سریال خانواده سوپرانو – معرفی و بررسی – The Sopranos
آغاز سریال: ژانویه ۱۹۹۹؛ پایان: ژوئن ۲۰۰۷ (۸۶ قسمت). خالق سریال (نویسنده و کارگردان بعضی از قسمتها): دیوید چیس، بازیگران: جیمز گندولفینی (نام)، تودرن براکو (دکتر جنیفر ملفی)، ادی فالکو (کارملا). مایکل ایمبریولی (کریستفر)، دومینیک کپائیز (عموی نونی)، شبکه تولیدکننده سریال HBO
تونی سوپرانو، گنگستری اهل نیوجرزی و متعلق به خاندان مافیایی «دیمیو»، موقع کباب درست کردن در باغچه ویلایش، ناغافل نفساش میگیرد و از حال میرود. دکترها معاینهاش میکنند و مشکلی فیزیکی در او نمییابند، بنابراین غش کردنش را پای «افشار عصبی» میگذارند. تونی را نزد خانم جنیفر ملفی روانکاو میفرستند. تونی با اکراه درباره فشارهای «شغل»اش حرف میزند و بهخصوص، ماجرای اردکهایی را تعریف میکند که یک روز صبح در استخر خانهاش فرود میآیند و آنجا ماندگار میشوند، تعریف میکند که چطور به حضور آن اردکها در استخر عادت کرده و چطور، عزیمتشان قلباش را شکسته است. و بعد به مشکل کوچکی که با دخترش پیش آمده اشاره میکند: او تازگی با هانتر اسکار کارلو رفت و آمد دارد و همسر تونی فکر میکند که این جوان، دوست خوبی برای دخترش نیست. تونی میگوید که این اواخر رابط مادر و دخترها قدری شکرآب شده، وقتی کمی اعتماد «دکتر و مریضی بینشان به وجود میآید، تونی توضیحاتی نیز درباره شغل شریفاش میدهد ولی جزئیات خشن کسب و کارش را از صحبتها حذف میکند. تونی از جمله فشارهای روحیاش، مصیبت نگهداری از مادرش، لیویا، را نقل میکند و این که مادرش حسابی پیر شده و مدام نق میزند و از زمین و زمان بد میگوید، حمله دوم زمانی سراغ تونی میآید که قصد دارد مادرش را در خانه سالمندان بگذارد و واکنش استهزاءآمیز مادر، حال تونی را دوباره بد میکند. در تمامی طول اپیزود اول، مخاطب بیشتر از آن چیزی که توئی نزد دکتر اعتراف میکند، درباره او چیز میفهمد، چون اتفاقات به صورت فلاش یک و در تضاد با صحبتهایش، به پرده کشیده میشوند. .
وقتی قسمت اول سریال تلویزیونی خانواده سوپرانو در ۱۹۹۹ پخش شد (و تا ژوئن ۲۰۰۷، ۸۶ قسمت ادامه یافت، ) هیچکس تصورش را هم نمیکرد به پدیدهای فرهنگی تبدیل شود. چهکسی حاضر بود درامی راجع به خانوادهای آمریکایی/ایتالیایی تبار تماشا کند (خانوادهای با اسم خانوادگی «سوپرائو»، که برای آن که مردم با سریالی درباره اپرا اشتباهاش نگیرند، حرف R در عنوانبندی و اسم Sopranos به شکل اسلحه در میآمد). و به این اضافه کنید این نکته را که سریال توسط فردی ناشناس به نام دیوید چیس نوشته شده بود و بازیگری گمنام (جیمز گندولفینی) در آن بازی میکرد که مشکل اضافه وزن هم داشت. معروفترین نقش آفرینی گندولفینی تا آن موقع، بازی در مقابل کریستوفر واکن در رومانس واقعی کوئنتین تارانتینو بود). اما در نهایت، کیفیت عالی کار بر این پیش داوریها چربید و حدود ده سال، خانواده سوپر او، با آن فیلمنامه و دیالوگهای هوشمندانه، بازیهای عالی، و پیچیدگی روایی، خیلیها را در سراسر دنیا سرگرم کرد و به حق، لقب «بهترین سریال تلویزیونی قرن» را به خود گرفت، و همه اینها نیز با همان قسمت اول شروع شد که چهتر و تازه جلوه میکرد!
