به مناسبت سالروز ترور ژولیوس سزار در سال 44 پیش از میلاد
زندهیاد دکتر هادی خراسانی:
ژولیوس سزار پس از آن که در فارسال بر پمپه غلبه یافت، زمامدار بلامنازع رم گردید. وی که نخست به سمت کنسول انتخاب شده بود، به تدریج مدارج ترقی را طی کرد و از اختیارات وسیعی برخوردار گردید و سرانجام به عنوان دیکتاتور مادام العمر زمام امور را به دست گرفت.
وی که از کشورگشایان بیرحم بود، هنگامی که پتولمه سررقیب او پمپه را نزدش فرستاد، ابراز خوشنودی کرد و از آنجایی که آدم عاشقپیشهای بود، با کلئوپاترا -ملکه مصر- پیوندی بست و از او صاحب پسری شد.
در شهر رم معابد و بناهای یادبود متعددی به افتخار او ساخته شده بود. اما جاهطلبی او سیریپذیر نبود. او را شاید هم به حق متهم میکردند که آرزوی رسیدن به مقام سلطنت را در سر میپروراند.
اما در همان هنگامی که مجسمه او را در کنار مجسمه ژوپیتر با کتیبهای که بر روی آن نوشته شده بود: به افتخار سزار خداگونه، برپا میساختند و در همان زمانی که وی به خیال احراز مقام سلطنت افتاده بود، توطئهای علیه او طرحریزی میشد.
مارکوس ژونیوس بروتوس که گفته میشد پسر نامشروع سزار است از جمله کسانی بود که در توطئه قتل وی شرکت جسته بود.
سزار او را بزرگ کرده و مورد لطف و عنایت بیدریغ خود قرار داده بود و از فرط محبت او را پسر خود میخواند. کاسیوس لونژینوسه رهبری توطئه را به عهده گرفته بود و قرار بود که روز ۱۵ مارس سال 44 میلادی هنگامی که سزار وارد مجلس سنا میگردد، او را به قتل برسانند. به بروتوس پیشنهاد شده بود که در این توطئه شرکت کند.
از مدتها پیش توطئهگران کوشیده بودند که موافقت او را نسبت به نقشه قتل سزار کسب کنند. وی در این زمینه نامههای متعددی از افراد ناشناس دریافت میداشت. در یکی از این نامهها چنین نوشته شده بود: بروتوس! تو خفتهای… خیر تو، دیگر بروتوس نیستی.
بالاخره وی تحت تأثیر توطئهگران قرار گرفت و تسلیم نظر آنان شد و از آن لحظه به بعد قتل سزار را یک وظیفه میهنی تلقی کرد و دیگر هیچ چیز نمیتوانست او را از این فکر منصرف کند.
توطئه گران در حدود ۲۰ نفر بودند و تقریبا تمام آنها مقام و ثروت خود را مدیون همان کسی بودند که تصمیم داشتند او را به قتل برسانند.
خبر این توطئه با تمام کوششی که برای پنهان نگاهداشتن آن به عمل آمده بود، به گوش سزار رسید ولی وی نمیخواست آن را باور کند و یا به آن ترتیب اثر دهد. او میگفت اهالی رم بیش از خود من به زنده ماندن من علاقه دارند.
به هر حال غرور و بیتفاوتی او و یا تقدیر موجب گردید که وی در مقابل این توطئه واکنشی نشان ندهد.
شب قبل از تشکیل جلسه سنا، سزار در خانه لیپیدوس (یکی از سیاستمداران رم) شام صرف کرده بود و در آنجا صحبت از مرگ به میان آمده بود و سزار گفته بود: ” بهترین نوع جان سپردن، مرگی است که انسان نتواند پیش بینی کند، مرگ ناگهانی به زندگی ایکه در ترس و بیم بگذرد، رجحان دارد.
آیا باید این طرز تفکر را علت بیاعتنایی وی که تا آخرین لحظه نسبت به مخالفان خود نشان میداد، دانست؟
روز ۱۵ مارس مکررا به سزار راجع به خطری که او را تهدید میکرد، هشدار داده شده بود. کالپونیاه -همسرش- به سبب خوابی که دیده بود، دچار وحشت شده و کوشید که شوهرش را از رفتن به مجلس سنا بازدارد. سزار در بدو امر تسلیم نظر همسرش گردید ولی موقعی که دسیموس -یکی از توطئهگران- به دنبال او آمد، وی عازم مجلس سنا گردید.
وی در بین راه به فالگیری برخورد که قبلا او را از واقعه شومی که دروز ۱۵ مارس رخ خواهد داد برحذر ساخته بود. سزار با خنده به او گفت:
به طوری که میبینی روز ۱۵ مارس فرارسیده و واقعه شومی رخ نداده است.
فالگیر پاسخ داد: صحیح است ولی هنوز این روز به پایان نرسیده است.
اندکی دورتر، خطیبی به او نزدیک شده و یادداشتی را به وی تسلیم و تقاضا کرد که بیدرنگ آن را بخواند. این یادداشت از وقوع توطئهای که در شرف انجام بود خبر میداد. سزار یادداشت را گرفت ولی آن را نخواند. گویی وی تقدیر را به مبارزه میطلبید.
