم داشتن و نداشتن
«جایهای واقعی هرگز در نقشههای نمیآیند» هرمان ملویل: موبی دیک
اتفاقاتی که در «فورت دوفرانس» برای مورگان (بوگارت) پیش میآیند پیش از آنکه نمایشی از زبدگی قهرمان هاکسی -که در اینجا به اوج صفر میرسد-در برخورد با مصائب مادی و متافیزیکی جهان پیرامون باشد، کالبدشکافی فضایی است که دشواری شگرف رویارویی با موانع دشوار مؤلف را در خود پیاده کرده است. مشکلات اولیهٔ مورگان و حتی مسائل بعدی وی به نحوی به (رفتن به دریا) ارتباط مییابد، موضوعی که در ابتدا بایستی مورگان به خاطرش با مأمور پلیس بندر مجادله کند و بعدها همین مسافرتهای دریایی برای وی موانع متعددی تولید میکند. «فورت دوفرانس» معجونی از ددمنشیها را در خود جمع آورده و قانون نیز آشکارا نیرویی برای درهم شکستن آزادگی و آن نوع خاص روحیهٔ ماجراجویی است که هاکس آشکارا در اینجا قصد تعریف آن را دارد. مورگان خود را تابع هیچ ساحلی نمیداند. وی به مامور کنترل بندر میگوید: «ژاپنی هستم» که این از یک سو حمله به حماقت مأمور است که آنچه را که میداند میپرسد و از سوی دیگر ساحلی که ماهیت وی را مشخص کند نفی کرده و خود را موجودی دریایی میپندارد. روحیهٔ مورگان بیش از آنچه که باید به قهرمانان همینگوی نزدیک باشد- که ظاهرا ماجراجو امّا بشدّت شکنندهاند- به مردان هرمان ملویل نزدیک است:
آشتیناپذیر با نظم محصورکننده، و ادامهٔ این روند تا رسیدن به نابودی کامل. قهرمانان ملویل بخاطر دوری از شکنندگیهای انسانی به آنچنان نمایشی از پایداری میرسند که به موجوداتی روحانی در شکل انسان شباهت مییابند. خونسردی بیش از حدّ مورگان-ابتکار راهحلهای به ظاهر ساده امّا پیچیده برای دفع بلا، حفظ منش فردی به شکلی که باعث دردسر نشود اما در نهایت وجهه خود را حفظ کند (در فصل بازپرسی در اداره پلیس)، برخورد با زنی که دوستش دارد، بدون ظاهر ساختن علنی احساسات، دخول در قضایاتی که در ردهٔ تخصصیاش نیستند تنها برای اثبات روحیهٔ مردانگی (معالجه مرد کوبایی)- انفجار خشم بر علیه نیروهای فاسد هنگامی که زمام امور را بدست دارد (برخورد خشونتبار با رئیس پلیس و همکارش در انتها). این خصلتها شباهتهای ویژهای با شخصیتهای ملویلی دارند که آنچه در اینجا مدنظر است، ابعاد مافوق انسانی این خصلتهاست. دنبال کردن مؤلفهٔ (مردان شکستناپذیر) با مفهومی که در این فیلم در پی آن هستیم به دو شکل الف) ایمان به داشتن قدرت تا حدی که اطمینان به آنچه که در آینده حاصل میگردد در نظر قهرمان قطعی است: پیروزی. ب) قدرت هدایت گروه که شامل حسّ ابتکاری ژرفی از هماهنگ کردن و سازماندهی بین عناصر متفاوت است. ردپای این نوع قهرمانان را باز میشود پی گرفت: هاتاری (با توجه به مهارت جان وین در شکار و هدایت افراد)-ریوبراوو-رود سرخ-ریولوبو- خواب بزرگ (تسلط حرفهای و آگاهانه فیلیپ مارلو).
