رولد دال خالق چارلی و کارخانه شکلات سازی و آقای روباه شگفتانگیز
به دشواری میتوان بحثی جدی یا تجزیه و تحلیلی ژرف درباره کتابهای کودکان رولد دال یافت، بیآنکه مجادلهای له یا علیه تفاوتها و مرزبندیهای عمیق بین ادبیات [خلاق] با فرهنگ عامیانه [و ادبیات عامهپسند] در گرفته باشد. دال را شاید بتوان موفقترین نویسنده کودک و نوجوان جهان در قرن بیستم به شمار آورد. فروش آثار او حتی بسیار بیشتر از نویسنده پرکاری چون انید بلایتون است. چنین موفقیتی را تا حدود زیادی باید مرهون فرهنگ [عامه] به حساب آورد. هنوز بیشتر تفسیرهایی که درباره آثار او میشود، مبتنی بر احساساتی به دور از منطق است.
آنچه بر دشواری موضوع (و شاید هم غنای آن) میافزاید، این واقعیت است که دال، خود نه تنها نویسندهای زبردست که یک تبلیغاتچی کاردان و مبتکر است. او خود را به عنوان شخصیتی خودرأی و یک دنده و پرتوقع نشان داده است. او به ندرت هوش سرشارش و اطلاعت پربارش را در اختیار مصاحبهکنندگان [و خبرنگاران] زبروزرنگ قرار میداد. یکی از اظهارنظرهای نمونهوار او که در یکی از آخرین مصاحبههای خویش بیان کرده، برداشت وی را نسبت به کتابهای کودکان، دست کم برداشتی که او آرزوی تثبیت و ماندگاری آن را در سر میپروراند، تا حدود زیادی نشان میدهد:
«من همدلی و نزدیکی زیادی با بچهها دارم. مشکلاتشان را درک میکنم. چنانچه بخواهید درک درستی از چند و چون دنیای کودک، در ذهن داشته باشید، باید دستان و زانوانتان را [دست کم] یک هفنه، به اندازه آنها خم کنید. آنگاه درخواهید یافت که اطرافتان پر از غولهای ملعونی است که دائم به شما میگویند «این کار را بکن، آن کار را نکن!»…از اینرو، به صورتی ناخودآگاه، این غولها به دشمن بدل میشوند…هنگامی که من، ماتیلدا 4 را براساس این نظریه نوشتم…بچهها با گرمی تمام از آن استقبال کردند. «وای خدای من، اونم که از خود ماست!»[دال هم که از خودمان است] به راستی، مگر چند نفر آدم علاف مثل من در میانه هفتاد سالگی پیدا میشود که ول بگردد و لطیفه و چرتوپرت بگوید.»
(به نقل از «سایکس»19915، صفحهٔ 82)
این امر به شدت حیرتآور است که منتقدین دال، به دو دستهٔ متضاد] تقسیم شدهاند؛ یعنی دستهای که به هواخواهی از تظاهر «کودک محورانه» و آنارشی شادیآفرین او پرداخته و گروهی که عامیگری و سبکسریهای شیطنتآمیز و رندانه او را سرزنش میکنند؛ زیرا کار و هنر دال برای کودکان و نوجوانان یکدست یا یکنواخت نیست، بلکه پر از شگفتیها و نوآوریهای-گاه نامعقول (همچون رویدادهای مستقل یا اپیزودیک در «بی.اف.ج»6 سال 1982) و ترفندهای بدیع («زرافه، پلی [پلیکان؟] و من»، سال 1985) است که به نظر میرسد مورد غفلت و بیتوجهی قرار گرفتهاند.
