فیلم آن را روانکاوی کن – Analyze That – داستان، نقد و بررسی
کارگردان: هارولد رامیس
فیلمنامه : پیتر تولان، پیتر استاینفلد و رامیس، برمبنایی شخصیتهایی خلق شده توسط کنت لونرگان و تولان.
بازیگران: رابرت دنیرو، بیلی کریستال، لیزا کودرو، جو ویترلی، کتی موریارتی، جویی دیاس و جوزف بونو
«پل ویتی» (دنیرو) رهبر مافیایی، از وقتی به زندان افتاده، روحیه خود را هم باخته است: گاهی مثل بچهایگریه میکند و گاهی ترانههای محبوبش را از موزیکال داستان وست ساید» زمزمه میکند.
مقامات زندان که نگران فروپاشی روح و روانش هستند، «ویتی» را آزاد میکنند و مراقبت از او را به روانکاوش، «دکتر بن سوبل» (کریستال) میسپارند، ولی این مسئولیت، دست و پاگیرتر از آن چه دکتر فکرش را میکرده از کار در میآید.
«سوبل»، خود اخیرا پس از مرگ پدرش – که او هم روانکاو بوده به مشکلاتی با خانوادهاش پیدا کرده و از وقتی اجبارا کنترل دفتر پدرش را هم به عهده گرفته، کار زیاد کمرش را خم کرده است. وقتی «سوبل» باخبر میشود که «ویتی» قرار است به خانه او نقل مکان کند به اقدامی که همسر «سوبل»، «لورا» (کودرو) را عصبی و خشمگین میسازد. بیشتر آشفته میشود و به هم میریزد.
در حالی که «سوبل» سعی دارد مشکلات «ویتی» را ریشهیابی کند که برخلاف اداهایی که پشت میلههای زندان در میآورده، خیلی هم واقعیاند به کمک میکند «ویتی» کار آبرومندانهای گیر بیاورد که برای مردی با خلق و خوی «ویتی»، چندان تکلیف سادهای هم به نظر نمیرسد.
اما آن چه اوضاع را قمر در عقرب میکند و بر پیچیدگی ماجرا میافزاید این است که تعدادی از هم پالکیهای قدیمی «ویتی» دنبالش هستند و میخواهند مطمئن شوند که او اطلاعات درگیرکنندهای به پلیس منتقل نمیکند.
ادامهای بر فیلم این را روانکاوی کن (رامیس، ۱۹۹۹) با بازی دنیرو و کریستال. آنچه در وهله اول عجیب به نظر میرسد، این است که شیوه مطبوع کمدی رامیس در افسانه روز دوم ماه فوریه (۱۹۹۳) به سطحی نازل و بیکیفیت رسیده است.
آن راروانکاوی کن، درست مثل قسمت اولش، صرفا فیلمی است قابل تحمل و هیچ چیز ویژهای ندارد. فیلم، به نسبت یک کمدی، زیاد از حد کند است.
دنیرو و کریستال هم کمکی به فیلم نکردهاند و فیلمنامه متوسط (و گاهی سردرگم) جلوی بروز استعداد آنها را هم گرفته است.
قسمت اول هم داستان درجه یکی نداشت، اما قسمت دوم، داستان بهتری دارد و به قول منتقد سینمایی نیویورک تایمز، از «این» تا «آن»، چیزی که از دست رفته، داستان است. فیلم، با حمله شدید منتقدان سینمایی روبه رو شد و کمتر کسی از آن تعریف کرد.
هرچند استقبال عمومی از این قسمت هم درست مثل قبلیاش، خوب بود و به فروش خوبی دست پیدا کرد. یکی از معدود صحنههای به نسبت بامزه فیلم، جایی است که «ویتی» یکی از ترانههای مشهور فیلم داستان وست ساید (رابرت وایز و جروم رابینز، ۱۹۹۱) را میخواند.