شباهت عجیب یک ستوان به فرمانده ارشد جنگ جهانی دوم و استفاده از او در عملیات فریب!

در زمان حنگ جهانی دوم شخصی به نام ستوان ام. ای. کلیفتن جیمز M.E. Clifton James که در ارتش بریتانیا خدمت میکرد، مأموریت مهمی را عهدهدار شد که اشاره به آن بسیار جالب است.
این شخص که از استعداد خاصی برخوردار بود، از لحاظ شکل و قیافه ظاهری، شباهت چشمگیری با فیلد مارشال مونتگمری داشت.
مونتگمری همان کسی است که سپاه مارشال رومل را در نبرد العلمین شکست داد. او فرماندهی ارتش انگلیس را در “سیسیل” و ایتالیا بر عهده داشت و حمله متفقین را به “نورماندی رهبری کرد.
در سال 1944 جنگ دوم جهانی به اوج رسیده بود و متفقین موفق شدند با عملیات گوشت قیمه شده که نقش اول آن را یک جسد ایفا میکرد جزیره سیسیل را اشغال نمایند.
نیروهای متفقین، جای پای خود را در ایتالیا محکم کردند و فشار خود را هرچه بیشتر شمال ساخته بودند. طرح مربوط به پیاده شدن نیرو در فرانسه که در اشغال نیروهای آلمان نازی بود، تقریباً به پایان رسیده بود، ولی تردیدی وجود نداشت که مقامات آلمانی از این طرح با اطلاع بودند و میدانستند که دیر یا زود متفقین در مکانی نیرو پیاده خواهند کرد، لیکن نمیدانستند این حمله از کجا آغاز خواهد شد و نیروهای دشمن در کدام نقطه، فرود خواهند آمد.
فرماندهان آلمانی در این مورد دو نوع حدس میزدند: اول اینکه متفقین احتمالاً در شمال آفریقا نیرو پیاده خواهند کرد. دیگر اینکه این نیروها، احتمالاً در سواحل جنوب فرانسه فرود خواهند آمد.
حدس دوم آنها تقریباً درست بود. متفقین خیال داشتند در 6 ژوئن 1944 در شمال فرانسه فرود آیند. ابتدا قصد داشتند عملیات را از سواحل دریای “مانش” آغاز کنند، ولی بعداً تصمیمشان عوض شد و شمال فرانسه را ترجیح دادند. زیرا میپنداشتند که مواضع دفاعی دشمن در این منطقه ضعیفتر است. هرچند ظواهر امر نشان نمیداد، ولی متفقین احتمال میدادند که آلمانها از این نقشه با خبر شدهاند و امکان دارد به موقع، دست به عملیات فاجعهآمیزی بزنند و نقشه آنها را نقش بر آب سازند. از این رو “طرح 303” را عنوان کردند که هدف آن صرفاً گمراه کردن آلمانیها بود.
به موجب این نقشه، “مونتگمری” میبایستی سفری به “جبلالطارق” و “الجزیره” انجام دهد و در آنجا با رهبران نظامی تراز اول انگلیسی و آمریکائی دیدار و گفتگو کند و در خلال سخنان خود، با اشارات لازم به آنان حالی کند که هدف متفقین، حمله به جنوب فرانسه است. متفقین امیدوار بودند که این خبر، به گوش مأموران و جاسوسان دشمن خواهد رسید، و آنها این اخبار را به آلمان مخابره خواهند کرد. در آن روزها، جبلالطارق، مکان مناسبی برای نفوذ عوامل دشمن به شمار میرفت و مانند ماجرای سرگرد “مارتین” در آنجا نیز تعدادی اسپانیولی وجود داشتند که از اهداف آلمان نازلی پیروی میکردند و خواستار آن بودند که “آدلف هیتلر” در جنگ دوم جهانی پیروز شود.
با توجه به این اوضاع و احوال، سفر “مونتگمری” به جبل الطارق تصویب شد. ولی نکته شگفانگیز اینکه، شخصی که میبایستی به جبل الطارق میرفت، شخص مونتگمری نبود! بلکه او در آن زمان در بریتانیا به سر میبرد و خود را آفتابی نمیکرد، و برای آنکه سرنخی به دست دشمن ندهد، حتی از ملاقات کوتاه با فرماندهان نیروهای مدیترانه خودداری میکرد. در اینجا بود که پای ستوان “کلیفتن جیمز” به میان آمد. این مرد که چندین بار همراه مونتگمری سفر کرده بود با برخورداری از ذوق هنری و قدرت تقلید اعجابانگیز، میتوانست دقیقاً همه حرکات و رفتار “مونتگمری” و طرز سخن گفتن او را تقلید نماید.
