ماموریتهای سری جنگ جهانی دوم – خرابکاری و جاسوسیهایی که مسیر جنگ جهانی دوم را تغییر دادند

جنگ جهانی دوم یکی از بزرگترین نبردهای تاریخ بشر بوده است. ستیز میلیونها سرباز در جبهههای سراسر جهان این جنگ را کاملا بینظیر کرد. اما جنگ جهانی دوم تنها جنگ سربازها و سلاحها و ماشینهای جنگیشان نبود. در این جنگ نوع جدید و غیر منتظرهای از شیوههای جنگی که توسط نسل جدیدی از جنگجویان هدایت میشد وارد صحنه نبرد شد.
ماموریتهای پنهان و عملیات سری برای حمله و آسیب رساندن به اهداف دشمن، البته از پشت خط مقدم آنها. این ماموریتها به اندازه حماسهها و جنگاوریهای صحنه فیزیکی نبرد اهمیت داشت. اعمال این ماموریتها و عملیات – خواه موفقیت آمیز بوده باشد یا نه – مسیر جنگ را به کلی تغییر میداد و نتیجه نهایی آن را جور دیگری رقم میزد. در این متن به خطرناکترین ماموریتهای سری که توسط ماهرترین و شجاعترین سربازان در جنگ جهانی دوم بر عهده گرفته و اجرا شد، اشاره میشود؛ مردان و زنانی که تصمیم آنها موجب تاثیر در بزرگترین رویداد ستیزهای تاریخ بشر شد.
ریشه بسیاری از سازمانهای مخفی و جاسوسی مشهور را میتوان در جنگ جهانی دوم جست وجو کرد. سازمان تکاوران انگلستانی بریتیش کوماندوز) به وسیله شخص وینستون چرچیل در طول این جنگ شکل گرفت؛ اداره سرویسهای استراتژیک ایالات متحده (OSS) که بعدها به سی آی ای تبدیل شد نیز در سال ۱۹۴۱ در صحرای شمال آفریقا تشکیل شد. جنگ جهانی دوم تنها با سربازان انجام نمیشد؛ هر کس در این جنگ در قسمتی نقشی ایفا میکرد؛ از شهروندان گرفته تا دانشمندان و یکی از مهمترین ماموریتهای سری جنگ که عملیاتی شده و به پیروزی رسید، توسط یک فرد کاملا معمولی به نام «جو» انجام شد. حتی گاهی یک شخص مرده، نقشی تعیینکننده در نجات هزاران زندگی در جنگی علیه نازیها بازی میکند.
عملیات پاستوریوس
زمان: می و ژوئن ۱۹۴۲
هدف: ایجاد خرابکاری در مراکز کلیدی اقتصادی و جلوگیری از قدرتگیری ایالات متحده.
هدفها، کارخانههای هیدروالکتریک در آبشارهای نیاگاراونیوارک پنسیلوانیا و کارخانههای آلومینیوم در ایلینویز را شامل میشد.
عاملان: سرویس سری نازی؛ اف بیآی
مکان: سرزمین ایالات متحده
در ۲۵ می۱۹۴۲ دو زیردریایی نازی رهسپار سواحل ایالات متحده شدند.مقصد آنهالانگ آیلندوخلیج ودراپونته در فلوریدا بود. در هر زیردریایی چهار مامور نازی برای انجام این عملیات وجود داشت و ماموریت آنها بمب گذاری در کارخانههای حیاتی و زیرساختهای اصلی اقتصادی ایالت متحده بود. دو نفر از آنها شهروندان آمریکایی بودند؛ ارنستبورگر وهربرهاوپت. شش نفر دیگر عملیات هم که آلمانی بودند همگی پیش از شروع جنگ در آمریکا زندگی میکردند. آنها مواد منفجره، چاشنی و حدود ۱۷۵۰۰۰ دلار پول با خود داشتند. دو نفر از مامورها، بورگر و جورج جان داچ تصمیم گرفتند به محض اینکه به ساحل رسیدند از ماموریت خارج شوند. داچ به واشنگتن دی سی رفت تا خودش را به اف بیآی معرفی کند؛ جایی که در ابتدا فکر کردند او دیوانه است و او از روی عصبانیت تمام ۸۴۰۰۰دلار همراهش را روی میز پرتاب کرد. او بلافاصله به بخش حفاظت اطلاعات برده شد و مورد بازپرسی قرار گرفت.