بدینترتیب نمونهایترین مرد هاکس که شرایط الف و ب را در والاترین حد خود داراست، هری مورگان است و در نتیجه تخیّلیترین آنهاست. تواناییهای غیرعادی این قهرمانان و پیوند شدن با طبیعت به نوعی ضدیّت هاکس با دنیای مدرن و ناتوانیهای انسان معاصر است. مورگان از همان ابتدا در برابر چند مسئله قرار دارد: اصطکاک دائم با مأموران بندر-از دست رفتن وسائل ماهیگیری- دائم الخمر بودن دوستش، ادی که در برابرش احساس مسئولیت میکند-عدم پرداخت دستمزد توسط مسافر و نیز توهین وی به پرچم ویشی که مورگان مسئولانه پاسخگویی به پلیس را به عهده میگیرد درحالیکه موضوع به او مرتبط نمیشد و تنها همراه بودن مسافر با وی غرورش را برانگیخته و باعث (ورود به قضیه) میگردد. مورگان در حین آگاهی به ماهیت اطرافیان خود از برخورد منصفانه ابایی ندارد چرا که آنقدر خود را در موضع قدرت میبیند که روشش را تغییر ندهد. وی وجههٔ گانگستری شخصیت خود را برای ستاندن پول به کار نمیگیرد چون مرد آمریکایی را در این حدود نمیداند. فشردگی فصول اولیه در خدمت 1-روشن کردن ذات ساکنان بندر 2- پرداخت شخصیت مورگان، است. آشنایی با مری (باکال) شروع موج جدیدی از مصائب است که در پی میآیند. روشن کردن کبریت برای جلب نظر مورگان، جلوهٔ افروختن احساسی در موران است که تنها از عهدهٔ وی بر میآمده و همچنین شروع آتشی که بین مورگان و جهان متخاصم در خواهد گرفت. یکجایی کبریت و اسلحه که توسط مری کشف میگردد در انتها قدرت فوق العادهای به مورگان میبخشد. اینکه چرا کمک مزبور ما فوق تصور است به ارتباط این دو که ابعاد متافیزیکی آن، موانع را نابود میکند، مرتبط است. این ارتباط به روایت هاکس همچون فرآیند فوزیون (همجوشی) در آزادسازی انرژی هستهای است دو اتم -باکال و بوگارت-با یکدیگر ترکیب میشوند و از آمیختن آنها که با گداختن صورت میگیرد انرژی آزاد میشود. این نیروی درونی قسمتی از عمدهترین وجههٔ متافیزیکی جهان هاکس را تشکیل میدهد چونکه در عین دستنیافتنی بودن انسانها را هدایت میکند. (در خواب بزرگ هم این نیرو راهها را هموار کرد). برافروختن کبریت چند بار تکرار میشود تا در انتها قوای حاصله به شکلی انفجاری آزاد گردد (تسلط بر اوضاع به وسیلهٔ شلیک از کشو میز).
برخوردهای مری و مورگان بیش از آنچه که به شکلگیری روابطی عاشقانه شباهت پیدا کند به برخوردهایی ستیزهجویانه که محتوایی جنسی دارند شبیه هستند:
دوئلهایی پیدرپی برای محک زدن احساسات. با توجه به شیوهٔ زندگی وی که آنچنان باتجربه هست که جذب شدن خود را به مورگان فاش نسازد. وقتی مری از کسی صحبت میکند که شاید باعث بدبینی مورگان به جنس زن شده و میگوید: «هی طرف کی بوده؟» میخواهد به آسیبپذیرترین لایهٔ شخصیت مورگان نفوذ کند. مری میخواهد این نکته را القا کند که در گذشته مورگان شکست سختی از اینجانب خورده و در حال حاضر علیرغم ظاهر نفوذناپذیرش موجودی بسیار حساس است. در فصل بازپرسی در اداره پلیس، مورگان سیلی خوردن مری را تحمل نمیکند و آشکارا علاقهاش را نمایان میکند و خود را (وارد قضیه) میکند. به هنگام گفتگوهای مورگان و مری در اتاق مورگان، هیجان مورگان-که از آشفتگی حسیاش در قبال صحبت با مری ناشی میشود-از طریق لبخندهای غیرارادی که در یک گوشهٔ دهانش جمع میشوند، نمود مییابد. قبل از فروآوردن اسلحه بر سر رئیس پلیس نیز کج شدن لبها مشهود است که در آنجا، نتیجه هیجان متفاوتی است (این مسائل ابعادی از فضاسازی را تشکیل دادهاند). آواز خواندن مری در کافه به هنگام رفتن کاپیتان برای آوردن زوج فراری به سرودن مرثیهای در حزن دوری از معشوق، شباهت مییابد که در راه سخت از بلاها حفظ گردد. مری هم دیگر نمیتواند جذب شدن خود را پنهان کند و گرچه به اشکال دیگری هم این آواز خواندن تعبیر میشود امّا اثبات علاقهٔ مری در آینده این مسئله را تحکیم میبخشد.
