پیشنهاد کتاب و فیلم داشتن و نداشتن، نوشته ارنست همینگوی و کارگردانی هوارد هاکس

رمان داشتن و نداشتن را نمیتوان از بهترینهای همینگوی دانست، چون در زمان انتشار، با استقبال منتقدین مواجه نشد، اما تا آن میزان مورد توجه قرار گرفت که فیلمی با کارگردانی هاوارد هاکس از روی آن ساخته شد.
داستان در سه بخش متفاوت با روایتهای مختلف پیش میرود؛ به طوری که به نظر میرسد همینگوی آن را در سه زمان کاملا متفاوت نوشته است. ظاهرا، همینگوی، ابتدا داستان کوتاهی نوشته و بعدها تصمیم گرفته است که آن را تا حد یک رمان بسط داده و در قسمت دیگر به آن اضافه کند.
داستان، حول قایقران فقیری میچرخد که به خاطر امرار معاش و گذران زندگی، دست به قاچاق انسان میزند. او در قسمت اول، با تمام سختیها و مشقتهای زندگی، تلاش میکند تا تن به کار خلاف ندهد و انسانی درستکار و صادق باشد.
قسمت دوم داستان که کوتاهترین بخش آن است، میتوان گفت که ضعیفترین بخش داستان است و یک روز از زندگی روزمره هری مورگان را توصیف میکند.
قسمت سوم را میتوان بهترین قسمت داستان دانست. تمام وقایع جنایی، آرمانهای انقلابی، دست و پنجه نرم کردن با فقر و حتی نام داستان، در این قسمت کاملا مشهود است. همین جاست که تفکر و ترس آنها را در زندگی نشان میدهد؛ به طوری که در پایان داستان، خواننده، بیشتر برای این افراد دلسوزی میکند تا تهیدستی مثل هری مورگان.
هری مورگان، شخصیت اصلی کتاب است که زندگیاش با قایق ماهیگیری و ماهیهایی میگذرد که صید میکند. بعد از مدتی، آقای جانسون که مشتری چارتر ماهیها بود، او را فریب داده و بدون پرداخت پول، ناپدید میشود.
هری مورگان، ناچار، دست به قاچاق مهاجران غیرقانونی چینی میزند و در این بین، مرتکب قتل شده و خودش نیز به دست انقلابیها کشته میشود. «داشتن و نداشتن، تنها رمان همینگوی است که تماما در آمریکا رخ میدهد و به وضوح میشود ردپای بحران اقتصادی سالهای دهه ۱۹۳۰ را در آن دنبال کرد؛ بحرانی با پس لرزههایی بسیار هولناکتر از فقر و تنگدستی.
همینگوی در آن سالها، یک فعال اجتماعی به تمام معنا و دشمن سرمایه داری بود. او در جنگهای داخلی اسپانیا شرکت کرد. در آن سالها، گرایشهای مارکسیستی داشت که البته این را میتوان از حال و هوای کلی رمان فهمید. داشتن و نداشتن، شاهکار همینگوی نیست، اما کتابی است دارای نقد اجتماعی و روابط انسانی و بیانگر اقتصادی خرابی است که آدمها را به کارهای پیش بینی نشده وامیدارد.
نجف دریابندری در مقدمه «وداع با اسلحه»، درباره داشتن و نداشتن مینویسد:
«این رمان که در حقیقت یک رمان اجتماعی است، شاید برای پاسخ گفتن به کسانی نوشته شده بود که از مدتها پیش میگفتند: همینگوی، وجدان اجتماعی ندارد و فکر نمیکند. در این رمان، سرگذشت مرد سخت جان و سخت کوشی، به نام هری مورگان، نقل میشود که برای امرار معاش، ناچار است خود را به آب و آتش بزند. در کنار او کسانی را میبینیم که از فرط سیری و پری دچار خستگی و ملال شدهاند. این کتاب گوشهای از کشاکش قدیمی داراها و ندارها را نشان میدهد و همینگوی نمیتواند همدردی عمیق خود را با ندارها پنهان نماید.»