در دو هفته بعد، دیگر مامورهای عملیات دستگیر و محاکمه شدند. تمام هشت نفر مامور از جمله داچ و بورگر به مرگ با صندلی الکتریکی محکوم شدند.هرچندبادخالت رئیس جمهور روزولت، محکومیت داچ و بورگر به ۳۰ سال زندان تغییر یافت. سایر مامورهای نازی هم در زندان واشنگتن دی سی اعدام شدند. پس از جنگ روزولت، داچ و بورگر را بخشید؛ به شرط آنکه برای همیشه به آلمان بازگردند.
نتیجه
با توجه به اینکه هیچکدام از اهداف موردنظر آسیب ندیدند، عملیات پاستوریوس یک شکست کامل برای نازیها بود. این ماموریت حتی برای ماموران این عملیات هم سودی نداشت. تنها دو نفر از آنها، آن هم با مداخله رئیس جمهور روزولت زنده ماندند.
ماموریت تیزارد
هنری تیزارد که بود؟
هنری تیزارد (۱۸۸۵-۱۹۵۹)، دانشمند، خلبان، عضوی از خانواده سلطنتی و در شغل حرفهای خود به عنوان یک مشاور علمی کارمند وینستون چرچیل و وزارت دفاع انگلستان بود. تیزارد ابتدا در سال ۱۹۲۷ نشان ویژه شوالیه گرفت، سپس بار دیگر در ۱۹۳۷ این نشان را دریافت کرد و برای بار سوم در ۱۹۴۹، بالاترین نشان شوالیهای یعنی صلیب بزرگ شوالیه را به دست آورد. پس از جنگ جهانی دوم او مشاور عالی علمی فرمانده ارتش انگلستان شد و پیوسته در پروژهها و ماموریتهای مهم حضور داشت.
زمان: سپتامبر ۱۹۴۰
هدف: همکاری علمی و فنی با ایالات متحده برای اثبات دوستی با انگلستان
عاملان: هنری تیزارد، عضو ارتش انگلستان و جامعه علمی
مکان: سرزمین ایالت متحده
فقط جنگجویان و سربازان نبودند که نقشهای قهرمانانه و تاثیر گذار در جنگ را بازی میکردند. دانشمندان و کارمندان هم نقشهایی برای بازی داشتند. چنین ماموریتی میتوانست نتایج بسیار با اهمیتی برای ایستادگی و پیروزی انگلستان در دنیای اقتصادی دوران پس از جنگ داشته باشد؛ عملیاتی که در آن وینستون چرچیل تعدادی از پیشرفتهترین تکنولوژیهای انگلستان را به ایالات متحده هدیه داد. در عوض ایالات متحده موظف شد تا سنگینترین وزنه اقتصادی خود را در اختیار انگلستان قرار دهد. چرچیل، هنری تیزارد را به همراه تعدادی دیگر از دانشمندان و مهندسان ارتش خود برای انجام این عملیات مامور کرد. آنها پیشرفتهترین سیستمهای اویونیک هواپیما و تکنولوژی هوانوردی را که جهان تا به حال به خود دیده بود به همراه داشتند. طرح فرانک ویتل در مورد اولین موتورهای جت، طرحی برای یک بمب اتمی و نیز از همه مهمتر تکنولوژی موسوم به مگنترون که قطعهای کلیدی در رادار به شمار میرفت( قطعهای که امواج میکروویو تولید میکرد). اطلاعات و نمونههای اولیهای که آنها با خود بردند به قدری با ارزش و گرانبها بود که داخل کیفهای سنگینی حمل می شد تا در صورت غرق شدن کشتی آنها به سرعت غرق شوند. این ماموریت تا حدودی موفقیت آمیز بود چون ایالت متحده به یاری انگلستان آمد. در یک بازه بلندمدت انگلستان هزینه آن را پرداخت اما چون به وسیله تکنولوژی تیزارد، ایالات متحده در واقع فناوری جتهای رادارگریز را از انگلستان به سرقت برد ولی هیچگاه حق مالکیت معنوی آن را پرداخت نکرد. البته شاید نشود چرچیل را در آن شرایط دشوار جنگ که نیروی دریایی نازیها هر روز حملات مرگبارتری را تدارک میدیدند، یک تنه مقصر دانست.