مضمون اصلی خانواده سوپرائو شباهتهایی با فیلم اینو تحلیل کن دارد که در همان سال ۱۹۹۹ اکران گرفت. کدامیک از آن یکی وام گرفته، خدا میداند. سریال، همان طور که در خلاصه داستانش آمد، با معرفی تونی سوپرانو آغاز میشود که دچار حملهای عصبی شده و حالا توی مطب روانکاو نشسته و انتظار میکشند، بعد از درددلهایش نزد روانکاو و ردیف کردن مشکلات زندگیاش، معلوم میشود که قضایا در حقیقت، به «دو پاره بودن» زندگی تونی برمیگردد: تونی سوپرانو بین دو دنیای کاملاً متفاوت گیرافتاده: از یک طرف باید شکم خانوادهاش را سیر کند؛ خانوادهای که عبارتند از همسرش کار ملأ (دى فالکو)، دخترش میدو (جیمی لین سینگل)، و پسرش آنتونی (رابرت آیلر) است؛ و از طرف دیگر، تونی یکی از سرکردههای مافیایی منطقه نیوجرزی است که ترجیح میدهد با خواهرزادهاش کریستوفر (مایکل ایمپریولی) و عمویش (دومینیک کیائیز) و تعدادی از دوستانش کار کند. و بعد هم مادر غرغرو و محبوبهای روسی و مشکلات دیگر را هم به این آش درهم جوش اضافه کنید؛ تعجبی ندارد که تونی بیچاره دچار چنان غش و ضعفی شده است.
اما مضمون «یک سردسته مافیایی تحت درمان روانکاو» را تا چه حد میشد کش داد؟ دیوید چیس با خلق دنیایی پیچیده ولی ملموس و واقعی، که قهرمانهایش بتوانند در آن بجنبند و زندگی کنند بیآن که مافیاییهایی بک بعدی و کاریکاتوری به نظر آیند، موفق شد قریب به دهسال، مخاطباش را علاقهمند به پیگیری ماجراها در خانه نگهدارد. بدیهی است که بین شخصیتهای سریال، تونی – که گندولفینی جذابیتی متناقض به آن بخشیده- از همه جذابتر است: : کدام مرد خانوادهای را سراغ دارید که پیش خانواده، رئوف و مهربان باشد و پنج دقیقه بعد مرد بیچارهای را زیر مشت و لگد بگیرد و سرش داد بزند که «فلان فلان شده! پولو رد کن بیاد؟ ! و با این وجود نزد بیننده کماکان محبوب باقی بماند؟ تناقض در کل سریال جاری است و احتمالاً چیزی که واکنش مثبت مخاطب را موقع پخش سریال برانگیخت، همین تناقض بود: عشق و ابتذال، شعر و خشونت، خنده و مرگ، در تمامی آن ۸۶ قسمت (و گاهی در یک صحنه)، دست به دست هم جلو رفتند.
خانواده سوپرانو در بدو امر شاید ورسیونی تلویزیونی از پدر خوانده جلوه کند. (و در واقع، اشارات زیادی به شاهکار کاپولا شده و مثلاً در مواردی تونی خود را با مارلون براندو مقایسه میکند)، اما خانواده سوپرانو در واقع، به رفقای خوب مارتین اسکورسیزی نزدیکتر است. این را خود دیوید چیس خالق سریال در گفتگویی اعلام کرد و از این گذشته، حضور تعدادی از بازیگران رفقای خوب (از جمله براکو و ایمپریولی) و مضمون خود سریال، یعنی تضاد بین دنیای خانوادگی و کسب و کار مافیا، فشارهای عصبی و کج خیالی و بددهنی شخصیتها و خشونت موجود در اپیزودها، این شباهت را با فیلم اسکورسیزی، تقویت هم میکند، و البته همه اینها نیز دست به دست هم داد تا به این نتیجه برسد: یادش بخیر، دنیای تبهکاری دیگر مثل گذشتهها مفرح و سرگرمکننده نیست… تلخ و سیاه و پردغدغه است ولی در عوض، جان میدهد برای یک سریال فراموش نشدنی تلویزیونی!