بدون شک آشوبگری [آنارشی] و عامیگری که برای دوران کودکی امری طبیعی است، برای اقتدار بزرگسالان میتواند خطرساز باشد. ازاینرو بسته به اینکه شما در چه جایگاهی و موضعی قرار گرفته باشید، ممکن است آن را پدیدهای روحبخش و یا تهدید کننده به شمار آورید. پاسخ دال به کسانی که وی را به خشونت، سادیسم [دگر آزادی] یا تبعیض جنسی متهم میکردند، بر آن بود که او نوعی کمدی و شوخطبعی را در نوشتههایش تصویر میکند و از اینرو، به سادگی چنین اتهاماتی را بیپایه میدانست. نابودی عمه اسپانج و اسپایسر در داستان «جیمز و هلوی غول پیکر»7 نوشته شده به سال 1961 و مرگ مادربزرگ دیوانه «عفریته پیر»، «پیرزن مزخرف»، در داستان «داروی مبهوتکننده جرج»8 منتشر شده در سال 1981، از نظر دال، صرفا از جنبه کارتونی میتواند مطمح نظر قرار گیرد. این آثار، به قصد خنداندن نگاشته شدهاند و نه آنکه زنستیزی را به نمایش بگذارند.
درواقع، هرچند در داستان «جادوگرها»9 منتشر شده به سال 1983، جادوگرهای وحشتناک شریر لزوما زن هستند، اما همت راوی آن است که تبعیض جنسی را نفی و انکار کند و کتاب، یک شخصیت زن بسیار قوی را در سیمای مادربزرگ، به تصویر کشیده است.
اما باوجود چنین منطقی، واقعیتی که در حاشیه کتابهای کودک و نوجوان دال، قرار دارد-که شهرت جهانی دارند-آن است که وی نویسنده داستانهای کوتاه شرارتباری است که به زوایای تاریک و سرشت انسان، پرداخته است (که در دو مجموعه «بوس، بوس»10 در سال 1960 و «1-گذر ماده سگ 2-شلاق پتیاره 11» در سال 1974 گردآوری و منتشر شده است. البته، داستانهای کوتاه دیگری نیز دارد) که درواقع این امر، پیش از آنکه او نویسنده کودکان شود، صورت گرفته است. آیا با چنین استباطی از غریزه کودکانه، در زمینه حس نفرت و انتقام، تعصب و خشونت، به راستی میتوان مدعی معصومیت شد؟
چنین هواخواهی گستردهای 12 که نسبت به اولین کتاب کودک دال، یعنی «جیمز و هلوی غول پیکر» انجام گرفت، در عین آنکه به شدت تعجبآور است، [گذشته از متنی ادبی] معنای نهفته دقیق و منسجمی از حیث روانشناختی به دست داده که به کند و کاو درباره «خود» میپردازد که تحسینکنندگان او، هوشمندانه این نکته را مورد مداقه قرار دادهاند. به همانسان، مایه بسی تأسف است که سنجههای نقد ادبی درباره کتاب کودک، به گونهای است که اولین موفقیت جدی دال در ادبیات کودک، یعنی داستان چارلی و کارخانه شکلاتسازی»13 منتشره به سال 1964، به دلیل جنبه آشوبگرانه و هرج و مرجخواهانه [آنارشیک] آن با استقبالی همراه با شادمانی توام شد. درواقع، این یک داستان اخلاقی روشن و سرراست است که بیکم و کاست، در [ادبیات داستانی] قرن نوزده ریشه دارد؛ دست آخر بچههایی که تنبل، خرفت و لوس هستند، سرانجامی متناسب با منش خود پیدا میکنند و به آدمهایی نقنقو بدل میشوند. در عوض، بچههای فقیر و پاکدامن پاداش میگیرند؛ آنهم نه فقط شکلات، بلکه کارخانه شکلاتسازی! حضور جنونآسای آقای وانکا 14، نهایت تأثیر را به کتاب بخشیده است.