نتیجه این عملیات را از آنجایی میتوان موفق دانست که ایالات متحده توانست به آخرین تکنولوژیهای روز در زمینه هوانوردی دست یابد؛ هرچند این اتفاق برای انگلستانیها زیاد خوشایند نبود.
انتقام به خاطر بندر پرل هاربر – عملیات خونخواهی
زمان: ۱۸ اپریل ۱۹۴۳
هدف: ترور دریاسالاریاماموتو، فرمانده نیروی دریایی سلطنتی ژاپن
عاملان: نیروی دریایی ایالات متحده نیروی دریایی سلطنتی ژاپن
مکان: اقیانوس آرام
دسامبر ۱۹۴۱: ژاپن به نیروی دریایی ایالات متحده در بندر پرل حمله کرد و آمریکا به جنگ جهانی دوم پیوست؛ اما چه کسی این حمله را پایه ریزی کرد؟ دریاسالار ایسوروکویاماموتو، فرمانده نیروی دریایی سلطنتی ژاپن نیروی دریایی ایالات متحده پس از پیروزی بر نیروی دریایی ژاپن در اوایل ۱۹۴۳ جان دوبارهای گرفت. آنها در آوریل پیامی را ردگیری کردند مبنی بر اینکه یاماموتو قرار است سفری برای بازرسی جزایر سلیمان داشته باشد. نیروی دریایی آمریکا بلافاصله نقشهای برای ترور یاماموتو در این موقعیت به وجود آمده طراحی کرد. هواپیماهای ایالات متحده باید برای احتراز از شناسایی شدن، سفری ۱۶۰۰ کیلومتری را به جان میخریدند. و این بدین معنی بود که تنها جنگندهها و هواپیماها از پس این کار برمی آیند. رعد P- 38Gها برای اینکه شناسایی نشوند نباید در ارتفاع بالای ۱۵ متر پرواز میکردند و در طول پرواز رعایت سکوت رادیویی نیز الزامی بود. آنها یک دقیقه زودتر از زمان پیش بینی شده به مقصد رسیدند. زمانی که P – 38Gها با جنگندههای اسکورت درگیر شدند، یکی از جنگندههای آمریکایی از بقیه جدا شد و یاماتو را هدف قرار داد. P- 38Gها سپس دست از درگیری برداشتند و با موفقیت از ماموریت بازگشتند.
نتیجه: نیروی دریایی ایالات متحده مرد مورد نظر خود را شکار کرد، روحیه ژاپنیها به شدت آسیب دیدوانتقام حمله بندر پیرل گرفته شد.
ایندیانا پلیس، بمب اتم را تحویل میدهد
زمان: جولای ۱۹۴۵
هدف: تحویل بمب اتم «پسر کوچک» (Boy Little) به نیروی هوایی ایالات متحده
عاملان: نیروی دریایی ایالات متحده، نیروی دریایی امپراتوری ژاپن
مکان: اقیانوس آرام ۳۰ جولای ۱۹۴۵. یک رزم ناو آمریکایی تنها از گوام به فیلیپین در حرکت است
ناگهان دو انفجار قسمت جلوی کشتی را از هم میکرد و در عرض ۱۲ دقیقه غرق میشود. چند روز قبل رزم ناو ایندیاناپلیس بیخبر یکی از مهمترین ماموریتهای خود را در طول جنگ جهانی در اقیانوس آرام انجام داده بود. این کشتی قطعات حیاتی و اصلی مربوط به بمب اتم «پسر کوچک» شامل چاشنی منفجره، اورانیوم ۲۳۵ و بدنه بمب را تحویل مقصد داده بود. در واقع «پسر کوچک» تا مرحله نهایی انجام وظیفه هولناک خود به درگیر کردن بیش از نیمی از جهان با این ماجرا نیاز داشته مقصد این کشتی، پایگاه هوایی آمریکا در جزیره تینیان بود به محض آنکه محموله با موفقیت تحویل شد، کشتی ماموریت دیگری دریافت کرده انجام یک ملاقات با نیروهای آیداهو در لیته واقع در کشور فیلیپین.