از این گذشته، شکل و قیافه ظاهری او نیز با این فیلد مارشال انگلیسی مو نمیزد. این شباهت به قدری عجیب بود که گاهی فرماندهان مافوق نیز به اشتباه میافتادند. بنابراین، تنها ستوان “کلیفتن جیمز” میتوانست خود را به جای “مونتگمری” قالب کند و با بهرهگیری از ذوق هنرپیشگی خویش، نقش مهمی در تاریخ جنگ دوم جهانی بازی کند.
قبل از مبادرت به این سفر، به جنوب انگلستان رفت و یک روز را با فیلد مارشال “مونتگمری” گذراند. در آن روز، هرکس آن دو را با هم میدید، خیال میکرد یا دیدگانش اشتباه میکند، و یا آنکه فیل دمارشال، یک برادر دوقلو پیدا کرده است!
در خلال همین چند ساعت، ستوان “کلیفتن جیمز” همهجا همراه “مونتگمری” بود. گوشها و چشمانش، همه جزئیات را ضبط میکرد. فیلد مارشال “مونتگمری” یکی از یونیفرمهای خود را به او داد تا بپوشد. وقتی یونیفرم را به تن کرد، هیچ کس قادر نبود آن دو را از یکدیگر تمیز دهد. او نهتنها مانند “مونتگمری” صحبت میکرد، بلکه از آن لحظه آموخت که مانند او نیز فکر کند!
عصر یکی از روزها، چند هفته پیش از پیاده شدن نیروهای متفقین، ستوان “کلیفتن جیمز” در فرودگاهی واقع در نزدیکی لندن سوار هواپیما شد. و لحظهای بعد، هواپیما به سوی جبلالطارق به پرواز درآمد.
هنگامی که هواپیمای حامل او در مقصد به زمین نشست، از سوی حکمران آن سرزمین مورد استقبال قرار گرفت. پس از صرف ناهار مفصلی، همراه حکمران، در کاخ فرمانداری به گردش پرداخت و ضمن گردش، این دو مرد درباره جلسات دروغین کابینه جنگی در بریتانیا به گفتگو پرداختند و مخصوصاً به “طرح 303” اشاره کردند.
این طرح، که یک نقشه ساختگی و تخیلی بود، نام رمزی برای حمله دروغین متفقین به شمار میرفت. در خلال گردش، آن دو تنها نبودند، بلکه حکمران جبلالطارق، دست کم به دو نفر اسپانیولی اشاره کرد که مشهور بود جاسوس آلمانیها هستند و آن روز به بهانهای به آنجا آمده بودند.
طراحان این نقشه نیز جز این آرزویی نداشتند. جریان وقایع “برلین” مأموران مخفی خود را تشویق کردند تا اطلاعات بیشتری درباره “طرح 303” به دست آورند.
سرانجام مردی که همه او را با “مونتگمری” عوضی گرفته بودند، از طریق “قاهره” به انگلستان بازگشت. مأموریتی که او انجام داد، بنا به تأیید مقامات مربوطه، بسیار موفقیتآمیز بود.
هنوز جنگ تمام نشده بود که ستوان “کلیفتن جیمز” یا همان “مونتگمری” قلابی، از خبر وحشتناکی آگاه شد و فهمید که خطر بزرگی از بیخ گوش او جسته است. ماجرا از این قرار بود که وقتی سرفرماندهی آلمان، از جریان سفر مردی که تصور میشد “مونتگمری” است آگاه شد، دستور داد که هواپیمای او را هدف گلوله قرار داده، ساقط سازند. این برنامه با شکست روبرو شد، ولی آلمانیها دست برنداشتند و قرار شد در خلال اقامت او در شمال آفریقا، او را ترور کنند. ولی در آخرین لحظه “هیتلر” مداخله کرد و اکیداً دستور داد که تا دریافت اطلاعات بیشتری درباره نقشه حمله متفقین، هیچ گونه اقدامی برای کشتن فیلد مارشال “مونتگمری” به عمل نیاید. ولی از دولت سر این ستوان دغلباز، هیچ گاه چنین اطلاعاتی به دست نیروهای آلمان نازی نیفتاد و متفقین با پیروزی کامل، در روز 6 ژوئن 1944 نیروهای خود را در شمال فرانسه پیاده کردند، و از آن پس، چهره جنگ در جهت مخالفت برنامههای هیتلر تغییر کرد.