چه شد که سریال‌های شبکه خانگی ما چنین سرنوشتی پیدا کردند؟ از شهرزاد تا آقازاده

محتواهای شبکه خانگی ظاهرا قرار است که تحت نظارت صدا و سیما قرار بگیرند. برخی از این حادثه خشنود هستند و برخی هم بر این باورند که این کار آزادی عمل را از کارگردان‌ها و عوامل تولید می‌گیرند و به چرخه اقتصادی سریال‌ها و فیلم‌های شبکه خانگی آسیب می‌زنند و حتی VODها دچار ضرر و زیان می‌شوند.

اما خارج از بحث این تحول جدید، باید گفت که سریال‌های شبکه خانگی در آن مسیر پرامیدی که ابتدا تصور می‌کردیم، قرار نگرفته‌اند. با سریال شهرزاد تصور می‌کردیم که بارقه‌هایی از تولید محصولات سرگرم‌کننده خانوادگی و با کیفیت خوب، مشاهده شده است.

افسوس که این سریال هم دچار حاشیه‌هایی مبهم در مورد سرمایه‌گذاری شد تا حدی که نقاط برجسته آن تحت الشعاع این اخبار قرار گرفت.

بعد از شهرزاد و  موفقیت‌اش در پیدا کردن مخاطبان زیاد، ناگهان با حجم زیادی از سریال‌هایی مواجه شدیم که می‌خواستند همینقدر مخاطب کسب کنند.

فرمول کلی این بود:

1-جذب بازیگران مشهور، آنهایی که کمتر اجازه و رخصت یا فرصت در فیلم‌ها و تلویزیون پیدا می‌کنند.

2- نوشتن سناریوهایی که گاهی مماس با خطوط قرمز حرکت می‌کنند، البته صرفا از نظر پوسته کار و برای خنثی کردن این کار، اضافه کردن سکانس‌هایی همراستا با سیاست داخلی تا موجودیت کل سریال به خطر نیفتد. ترفندی که کارگردان‌های ما خوب بلدند یا شاید هم تقلب به موقع به آنها رسانده می‌شود!

3-محیط و اتمسفر خاص و جذاب: این می‌تواند شامل پوشش و آرایش بانوان، خانه‌ها و یا بهتر باشیم بگوییم قصرهای مجلل و خودروهای گران‌قیمت باشد.

چیزی که کمتر اهمیت داشت همان پیرنگ کلی، نمایش دردهای جامعه و کاراکترسازی قوی بود. بماند که همچون شهرزاد همچنان در مورد تعدادی از سریال‌هی شائبه‌های سرمایه‌گذاری بسیار وجود دارد. برخی گمان می‌کنند که این سریال‌ها با بازیگران گران و هزینه ساخت بالا، در خوشبینانه‌ترین حالت فقط خرج خودشان را درمی‌آورند و سرمایه‌گذاری روی آنها، با منطق بازار سازگار نیست!

در همین راستا ما سریال‌های ناتمام هم کم نداشتیم. سریال‌هایی که با دستمزد کلان، هنرپیشه‌های معروف را جذب می‌کردند و بعد عوامل ساخت ناتوان از پرداخت دستمزد، سریال را نیمه‌تمام رها می‌کردند یا پایانی تصنعی برای آن ترتیب می‌دادند.

اما علیرغم همه چیزهایی که نوشتم، مخاطب سریال‌های بخش خصوصی ایران کم نیست. دی‌وی‌دی‌های آنها به صورت انبوه به فروش می‌رسد، VODها می‌گویند که آنها آمار تماشای آنلاین زیادی دارند و به این میزان تماشا، اگر آمار دانلود غیرقانونی و کپی غیرمجاز هم را هم اضافه کنیم که آنها میلیون‌ها مخاطب دارند.

ولی واقعا چرا یک نفر باید بابت سریال‌هایی که خط روایی درست و حسابی و شخصیت‌پردازی قوی ندارند، کلی وقت بگذارد؟

موضوع توجیه‌های مختلفی دارد:

1- مهم‌ترین موضوع این است که باید به سلیقه‌های متفاوت مردم احترام گذاشت و تصور نکرد که همه مجبورند و بایستی فیلم‌های کلاسیک یا سریال فرنگی قوی ببینند. به هر حال خیلی‌ها دوست دارند سریالی به زبان فارسی با هنرپیشه‌های نام‌‌آشنا با داستانی که پیچیده نیست، در هنگام فراغت ببینند.

2- موضوع دوم این است که مردم از سریال‌ها و فیلم‌های تلویزیون زده هستند و محیط مونوتون و داستان‌های کاملا قابل پیشبینی آنها که در آن آدم‌ها خوب‌ها حتما باید یک هیئت و پوشش خاصی داشته باشند، خسته و دلزده‌اند و هر چیزی با ظاهر متفاوت جلویشان بگذاری تماشا می‌کنند.