اینجا همان جایی بود که زیردریاییهای ژاپنی آن را پیدا کردند. به طور تعجبانگیزی به ایندیاناپلیس اجازه داده شد تا بدون اسکورت به سفرش ادامه دهد. این در حالی بود که هیچ کس نمیدانست که چه بلایی قرار است سرایندیاناو ملوانانش بیاید. ایندیانا به قدری سریع غرق شد که حتی خدمهاش فرصت ارسال پیامی را نیز نداشتند. اسم این را تنها میتوان خوش شانسی گذاشت که تعدادی از خدمه ایندیانا پولیس توسط هواپیماهای گذری آمریکایی دیده شده و نجات پیدا کردند. تا آن موقع خدمه نزدیک به سه روز بود که روی آب سرگردان بودند. از ۱۱۹۶ نفرعرشه، ۹۰۰ نفر از آنها روی آب باقی ماندند و تا روزی که کمک رسید، تنها ۳۱۷ نفرشانس دوباره زندگی پیدا کردند و بقیه باطعمه کوسهها شدند، یا در اثر تشنگی و گرسنگی مردند، یا خودکشی کردند. هرچند تحویل سالم بمب یک موفقیت به حساب میآید؛ اما به چه قیمتی؟ غرق شدن ایندیاناپلیس و خدمهاش تاکنون بزرگترین فاجعه در تاریخ نیروی دریایی آمریکا به حساب میآید.
عملیات فرانکتون
زمان: ۷ الی ۱۲ دسامبر ۱۹۴۲
هدف: غرق کردن کشتیهای باری پهلو گرفته در اسکلههای بورداکس به وسیله مین لیمپیت (ناوچسب) وفرار به اسپانیا
عاملان: نیروی دریایی سلطنتی، ناوگان آلمان
مکان: اروپا خلیج بیسکی
سال ۱۹۴۲. یک زیردریایی انگلیسی در چند کیلومتری دلتای جیراند روی آب آمد. پنج قایق کانو وارد آب شدند که هر کدام دو تفنگدار نیروی دریایی و یک محموله مین لیمپیت (مین مخصوص انهدام ناو که از بیرون به بدنه آن میچسبد) به همراه خود داشتند. مقصد آنهابوردوکس وغرق کشتیهای پهلو گرفته در اسلکههای آن بود. اما بین آنها و مقصدشان موانع زیادی وجود داشت؛ دو کشتی نیروی دریایی، ۱۲ قایق تهاجمی، ۱۲ قایق گشتی، شش قایق مین یاب کلاس M ارتش آلمان و بیش از ۸۰ کیلومتر فاصله دریایی توفانی و باجزرومدهای بزرگ وجود داشت. شانس آنها برای موفقیت چقدر بود؛ تقریباصفر. در سپتامبر آن سال، انگلستان یک هدف کلیدی به تیم مامور در بوردو کس معرفی کرد. بندر فرانسوی یک موقعیت کلیدی برای ترابری نازیها بود؛ چرا که مقصد بسیاری از مواد خام حیاتی ارتش نازی در این بندر بود. در هفتم دسامبر، یک تیم ویژه نیروی دریایی سلطنتی برای غرق کردن هر تعداد که میتوانند به سوی بندر اعزام شدند. آنها میبایست پس از انجام ماموریت بلافاصله از طریق رشته کوه پیرنیز در مرز اسپانیا و فرانسه به اسپانیا و سپس به خانه میگریختند. کارها زیاد هم طبق انتظار پیش نرفت. در همان شب اول، دوتا از کانوها در دریا ناپدید شدند. صبح روز بعد، یعنی ۸ سپتامبر خدمه و سرنشینان کشتی کالفیش توسط آلمانها اسیر شدند و تنها دو کانو برای ادامه عملیات باقی ماند. اما همین دو کانو کار را یکسره کردند. روز ۱۱ سپتامبر، قایقهای باقیمانده به بوردوکس رسیدند و آماده حمله شدند. قایق کتفیش در ضلع غربی و قایق کرایفیش در شمال اسکله مورد نظر قرار گرفتند. آنها در نهایت مینهای لیمپیت را به بدنه ۸ کشتی چسبانده و خیلی زود از سمت جنوب رودخانه گریختند.
نتیجه
عملیات به طرز معجزه آسایی با موفقیت همراه شد و نتایج بینظیری برای انگلستانیها در پی داشت. چرچیل بعد از این ماموریت گفت که این موفقیت، جنگ را شش ماه کوتاه کرد.