در سلوک خشن مورگان و «فورت دوفرانس» هرگونه صداقت در بیان خواستهها تنها باعث ضربه خوردن میشود. این مسئله در دنیای مردانه مؤلف حتی در برخورد با موارد عشقی هم صادق است. (در ابتدای فیلم نیز با ایجاد مشکل برای مرد آمریکایی که به پرچم ویشی اهانت کرده بود بر ورود به جهانی اینچنین تأکید شده بود). به هنگام درگیری مسلحانه در دریا با توجه به عملی نبودن فرار و عدم امکان برخورد، فقط با از بین بردن نورافکن قایق گشتی راه گریز هموار میگشت. مسئلهای ظریف و ساده که مشکل عمدهای را حل میکند. مثل بافت کلّی ظرائفی که به صورت زنجیرهای حمایلی جادویی را به گرد مورگان میکنند تا با یاری آفرینش متافیزیکی فضای هاکس، مرد شکستناپذیر آسیبی نبیند. به دنبال زخمی شدن مرد کوبایی باز هم تنها مورگان میتواند عمل کند که حاصل، معالجه به طریقی خشن است که زن غیر هاکسی (همسر میهنپرست کوبایی) تحمّل دیدن آن را ندارد. سخنرانی مرد کوبایی پس از بهبودی ایراد نظراتی علنی در مورد (مرد شکستناپذیر) مؤلف است. گونهای تعریف هاکس از هاکس از زبان انسانی خارج از روحیات مؤلف و به صورت یک ناظر
اگر زن هیچکاکی وجههای از گناه را در ماهیّت خود متبلور میکند، زن هاکسی وجههای از ابهام را در وجود خود میپروراند. مورگان با تمام پیچیدگیهایش در نهایت کاراکتری است که نیّات خود را مشخص میکند و از دو قطب خیر و شرّ بیشتر به سوی خیر متمایل است. اما مری در نهایت موضع مشخصی ندارد، اما هالهٔ رازآمیز گرد خود را تا آخرین لحظه حفظ میکند. تمامی حالات مری: شیوه نگاه کردن-لحن حرف زدن که حتی اگر طعنهآمیز نباشد در آخرین کلمات آوای متغیری به خود میگیرد-اطمینانی که حاوی آگاهی از نیرویی است که دیگران را در برابر آن ضعیف میشمرد و بایستی خاطرنشان کرد که در تمامی اثر هیچکس در حدّ مری اعتماد بهنفس ندارد، دارای عدم قطعیتی کامل است. دومین آوازخوانی مری در کافه-ما بین راه مخوفی که به اتفاق مورگان از آن در حال گذر است- گونهای تنفس برای تجدید قوا است که نظیرش کمابیش در اکثر آثار هاکس دیده میشود. غلبه بر رئیس پلیس و افرادش که با عمل متهورانه مورگان انجام میپذیرد نتیجهٔ همکاری کاملا نزدیکی با بعدی روحانی است. برافروختنهای کبریت که سابقه قبلی در ارتباط مورگان و مری داشته، در اینجا به آتش نهایی برای از میان بردن بزرگترین مانع ختم میشود تا هیچ عاملی برای ضربه زدن به ارتباط کامل باقی نماند. شلیک ناگهانی مورگان -در یک نمای چند نفره-از داخل کشو، تنها راه از بین بردن مأمور جلوی درب و (به تصویر صفحه مراجعه شود) غافلگیری کردن دو نفر دیگر بود (با توجه به تنها بودن مورگان و مسلح بودن هر سه نفر و نداشتن فرصت کافی برای بیرون آوردن کامل اسلحه). همین پردازشها در اجزاء کلیّتی به نام هاکس را بوجود میآورند. در فصل نهایی به هنگام عزیمت مورگان، ادی و مری از کافه، حرکت توأم با رقص مری با همراهی موسیقی و لنگیدن ادی که آن هم هماهنگی خاصّی یا مسئله پیدا کرده، بیانگر ستایش مؤلف از خلوص آمریکایی -رگهای پنهان در کنار وحشیگری آمریکایی-و به رخ کشیدن ابعادی از بیریایی انسان هاکسی است. پایان یکی از داستانهای ملویل تحت نام تغالیها، شباهت غریبی با آنچه که بعد از این بر سر مورگان میآید پیدا میکند: دوستان من درهرحال اگر کسی را خواستید که به شما بگوید کدامیک از شبه جزایر پولینزی به هنگام غروب چشمانداز خیرهکنندهتری دارد و یا چگونه در اقیانوس طناب بادبانها را آنگونه گره بزنید که حتی با شدیدترین طوفانها هم گشوده نشوند و اینکه کدام تیره از بومیان آنتیل از لطائف بهرهٔ بیشتری دارند، من کاپیتان بلاک مور را به شما معرفی میکنم. آدرس: اقیانوس پاسیفیک.
منبع: نقد سینما , بهار 1373