سریال Unorthodox: مینیسریالی، نمایانگر طغیان و رهایی از جوامع بسته و خودیابی

شناخت ما نسبت به جوامع بسته با عقاید مذهبی یا غیرمذهبی در فرنگ، خیلی محدود و خیلی وقتها توام با اشتباه است. خیلی وقتها ما تنها از طریق کتاب و سریالها و فیلمها متوجه وجود آنها میشویم.
مثلا شاید من اولین بار نخستین بار با دیدن سریال Banshee بود که متوجه وجود آمیشها شدم. جامعه بسته مسیحی متعصب که کماکان بر اساس روشهای قدیمی نیاکانشان مانند استفاده از اسب برای کشاورزی و حمل و نقل، روش پوشش سنتی و ممنوعیت استفاده از برق و تلفن در خانه زندگی میکنند. آنها به ارتش نمیپیوندند، از مزایای تأمین اجتماعی بهره نمیگیرند، بیمه نمیشوند و هیچگونه کمک مالی دولت را نمیپذیرند.
در آن سریال ربکا بومن با بازی لیلی سیمونز ایفاگر نقش یک دختر آمیش طغیانگر بود.
اما کلا آثار هنری که روی جوامع بسته فوکوس میکنند، بسیار جذاب از آب درمیآیند. ما شگفتزده میشویم که هنوز این سطح از تفکر محدود وجود دارد و حدیث رهایی گرفتارشدگان در این برزح فکری و فیزیکی، در نوع خودش جذاب از آب درمیآید. البته گاهی هم مرور این آثار، جرقههایی در ذهن خود ما روشن میکنند و ما را متوجه محبسهایی که خواسته یا ناخواسته گرفتار آن هستیم، میکنند.
-------
علت و عوارض مشکل پزشکی از چیست؟
باری! این بار میخواهیم در مورد یک اثر جدیتر از Banshee صحبت کنیم، این مینیسریال Unorthodox نام دارد و ساخته ماریا شریدر -هنرپیشه و کارگردان اهل آلمان- است که در کارنامه هنری خود یک خرس نقرهای از جشنواره برلین را هم دارد.
او سریالی 4 قسمتی از اتوبیوگرافی دبورا فلدمن بهنام ناراستکیش: طرد پرجنجال ریشههای حسیدی من، ساخته است.
Unorthodox واژهای است که دو قسمت un و ارتودوکس را هم دارد و آن را در فارسی نامؤمن، غیرارتودوکس و ناراستکیش ترجمه کردهاند. هرچند که به نظر معادلهای بهتری هم برای آن میتوان جست که به دلایلی صلاح نبوده، این واژههای معادل زیاد پررنگ شوند!
فلدمن که در بخش حسیدینشین ویلیامزبرگ نیویورک بزرگ شده بود،در سن ۱۹ سالگی در حالیکه با اولین بچهاش حامله بود، از یک ازدواج اجباری فرار کرد و در آلمان ساکن شد.
در این سریال شیرا حاس، بسیار درخشان نقش اصلی را بازی میکند. در سریال شاهد ماجراجویی شخصی او هستیم، «استی» که حتی چیزی از آناتومی زنانه نمیداند، در شک و تردید، آشفتگی است که به درونش راه یافته، باید خودش راه خود را باز کند.
او به تدریج از بار وظیفهای که جامعهاش بر او تحمیل کرده و تا عمق پوست و گوشتاش راه یافته، خود را میرهاند و در سکانس دریاچه، آنگاه که سر تراشیدهاش را نمایان میسازد و بر روی آب غوطه میخورد، گویی که غسل تعمید این جهانی پیدا میکند و سرانجام در قسمت 4 در آستانه رسیدن به آرزوی خود قرار میگیرد.
سریال، با نمره imdb بالای 8 و سکانسها و دیالوگها و درنگهای تفکربرانگیز، مورد تحسین بسیاری از منتقدین قرار گرفته است.
این یکی از بهترین سریالهایی بود که دیدم. ممنونم که معرفیش کردین. در وبلاگم در موردش کمی نوشتم.:
http://theeverything.blogfa.com/post/199