عملیات فلیپر
زمان: ۱۰-۱۸ نوامبر ۱۹۴۱
هدف: ترور ژنرال اروین رومل
عاملان: تکاوران انگلیسی، آفریکا کراپس
مکان: شمال آفریقا شمال آفریقا
زمستان ۱۹۴۱، نیروهای سپهبد رومل لشکر هشتم ارتش انگلستان را در توبروک گیر انداخته و مصر در معرض اشغال قرار داشت. در حالی که نقشههایی برای رهایی لشکر انگلیسیها از این موقعیت طراحی شده بود، چرچیل تصمیم میگیرد از فرصت ایجادشده استفاده کند و نقشه موردنظر خودش را اجرا کند؛ ترور رومل جاسوسهاخبر آوردند که رومل در حال حاضر در یک ویلا در بدالیتوریا واقع در ۲۹ کیلومتری آپولونیا در کشور لیبی مستقر است. در دهم نوامبر، ۵۹ تکاور توسط دو زیردریایی به ماموریت اعزام شدند. مقصد آنها ۴۰۰ کیلومتری قلب سپاه دشمن بود. شرایط زیاد بر وفق مراد آغاز نشد. به خاطر شرایط بد آب وهوایی تنها ۳۶ نفر از تکاوران موفق شدند به ساحل برسند؛ اما این مانع ادامه کار آنها نشد. آنها خود را به سه تیم تقسیم کردند و هر کدام وظیفهای برعهده گرفتند تا دو تیم حفاظتی ساختمان زندگی رومل را پوشش دهد و تیم دیگر خود او را. تیم اول خود را به ویلای رومل رساند؛ اما همان جا به وسیله نیروهای آلمانی شکست خورده و سردسته خود، سرهنگ جفری کیس را از دست داد. اگرچه تعدادی از کوماندوها توانستند خود را به موقعیت از پیش تعیین شده برسانند؛ اما شرایط آب و هوایی به قدری نامساعد بود که هرگز نتوانستند ماموریت اصلی خود را که راهنمای تیم بعدی بود انجام دهند. تیمهای بعدی نیز مجبور به درگیری شده و اعضای گروه خود را از دست دادند. تنها دو تکاور، پس از روزها سرگردانی در صحرای شمال لیبی به سلامت به کشورشان بازگشتند.
نتیجه این عملیات یک شکست به تمام معنابود؛ هرچند که رومل بعد از اینکه جان سالم به در برد گفت: «این عملیات هوشمندانهای بود و با بیباکی انجام شد.»
روباه صحرا اروین رومل (۱۸۹۱- ۱۹۴۴) به عنوان یکی از بزرگترین فرماندهان ارتش آلمان در جنگ جهانی دوم شناخته میشود. او نقش بسیار مهمی در حملات موفق به فرانسه و بلژیک در سال ۱۹۴۰ و دفاع از آلمان در ۱۹۴۴ داشت. اما شاید بتوان مهمترین تهدید زندگی او را در شمال آفریقا دانست؛ رقیب خود یعنی ژنرال مونتگومری درگیر بود. او در ۱۹۴۱ به لیبی فرستاده شد. رومل و لشکر همراهش وظیفه داشتند نیروهای ایتالیایی را حمایت کرده و متحدان را از آفریقا بیرون کنند. با ترکیب تانکهای قدرتمند و تاکتیکهای هوشمندانه رومل، خیلی زود مونتگومری زمین گیر شد. جدای از مسائل مربوط به جنگ و ارتش نازی، رومل زیاد با هیتلر و سیاستهایش، به خصوص در قتل عام کلی شهروندان شهرهای فتح شده یا تکاوران و سربازان اسیر شده موافق نبود.
عملیات سورس
زمان: ۲۰ تا ۲۳ سپتامبر ۱۹۴۳
هدف: غرق کردن سه کشتی جنگی سنگین آلمانی به نامهای تیر پیتز، شام هورست و لوتزو که در نروژ قرار داشتند
عاملان: ناوگان سلطنتی نیروی دریایی سلطنتی استرالیا: نیروی دریایی آلمان (کریگزمارین)
مکان: دریای شمال
هدف: کشتی جنگی آلمانی تیر پیتز
تیر پیتز (Tirpitz) یکی از دو کشتی بزرگ جنگی آلمان در جنگ جهانی دوم بود، کشتی بزرگ دیگر بیسمارک بود. تجهیزات جنگی تیر پیتز شامل هشت تفنگ ۱۵ اینجی در چهار طرف عرشه بود. این کشتی ۲۵۱ متر طول و ۵۶ کیلومتر بر ساعت سرعت داشت. خدمه این کشتی بیش از ۲۰۰۰ نفر بودند. در طول جنگ این کشتی دو وظیفه اصلی برعهده داشت؛ جلوگیری از حمله احتمالی متفقین و مقابله با یورش دریایی ناوگان شوروی و جلوگیری از پیشروی کشتیهایی که شوروی را حمایت و پشتیبانی میکردند. کشتی تیرپیتز سرانجام در سپتامبر ۱۹۴۴ به وسیله بمب افکنهای پیشرفته لانکاسترو با استفاده از بمبهای ۴۵۰۰ کیلویی نابود شد.