او نشانهای آشکار از آرا و بیان روشنی است در باب منتهای نفرت دال [از چنین شخصیتهایی] که در کتابهای دیگرش نیز به نحوی به نمایش گذاشته است (زنای چاق، فروشندگان [و دلالان] خودروهای دستدوم، آموزگاران خودرای مدارس) و بهطور کلی، تمامی شخصیتهایی که ذاتا غیرقابل اعتمادند. «چارلی» مطمئنا اثری به شمار میآید که دال به عنوان حربه اصلی ایدئولوژیک خود، برای به نمایش گذاشتن آشوبگری آشکار و عمیق، به کار گرفته است «وروکا سالت، کوچولوی زبان بسته، تازه از معبر پرتاب زباله پایین رفته است» نکته این جاست که دال در عین گرایشات آنارشیستی، در اصول به شدت محافظهکار است «میدانید که بچه نمیتواند خود را تباه یا تلف کند.».
پس از نگاشتن «چارلی»، مجموعه آثار دال، نشاندهنده آنچنان مهارتی زبردستانهای است که گویی او معدنی طلا یافته است و میداند که چگونه از ذخایر آن بهره بهینه ببرد. «چارلی و آسانسور بزرگ شیشهای»15 و داستان «خانواده ابلهها»15 چاپ سال 1980 را باید از آثار کمابیش بیهدف (و تا حدودی خشن و بیهوده) دال دانست که تنها مناسب قصهگویان برای خواباندن بچههاست. در سایر آثا، مشکل بتوان این استدلال دال را پذیرفت که او تنها داستانهای خندهدار خیالی مینویسد (گمان نمیرود کسی در مورد «خواهران بدترکیب»17، هیچگونه جدلی داشته باشد).
نوشته دال، دارای آنچنان استحکامی است که «خواهران بدترکیب» به عنوان انسان مطرح شدهاند و یا به عبارتی دیگر، آنچنان به چهرههای انسانی بدل شدهاند که شرارت آنها، نه تنها جنبه تمثیلی و پندآموز به خود میگیرد، بلکه بایسته است انسان به شمار آیند. دال ادعا کرده بود که درواقع، بچهها از اینکه میبینند به سادگی میتوان انتقام گرفت، لذت میبرند و هیچگونه خطری هم از باب اینکه آنها پدیدههای خیالی را با واقعی خلط کنند و گیج شوند، وجود ندارد. البته نوشتههای خود او، دال بر چنین تغییر و تحولی بود؛ یعنی استعداد چشمگیر او در خلق آثار روانشناختی واقعگرایانه [realism Psychological]، جنبه فانتزی و تخیلی داستان را به پدیدهای آشکارا دلآزار بدل میکرد. به عنوان مثال، مهارتهایی که در آفرینش مجموعه داستانی « بوس، بوس» به کار گرفته شده است، به روشنی اثری شدید و آزاردهنده بر خواننده میگذارد.18
البته، در آثار دال، صحنههایی نیز وجود دارد که خواننده ممکن است در عین آنکه از خواندنش لذت میبرد، به همان اندازه نیز دچار ناراحتی شود. از چنین صحنههایی میتوان قطعهای از داستان بی.اف.جی [غول بزرگ مهربان] را درباره شیوه حکمروایی ملکه نقل کرد که باید ناباورانه به آن نگریست و خشم خود را فرو خورد.
«ملکه همچنان به سوفی خیره شده بود. با دقت به او چشم دوخته بود. دهانش کمی بازمانده و کمی چشمهایش به اندازه دو نعلبکی گرد و گشاد شده بود و پهنای صورت دوست داشتنی و آشنا برای همهاش را حیرت و ناباوری پوشانده بود.»