3- اما موضوع سوم چیز متناقضی است که شاید دلیل نوشتن این پست من همین باشد:

بدون استثنا همه مردم متمایل هستند که از نظر اقتصادی پیشرفت کنند. هیچ کس از داشتن خانه شخصی با متراژ بالا در مکان لوکس شهر یا خودروی خوب بدش نمی‌آید. اما وقتی که امکان چنین چیزی حتی از قشر متوسط جامعه که الان دیگر مدت‌هاست به محاق رفته، سلب شده، مردم برای چشیدن اندکی از این لذت و پیشرفت ظاهری متمایل می‌شوند که سبک‌های زندگی به اصطلاح لاکچری را روی تلویزیون‌های خوب ببینند.

کوزت‌های بخت‌برگشته، اگر امکان داشتن عروسک پرنسس را ندارند، لااقل دلشان به این خوش است که هر روز جلوی ویترین بروند و آن عروسک زیبا را تماشا کنند. اگر حتی از پس هزینه خورد و خوراک بایسته خانواده برنمی‌آیم، دست‌کم خود را در قالب قهرمان فلان سریال تماشا کنم که با خودروی لوکس خود در بزرگراه‌ها، کورس می‌گذارد و به مدد ثروت خود، ناممکن‌ها را ممکن می‌کند و همه را مقهور قدرت خود می‌کند. منی که علیرغم ساعت‌ها کارپرفشار، پیشرفتی در زندگی‌ام حاصل نمی‌شود، لااقل زندگی پسرها و دخترهایی را ببینم که عملا هیچ فعالیت کاری ندارند، اما در هر ثانیه، ثروت خود را به رخ می‌کشند.

صد البته عوامل ساخت سریال‌ها می‌گویند که نگاهی آسیب‌شناسانه به جامعه دارند. آنها به درستی می‌گویند که اصولا ثروت و مکنت چیز خوبی است و از نظر مذهبی هم چیزی به نام ستایش فقر نداریم و باید از جو سریال‌های خاکستری دهه شصتی بیرون بیاییم.  آنها سکانس‌هایی در سریال دارند که سرنوشت تلخ اختلاس‌کنندگان و صاحبان ثروت نامشروع را نشان می‌دهد.

اما همه اینها در سایه قرار می‌گیرند، وقتی که می‌بینیم که مردم یا حتی خودمان عملا در سریال‌ها داریم ققط به خانه‌ها و تجملات و برندها توجه می‌کنیم و در ذهنمان استارت حرص و طمع کلید می‌خورد!

پس فرمول کار چه باید باشد؟

به گمان من در سینما و عرصه سریال‌سازی نباید فرمولی ارائه کرد. همان طور که این ماجرای اخیر زیرن ظارت رفتن شبکه خانگی، به گمانم فرجامی خوش نخواهد داشت.

مثل داستان اینترنت و فیلترینگ، اگر ما صرفا دخالتی در کار مردم و هنر نکنیم، خودبخود بعد از طی دوران کودکی و شیطنت نوجوانی، کارها پخته‌تر می‌شوند. یعنی همان مردمی که در ابتدا سریال‌های مشابه با داستان‌های ناقص را می‌دیدند، سرانجام از خوردن غذای فست‌فودی خسته می‌شوند و خوراک بهتر طبخ‌شده‌تری را طلب می‌کنند و عوامل ساخت هم به تناسب این ارتقای ذهنی مردم، روی نقاط ضعف خود کار می‌کنند و متوجه می‌شوند فقط با یک پوسته شیک نمی‌توانند عرض اندام کنند.

اما اگر ما تصور کنیم که بدون این دوره فترت و با یک آیین‌نامه نظارتی و بررسی موشکافانه فیلمنامه‌ها می‌توانیم، سطح سریال‌ها را بهتر کنیم، به گمانم به جایی نخواهیم رسید.

سینما و سریال‌سازها باید آزاد باشند که لایه‌های مختلف جامعه را در آثار خود نمایش بدهند، از سبک زندگی روستایی گرفته، تا سبک زندگی شهرهای کوچک یا کلان و از محله‌های فقیرنشین یا اعیان‌نشین. از سبک زندگی آدم‌های آرمانگرای یک لاقبا تا برج عاج‌نشین‌ها! و همه اینها را بایستی بتوانند بدون استرس و بدون احساس اجبار سکانس‌های تحمیلی اعتذاری، انجام بدهند.

3 دیدگاه

  1. سپاس به خاطر نگرش واقع‌بینانه به قلمروی فرهنگ و هنر و همین‌طور نگارش عالمانه و دل‌نشین.
    جناب دکتر مجیدی عزیز! بی‌تعارف و اغراق از نوشته‌های شما در سایت یک پزشک بسیار بهره و لذّت می‌برم. لطف قلم و کیبورد شما پاینده باد.
    یک نکته‌ی کوچک مربوط به این پست: به گمانم «دوره‌ی فترت» درست است نه دوره‌ی فطرت. این هم از دردسرهای صفحه کلیدهای هوشمند!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]