اما
«داشتن و نداشتن بیش از آنکه فرصتی برای قدرت نمایی نویسنده باشد، فضایی است برای به تصویر کشیدن زندگی مردمی که گرفتار اشتباهات و یا جاهطلبیهای عدهای از سیاستمداران شدهاند. شاید مشهودترین موضوع در «داشتن و نداشتن»، همان تأثیر سیاست و اقتصاد، بر زندگی مردم است»
همینگوی در این کتاب نشان میدهد، در جامعهای که پیدا کردن کار خلاف قانون، در عرض چند ساعت، حتی از دست آدم کری که نمیتواند درست حرف بزند، برمیآید، برای جنایت، نیازی نیست که بیماری روحی داشته باشی، در کودکی رنج بسیار کشیده باشی و یا اینکه شیطان در روحت حلول کرده باشد. او نشان میدهد که چگونه مردی باجربزه که نمیخواهد با دست خالی، نزد زن و فرزندانش برگردد، به یک آدم کش تبدیل میشود. (محمد حافظی)
داشتن و نداشتن در سال ۱۹۳۷ منتشر شد. همینگوی در برابر نیستی، ارزش لحظه حال، مردانگی و حس مبارزه را بالا برده بود. چون نمیتوانست حال حاضر را جاودان سازد یا مرگ را از میان بردارد، مرگ را به بازی گرفته و این بازی را با بیان خشک و خشنی که در عین حال، سبک نگارش و شیوه زیستن بود، بازگو کرده است. با این کار نه به زندگی جاوید، بلکه به افتخاری که خود طعمی از جاودانگی دارد، دست یافته بود.
گسترش روزافزون دایره خوانندگان آثارش، او را متوجه مسئولیت کرد و نیاز تازهای در او به وجود آورد تا از «عصیان» که رفتار انسانهای منزوی است، به «انقلاب» رو آورد و ارزشهای نیست انگارانه را کنار بگذارد و آرمانهای مثبتی بیافریند.
به هرحال، پس از ۱۹۳۷، همه کتابهای همینگوی، به دنبال برآوردن این نیاز است که آن را در زندگی شخصیاش نیز وارد میکند و در کنار جمهوری خواهان اسپانیا وارد نبرد میشود و با آلمان نازی به مبارزه میپردازد، بیآنکه عمق دیدگاهش چندان تفاوتی کرده باشد. رابرت جوردان، در «ناقوس مرگ را که میزنند» از لحظه گذرا، همان لذت و هیجان را در مییابد که فردریک هنری از «وداع با اسلحه.» اما رنگ آمیزی مجموعه عوض میشود، قهرمان دیگر تنها نیست، بلکه همراه با مردم و برای جماعت مبارزه میکند، یا مانند ماهیگیر پیر، در «پیرمرد و دریا»، سرمشق افسانه واری به دست میدهد. اهمیت داشتن و نداشتن»، در نشان دادن این نقطه عطف، در آثار همینگوی است.
کتاب داشتن و نداشتن
نویسنده: ارنست همینگوی
مترجم: احسان لامع
انتشارات گیوا
242 صفحه
فیلم داشتن و نداشتن – To Have And Have Not
سال تولید : ۱۹۴۴
کارگردان : هوارد هاکس
هنرپیشگان : هامفری بوگارت، والتر برنان، لورن باکال، دولورس موران، هوگی کارمایکل، والتر مولنار، شلدن لنرد و مارسل دالیو
در فیلم، بازی بوگارت در نقش مردی تکرو و بااراده اراده، کنار باکال (بهعنوان یکی از بهترین زنان آثار هاکس) در نقش دختری سرد و در عین حال دوستداشتنی، جلب توجه میکند.
از صحنههای به یادماندنی فیلم، یکی آنجاست که باکال به بوگارت میگوید: «هر وقت با من کاری داشتی سوت بزن!»