هنگامی که سزار وارد مجلس سنا گردید و به سوی صندلی مخصوص خود قدم برمیداشت، تمام سناتورها به احترام او از جای بلند شدند. در این موقع یکی از توطئهگران به عنوان این که تقاضایی از سزار دارد، به او نزدیک شد و سایر توطئهگران به بهانه پشتیبانی از تقاضای همکار خود، دور سزار جمع شده و او را محاصره کردند.
سزار برای رهایی یافتن از این محاصره از جای خود برخاست. در این هنگام تولیئوس سییمبر -یکی از توطئه گران- شنل سزار را گرفته و او را به سوی خود کشید و کاسکان – یکی دیگر از توطئهگران- با خنجر ضربهای به گردن او وارد آورد.
سزار روی خود را برگرداند و فریاد زد: معنی این حرکت خشونتآمیز چیست؟
در این هنگام توطئهگران از تمام اطراف با خنجرهای برهنه، خود را به روی او افکندند. موقعی که سزار در بین مهاجمان چشمش به بروتوس افتاد، با صدای آهسته و لحن ملامتآمیزی گفت: «چطور پسرم! تو هم جزو آنها هستی…»
آنگاه سزار صورتش را با شنل پوشاند و بدون آن که مقاومتی از خود نشان دهد در زیر ضربات مهاجمان از پای درآمد.
قاتلان که از عمل خود بهتزده شده بودند، پس از لحظهایی پراکنده شده و فرار کردند. جسد بیجان سزار در سکوت تالار وسیع مجلس سنا در کنار مجسمه پمپه افتاده بود. شنل سفیدش دریده و خون آلود بود. از ۲۳ جراحتی که به صورت، گردن، سینه و شانههایش وارد آمده بود، خون میچکید و دهانش که لحظهای پیش کلمات عتابآمیزی خطاب به بروتوس از آن خارج شده بود و پیشانی رنگ باختهاش، اندوه عظیمی را منعکس میساخت و چشمانش به طرف مجسمه پمپه دوخته شده بود و گویی این پیکر برنزی را مورد پرسش قرار میداد.
در تالار وسیع مجلس سنا، آفتاب کمرنگ روز ۱۵ مارس، اشعه غمانگیز خود را بر روی صندلیهای مرمری میافکند.
در طی آن روز یک نوع حیرت و بهت بر شهروندان سایه افکنده بود و مردم دچار وحشت و افکار خرافاتی گردیده بودند. در میخانههای شهر مشتریان از هشدارهای غیبی سخن میگفتند و کشف استخوانهای عتیق، ظهور اشباح مسلح به شمشیرهای آتشزا، فریادهای پرندگان شبخیز، زوزههای گرگها و شیهه اسبان را بخاطر میآوردند.
به عقیده آنها خدایان خواسته بودند که با این علایم پدر میهن را از خطری که او را تهدید میکرد، آگاه سازند. ولی متاسفانه سزار به این هشدارها توجه نکرده بود. روز بعد موقعی که بروتوس برای توجیه عمل خود در میدان عمومی شهر به سخنرانی پرداخت، کسی به گفتههای او گوش نداد. یکی دیگر از توطئهگران که برای سخن گفتن پشت تریبون قرار گرفت، با فریادهای تهدیدآمیز مستمعان روبرو شد. بالاخره توطئهگران ناچار شدند که از خشم مردم به عمارت کاپیتولا پناهنده شده و تحت حمایت گلادیاتورها در آیند.
سربازان سابق سزار که در اطراف رم مستقر بودند، به گروههای کوچکی تقسیم گردیده و وارد شهر شدند. سیسرون پیشنهاد کرد که کودتایی صورت گیرد و قدرت بین کاسیوس و بروتوس تقسیم شود. ولی بروتوس از مشارکت در حکومت امتناع ورزید.
کلمات سرزنشآمیزی که سزار هنگام مرگ به زبان آورده بود، توان و نیروی او را در هم شکسته بود. شبها، خوابهای وحشتناک به سراغش میآمد و شبح سزار همواره او را تعقیب میکرد تا این که سرانجام تصمیم به خودکشی گرفت و با افکندن خود بروی شمشیر خویش جان سپرد.
به دستور اوکتاو سر بروتوس را بریدند و به رم فرستادند و در پای مجسمه سزار قرار دادند.
هیچ یک از قاتلان سزار بیش از سه سال پس از مرگ او زنده نماندند. تمام آنها به طرز تأثرانگیزی جان سپردند و بعضی از آنان با همان خنجری که برای کشتن سزار به کار برده بودند، خود را کشتند.
اهالی رم که مراسم تدفین سزار را با شکوه فراوان برگزار کرده بودند، تصمیم گرفتند که محوطهای را که قتل سزار در آن به وقوع پیوسته بود، با کشیدن دیوارهایی به دور آن محصور و مسدود نمایند و روز ۱۵ مارس را روز پدرکشی نامگذاری کنند و برای همیشه تشکیل مجلس سنا در روزهای ۱۵ مارس را ممنوع بدانند.
اغلب امپراتورهای هم که پس از مرگ سزار به حکومت رسیدند، زیر ضربات خنجرهای توطئهگران یا شورشیان جان سپردند و تاریخ آنان جز یک سلسله جنایات، کشتارها، زهر خوراندنها و شورشهای ناشی از ستمگری چیز دیگری نیست.