با اوج گرفتن نبرد در جبهههای شرق باشوروی، هیتلر به کشتیهایش دستور داده بود تا در دریای ش مال راه کاروان کشتی همراه شوروی را گرفته و آنها و تمام تجهیزات همراهشان را که از ایسلند حرکت کرده بودند، غرق کنند. پاسخ انگلستانیها به این حمله این بود که بیپروایانه به سه کشتی جنگی بزرگ آلمان، یعنی شام هورست، لوتزاو و تیر پیتز یورش برنده کشتی تیر پیتز به عنوان یکی از دو ناو بزرگ آلمان نازی مورد هدف انگلیسیها بود. چرچیل در این مورد گفت: «نابودی یا حتی زمین گیر کردن آن بزرگترین اتفاق این روزهای ماست.» این کشتیها در نروژ پهلو گرفتند. اما نقشه انگلستانیها این بود که به طور پنهانی به وسیله زیردریایی کوچک سه نفره به کشتیها نزدیک شده و سپس به وسیله مواد منفجره آنها را تخریب کنند. شش زیر دریایی کلاس X با نامهای تراشر(X5)، تراکولنت (X6)، استوبورن (X7)، سی نیمف (X8)، سرتیس (X9) و سیپتر (X10) به همراهی یک زیردریایی متعارف بیستم ماه سپتامبر از اسکاتلند به سمت نروژ به حرکت درآمدند. زیردریاییها روز ۲۲ دسامبر مورد حمله قرار گرفتند. سه تا از آنها در راه رسیدن به هدف ناپدید شدند وعملا X6، X5 و X7 برای حمله به نیرپیتز باقی ماندند. روز عملیات، نیم جت X۵ نیز با حمله تیرپیتز غرق شد؛ اما در ایکس کرافت باقیمانده توانستند خود را به هدف برسانند. مواد منفجره با صدای زیاد ترکیدند؛ اما تیر پیتزغرق نشد؛ هرچند به سختی آسیب دید؛ طوری که تا شش ماه بعد قابل استفاده نبود زیردریاییهای کلاس X دیگر هم بعد از انجام عملیات، شناسایی و غرق شدند. خدمه آنها هم به اسارت ارتش نازی در آمدند.
نتیجه: اگرچه تیرپیتز غرق نشد؛ اما به طور جدی آسیب دید و تا آپریل ۱۹۴۴ عملیات نظامی به وسیله آن صورت نگرفت.
عملیات وینسمیت
چگونه یک جاسوس نازیها را دست انداخت و سرنوشت جنگ را تغییر داد
زمان: ۳۰ آوریل ۱۹۴۳
هدف: انتشار اخبار نادرست برای پوشش یورش متفقین به ایتالیا
عاملان: SOE، آبوهر(سازمان جاسوسی آلمان)
مکان: ایتالیا
عملیات مینسمیت بزرگترین فریب و دسیسه در طول جنگ جهانی دوم بود که بیشتر آن را یک جاسوسی هدایت میکرد که مرده بود. مینسمیت زاییده ذهن دو نفر بود؛ چارلز چولموندلی و اوین مونتاگو. هدف این عملیات این بود که فکر نازیها را به این مشغول کند که متفقین قصد حمله به یونان را دارند؛ در حالی که مقصد اصلی آنها سیسیل بود.