[تأکید از پیتر هانت]
مشابه چنین صحنههای غریب و دور از ذهنی را میتوان در «ماتیلدا»، منتشر شده در سال 1988 نیز یافت. درواقع، اثری که در کش و قوس، اختلافات بین دال و ویراستارش، یعنی استیون روکسبرو 19، چاپ و انتشارش تا آن هنکام به درازا کشیدهبود. ما میتوانیم ناپختگی و خام دستی دال را آنگونه که
[واقعا] بوده، ملاحظه کنیم. در همین نسخه و روایت یاد شده، دال ولگام اندیشه و احساس خویش را رها میکند و بیپروا، هم والدین و هم بچههای بیادب را، به باد انتقادی تند و تیز میگیرد و آنگاه فهرستی را با قاطعیت [تمام] به عنوان خواندنیهای ضروری، تدارک میبیند. او همانند سخنرانی آتشینش در «چارلی و کارخانه شکلاتسازی»، علیه جویدن آدامس، و [تماشای] تلویزیون (در میان چیزهای دیگر) کاری میکند که خوانندگان آزادمنش را احیانا بین موازین اخلاقی و یا محکومیت آن در عمل، حیران و سرگردان میکند. توصیف او از طرز صحبت خانم ترانچبال با بچهها، کاملا غیر عادی و افراطی به نظر میآید؛ هرچند، گاه چنین توصیفی شوخی محض است، اتاقک شکنجه (به قول معروف «هلفدانی») و ماجرای زیادهروی و فشار در خوردن کیک شکلات با بروس بوگتروتر، به جنون دگرآزاری [سادیسم] پهلو میزند.
از جمله مشکلاتی که در داستانهای دال به چشم میخورد، میتوان صحنهای از ماتیلدا را بازگو کرد. در عین حال، این باور دال را نیز به خاطر داشته باشید که وی به نفوذ ادبیات آشکارا اعتقاد داشت؛ به ویژه ادبیاتی که بهطور تمام عیار، اغواگر و وسوسهبرانگیز باشد. خانم هانی لاغر-مردنی (که اگر از کارهای برجسته دال نباشد، از حیث تصویرگری از آثار برجسته کونتین بلیک Quentin Blake به شمار میآید)، ماتیلدا را که تربیت شده و دست پرورده خودش است، برای نوشیدن چای همراه میبرد. ناگاه از محیطی مضحک و پر از لودگی، به محیط پر نشاط و شاعرانه روستایی وارد میشویم. دو صفحه تمام درباره تمشکهای سیاه و پیرمرد ریشوی چشم میشی میخوانیم تا اینکه به دروازه منزل خانم هانی میرسیم؛ گویی دال، خود تحتتأثیر سمبلیسم چنین تصاویری، افسون شده است:
«خانم هانی، دستش را بیحرکت روی دروازه قرار داد و گفت: همینجاست، من همینجا زندگی میکنم. کلبه آنقدر کوچک بود که بیشتر به خانه یک عروسک میمانست تا خانه انسان. آجرهایی که کلبه از آنها ساخته شده بود، کهنه و فرسوده بودند و رنگشان قرمز رنگرورفته بود. سقفش، شیروانی خاکستری رنگ بود و دو پنجره کوچک در جلوی کلبه به چشم میآمد. هیچ کدام از این پنجرهها بزرگتر از صفحات یک مجله نبودند. درختان بلوط بزرگی بر کلبه سایه افکنده بودند. گویی شاخههای تنومند بلوطها، این ساختمان کوچک را تنگ در آغوش گرفتهاند و شاید هم میخواستند آن را از بقیه دنیا پنهان نگه دارند.»
خان هانی با صدای نسبتا عجیب و آهسته» بخشی از شعر «در روستا خوابیدن» (In coeuntry sleep) سروده دایلان توماس (Dylan thomas) را از بر میخواند که «دخترم در دور و نزدیک میتازد»، اما نه از ترس گرکی که «به آرامی از کمینگاهش در پشت انبوه برگها میخزد بیرون…تا قلبت را برون آرد و در جنگل گلرنگ بخورد». ماتیلدا «که هرگز پیش از آن، هیچ شعر پر از احساس رمانتیکی را با صدای بلند نشنیده بود، عمیقا به هیجان میآید، اما اکنون تا حدودی نیز از کلبه میترسد.»
این قطعه، مشابه تصاویر است که در آثار [برادران] گری و یا هانس کریستین آندرسن دیده میشود. [این صفحه یادآور] خانهای است که هیزمشکنی فقیر، با هانس و گرتل، در آن زندگی میکردند؛ یعنی جایی که مادربزرگ «هود، سوارکار سرخپوش» زندگی میکرد و یا خانهای که هفت کوتوله و سه خرس و بقیه در آن زندگی میکردند. این رخداد یا صحنه، به روشنی از دل افسانههای پریان بیرون کشیده شده.