نقشه آنها این بود که از یک شخص مرده استفاده کرده و دوباره به او هویت ببخشند. یک کیف پول با تعدادی کاغذ، مقداری پول، عکس ونیز مدارکی که نازیها را متقاعد میکرد که این شخص یک انسان واقعی و زنده است، شروع نقشه بود. همچنین کیف اسنادی از این شخص به دست میآمد که در آن مدارکی دال بر قصد حمله متفقین به یونان مشاهده میشد. ویلیام مارتین صبح روز سیام آوریل به وسیله یک صیاد ماهی ساردین پیدا شد و به آدولف کلاوس، یک مامور آبوهر که در هولوا در کشور اسپانیا کار میکرد تحویل داده شد. مینسمیت طبق برنامه در دام نازیها بود و به سرعت اخبار نادرستش در میان ارتشیان و مشاوران هیتلر پیچید. در نتیجه نازیها آرایش نظامی خود را به سمت یونان معطوف کردند و اولین پیامد آن این بود که نیروی نظامی سیسیل تحلیل رفت.
جسد ویلیام مارتین و مدارک جعلیاش آلمانها را متقاعد کرد که نبرد اصلی در یونان خواهد بود و فعلا از جانب سیسیل خطری آنها را تهدید نخواهد کرد. در کمتر از دوهفته سیسیل به دست متفقین افتاد و بدین وسیله راه فتح کل ایتالیا نیز برای آنها سادهتر شد.
نتیجه: عملیات مینسمیت یک موفقیت کامل در پی داشت و جان هزاران نفر را به خاطر عدم وقوع جنگ فیزیکی جدی نجات داد. یکی از جاسوسها که در این ماموریت دخالت داشت، یان فلمینگ بود؛ کسی که بعدها رمان مشهور جیمز باند را نوشته
عملیات گانر ساید – قهرمانان واقعی تلمارک
آیانازیها میتوانستند بمبشان را بسازند؟ آب سنگین یا اکسیددیتریوم آبی است که حاوی دیتریوم است. این باعث میشود این آب از آب معمولی سنگینتر باشد و برای استفاده در راکتورهای هستهای که پلوتونیوم در آن غنی میشود، مناسب شود.نازیها به این آب سنگین تولیدی در تلمارک نیاز داشتند تا بتوانند سلاحهای مسلح به پلوتونیوم ۲۳۹ خود را بسازند. پلوتونیوم ۲۳۹ بخش اصلی بمب است و انفجار عظیم ایجاد شده توسط بمب به خاطر وجود مقدار بسیار ناچیزی از آن است. با این وجود، اگر آن خرابکاری بزرگ در نروژ اتفاق نمیافتاد، آیانازیها قادر به ساخت یک بمب اتمی بودند؟ شاید روی کاغذ جواب منفی به نظر میرسید. برنامهای که نازیها برای ساخت بمب هستهای داشتند و میخواستند آن را برای جنگی که در آن قرار داشتند آماده کنند به قدری طولانی بود که تا سالها بعد از پایان جنگ جهانی دوم هم برای آنها محقق نمیشد. هرچند در آن سال کسی نمیدانست که جنگ جهانی در چه سالی به پایان خواهد رسید. با این وجود هنوز هم تصور اینکه روزی، هیتلر به بمب هستهای دست مییافت، وحشت آور است.
زمان: ۱۶ -۲۸ فوریه ۱۹۴۳
هدف: انهدام کارخانه هیدروشیمیایی ومورک نورسک در تلمارک
عاملان: SOE، تکاوران انگلیسی، نیروی نظامی نروژ، آلمان نازی
مکان: اروپا
در ۱۹۴۲، رقابت برای ساخت اولین بمب اتمی تازه شدت گرفته بود. در حالی که انگلستانیها و آمریکایی هاروی پروژه منهتن در نیومکزیکو کار میکردند، ارتش نازی گامهای بلندی برای این هدف در نروژ بر میداشت. کارخانه هیدروشیمیایی ویمارک تنها نقطه جهان بود که آب سنگین یک رکن مهم در ساخت راکتور اتمی را تولید میکرد و آلمان نازی صاحب آن بود. متفقین میدانستند که تولید در این کارخانه باید متوقف شود؛ این شاهرگ حیاتی در اعماق کوهستان قرار داشت و حتی ورود نیروی هوایی به آن منطقه تقریبا غیر ممکن بود. سازمان ویژه عملیاتی انگلستان (SOE) سال گذشته جاسوسانی را برای کسب اطلاعات بیشتر به منطقه مورد نظر فرستاده و در نوامبر ۱۹۴۲ یک حمله نظامی مرگبار به آنجا را هدایت کرده بود که در آن تمام نیروهایش کشته شدند.