«خانم هانی به پشت سرش نگاه کرد و صدا زد «عزیزم، همراه من بیا» و ماتیلدا از کوره راه به دنبال او راه افتاد.»
چنانچه ماتیلدا را کتابی [داستانی] مرکب از دوپاره [به ظاهر متناقض] بین گروتسک مضحک [از یک سو] و واقعگرایی شرارتبار [از سویی دیگر] بدانیم (اگر خانم ترانچبال کاریکاتوری هیولایی مردم آزار [سادیست] باشد، خانم هانی را باید به چه چیزی نسبت داد)، چند کتاب دیگر دال را نیز از همینگونه باید به شمار آورد. همانگونه که در «دنی، قهرمان جهان» (سال 1975) و یا «جادوگرها» نیز دیده میشود، هوش سرشار دال در طرح [درست] چیزی است که موضوع اصلی ادبیات کودک میتواند باشد؛ یعنی تأثیر عاطفی و کنایه [تلمیح]. شاید بهتر آن باشد که از هرگونه نتیجهگیری، از آنچه تاکنون گفته شد، بپرهیزیم، آیا جز آن است که نویسنده را سپر بلا کردن، از حیث روانشناختی نیز تأثیری ناچیز و درجه سوم دارد؟
مانند همیشه پی گرفتن و سخن گفتن از موفقیت شایان توجه دال نیز بیهوده است. گذشته از همه اینها عنصر اساسی لایتجزای آزاد و مختار گذاشتن کودک و نوشتن و پرداخت فانتزی، بهگونهای که گویی عین واقعیت است، حس انتقامگیری را فرو مینشاند؛ آن هم با ابزارهایی درخشان و حتی هولناک و اغراقآمیز و شگردهایی تکاندهنده که بسیاری از نویسندگان دیگر نیز در بهرهگیری از چنان شیوههایی سهیم بودهاند و از جمله عوامل موفقیت دال بودهاند. از جمله کسانی که از چنین شیوهای بهره گرفته، نویسنده اقلیمینویس و بیسروصدا، اینید بلیتون است.
همانگونه که بیشتر بررسی و عمده مشاهدات اخیر نیز نشان میدهد، دال با کتابهایی کمتر از بیست داستان، بخش کودکان کتاب فروشیها را به تصرف خویش درآورده است (و همواره نام نویسنده محبوب کودکان و نوجوانان را نیز به خود اختصاص داده)20 و چنین امری که در دهههای 1980 و 1990 به وقوع پیوست، در نوع خود کاملا بیسابقه بوده است. از نگارش «چارلی» تا «ماتیلدا»، سیر نزولی شگفتآور و به دور از هرگونه قاعدهای در سبک و نکتهسنجیهای هوشمندانه دال به چشم میآید. البته، برای منتقدین عامیانه نویس و یا مخاطبین عامهپسند، هرگونه سنتشکنی، نشانه تهور و نوآوری است. دال نه تنها [همواره] مشغول توطئه برای شوراندن بچهها علیه بزرگسالان است، بلکه بزرگسالان از حیث فرهنگی خلع سلاح شده و فرودست را علیه بزرگسالان قدرتمند فرهنگی میشوراند که شاید چنین امری را بتوان نوعی شیادی روانشناختی نابجا دانست.
باری، میتوان گفت که دال، پیوسته مترصد تلفیق کار حرفهای سرگرمکننده با نیازهای دوران کودکی (البته، مطابق الگوی خود) بود و احتمالا آثار او پیامدها و دستاوردهای چشمگیری در زمینه روابط بین کودکان و بزرگسالان، به همراه داشت است. کتابهای دال، هم بازتاب و هم یاریگر تحولی ژرف در ادبیات کودکی انگلیسی زیان بوده است.
منبع: شماره 79 کتاب ماه کودک و نوجوان