اکنون نوبت نروژیها بود. شش تکاور نروژی به وسیله چتر نجات مصادف با ۱۶ فوریه در تلمارک فرود آمدند. آنها با استفاده از اطلاعات قبلی جاسوسانی که به منطقه آمده بودند، یک نقشه نهایی برای حمله به منطقه طراحی کردند. تنها راه ممکن یک یورش زمینی از تنها راه ارتباطی به کارخانه بود؛ یک پل باریک به طول ۳۰۰ متر روی یک دره میان دو کوه. منطقه مین گذاری شده بود و به وسیله نیروهای امنیتی کنترل میشد. اما نقشه این بود که پس از انهدام پل، نیروهای مهاجم از دره پایین رفته و پس از عبور از رودخانه یخزده از سمت دیگر کوه بالا بیایند. این کار باعث میشد کارخانه به طور کامل از دید خارج شود؛ اما یک جاسوس در کارخانه به طور مداوم مسیر را به نیروها اعلام و آنها را تا رسیدن به مقصد و معرفی نقاط مورد نظر برای کار گذاشتن مواد منفجره راهنمایی میکرد. چاشنیها کار گذاشته شدند و یک سرباز با تیربار، مانع نیروهایی از دشمن میشد که قصد قطع کردن مسیر ارتباطی چاشنیها را داشتند. چاشنیها با موفقیت روشن شده و کارخانه عظیم تولید آب سنگین منهدم شد.
نتیجه: تیم نازی حفاظت کارخانه تولید آب سنگین به طور کامل از بین رفته و تاسیسات و تجهیزات آن آسیب کلی دید. بلافاصله بعد از انهدام بازیها به دنبال تیم خرابکار آمدند اما ماموران این عملیات کار خود را که فرار نیز بخشی از آن بود به خوبی بلد بودند و از نروژ و سوئد گریختند.
ماموریت نیروی بساوم
زمان: ۲۶ مارس ۱۹۴۵
هدف: : آزادسازی کمپ آفلاگ XIII- B ونجات فرزندخوانده پاتون، جان کی واترز
عاملان: ارتش ایالات متحده، ارتش آلمان، گارد منطقهای
مکان: اروپا
هدف ماموریت نیروهای بوم این بود که به عمق ۷۵ کیلومتری خاک دشمن نفوذ کنند و اردوگاه پاو در هامبورگ آلمان را آزاد کنند. اگرچه اردوگاه پاو، یک منطقه پیشرفته نظامی بود؛ اما فرزندخوانده ژنرال پاتون جان کی واترز که در آنجا محبوس بود، باید به هر نحو ممکن آزاد میشد. واترز در کمپین تونس در شمال آفریقا به اسارت در آمده بود و به تازگی از سیلسیا به این اردوگاه منتقل شده بود و پاتون این را یک موقعیت طلایی میدانست. مشکل اصلی عملیات این بود که نمیدانستند اصلا این کمپ کجا قرار دارد و تنها با ۱۵ نقشهای که حدود آن را تعیین میکرد آنها برای اعزام نیروها به منطقه برنامه ریزی کرده بودند و اطلاعات دقیقتر را به پس از حضور نیروهایشان در مقصد محول کردند. آنها در ۲۷ مارس به کمپ رسیدند. واترز پیدا شد؛ اما از ناحیه پشت توسط یک سرباز نازی مورد اصابت تیر قرار گرفت. از آنجایی که او قادر به حرکت نبود، نیروهای عملیات مجبور بودند او را در کمپ رها کنند. وقتی نیروهای عملیات باوم اقدام به بازگشت به سمت خط نیروهای خودی کردند، توسط ارتش نازی محاصره شدند. پس از مدت کوتاهی ژنرال باوم متوجه شکست نیروهایش در عملیات شد. بیش از ۳۰۰ نفر از مردان جنگی او در این عملیات حضور داشتند که ۳۲ نفر آنها کشته شدند، ۳۵ نفر موفق به فرار شدند و و الباقی به اسارت نازیها درآمدند.
نتیجه: یک شکست به تمام معنا. پاتون توسط ژنرال آیزنهاور به خاطر طرز عملش توبیخ شد؛ هرچند که در نهایت به خاطر تلاشش یک مدال افتخار دریافت کرد.
منبع: دانستنیها – مرداد ۱۳۹۲
نیک جونز، ترجمه: سید علی اکبر رضوی