فیلم یهودا و مسیح سیاه Judas and the Black Messiah – خلاصه داستان، نقد و بررسی
کارگردان: شاکا کینگ
فیلمنامه: ویل برس و شاکا کینگ
بازیگران: دانیل کالویا (فرد همپتون)، لوکیت استنفیلد (ویلیام انیل)، جسی پلمونز (روی)، مارتین شین (جی ادگار هوور)
شاکا کینگ، در فیلم یهودا و مسیح سیاه، قتل فرد همپتون (دانیل کالویا) را توسط پلیس، روایت میکند. او یک رهبر جوان و کاریزماتیک حزب پلنگ سیاه بود.
حزب پلنگ سیاه Black Panther Party یک سازمان سوسیالیست آمریکایی بود که برای حقوق سیاه پوستان در آمریکا کار میکرد. حزب پلنگ سیاه یکی از بحث برانگیزترین گروههای سیاسی در دهه ۶۰ میلادی بود و توجه زیادی به برنامههای اجتماعی، دورههای دفاع از خود داشت.
حزب پلنگ سیاه (بی پی پی)، که در اصل «حزب پلنگ سیاه برای دفاع از خود: Black Panther Party for Self Defense» نام داشت، یک گروه سیاسی بود که توسط بابی سیل و هیو نیوتن در اکتبر ۱۹۶۶ پایهگذاری شد. حزب در آمریکا بین سالهای ۱۹۶۶ تا ۱۹۸۲ فعال بود.
فیلم یهودا و مسیح سیاه نامزد اسکار در بخشهای متعدد است و نمره خوب 7.6 در سایت IMDB دارد. فیلم یهودا و مسیح سیاه در بخشهای زیر نامزد اسکار شده است: بهترین فیلم – بهترین فیلمنامه اوریجینال (غیراقتباسی) – بهترین هنرپیشههای نقسش مکمل (دانیل کالویا و لوکیت استنفیلد) – بهترین فیلمبرداری – بهترین ترانه فیلم.
فیلم در حالی به نمایش درآمد که زمان زیادی از اعتراضهای خیابانی به کشتن سپاهان در آمریکا باشعار Black Lives Matter، نگذشته است. اما تفاوت قتل همپتون با وقایع امروزی این است که اف بی آی رسما دنبال از میان برداشتن او بود. مهره اصلی عملیات، ویلیام انیل (لوکیت استنفیلد)، قبلا یکی از محافظان سران بلک پنتر بود ولی بعدها آشکار شد در واقع خبرچین رسمی اف بیآی بود و زیر دست مأموری به نام ری میچل (جسی پلمونز) کار میکرد.
خبرچینی ویلیام جنبش سیاهان را در آن دوران از درون متلاشی کرد. پروندههایی که پس از ۵۱ سال از طبقهبندی خارج شده، نشان میدهد همه آنها مستقیما زیر نظر جی ادگار هوور (مارتین شین) رئیس ترسناک اف بیآی فعالیت میکردند.
این افشاگریها به علاوه، بر فیلمنامهای مهر تاییدزده که بخش عمدهاش بر اساس مصاحبهای استثنایی ساختاربندی شده که انیل ۱۹۸۷ در اختیار سازندگان فیلمی مستند گذاشت. به گفتهی انیل، هوور به واحدی در اف بیآی دستور داد تا به هر ترتیب که شده، سازمانی را که به نظرش خطرناک میرسید، متلاشی کنند.
ماجراها سال 1969، زمانی آغاز میشود که مالکوم ایکس و مارتین لوترکینگ، هر دو به قتل رسیده و پنترها سوگند خوردهاند تا برای جلوگیری از اذیت و آزار سیاهان، اعمال نظم و قانون را در شهرها خود بر عهده بگیرند.
فرد همپتون، رهبری است که یاران خود را، به تندترین رفتار با پلیس، تشویق میکند. آرمانش برابری است و حتی کمکهای خیرانه پولدارها را، نمایشی لوس و متظاهرانه میخواند. او واقعا تندروست و میتواند خطرناک باشد. آنچه که میان همپتون و ویلیام در فیلم میگذرد، تماشایی است.
در این میان ویلیام اونیل را به جرم سرقت اتومبیل و جعل هویت یک افسر فدرال دستگیر میکنند و او را تحت فشار بگذارند تا در ازای لغو اتهامات جاسوسی پلنگان سیاه را بکند.
در طول فیلم، همپتون هرگز نمیفهمد که اونیل دارد خیانت میکند و خبرچین پلیس است. این راز ویلیام است که فقط تماشاگر میداند.
از سوی دیگر، به سفارش هوور، همپتون را نیز به خاطر مسئلهای کوچک بازداشت میکنند تا بعد در فرصتی مناسب از میان برش دارند. ولی همپتون پس از آزادی، لحنی تهاجمیتر پیدا کرده و به چشم هوادارانش، حالتی مسیحگونه به خود میگیرد مردی که با نطقهای پرشور مردم را به هیجان آورده و با لحنی موعظهوار، نوید جامعهای سوسیالیستی را میدهد.
یهودا، مسیح را به ۳۰ سکهی نقره فروخت و اینجا انیل را تنها با ۳۰۰ دلار راضی میکنند تا همپتون را به مأمورها بفروشد: او را به آپارتمانش در وست ساید بکشاند و در شب حمله مأمورها، با دارویی مسمومش کند.
اگرچه انیل عملی یهودایی انجام داده، انیل بعدها اعلام کرد که چون در آن زمان تعلق خاطری نسبت به پنترها نداشته، این کار به نظرش «خیانت» نرسیده. ولی فیلم، برعکس، مانند یهودا، او را عضوی وفادار از گروه توصیف کرده که مدام جدالی درونی روحش را میخورد.
دنیل کالویا برای اجرای فوقالعادهاش تحسینهای فراوانی دریافت کرده و نامزد چندین جایزه ارزشمند شده. لاکیت استنفیلد نیز شخصیتی پیچیده و آزاردهنده در فیلم را به نمایش گذاشته است، ضد قهرمانی که به کشمکشی میان آرمانگرایی نوپا و واقعگرایی بیرحمانه دچار است، هم نقش یک آدم پست را بازی میکند و هم همدلی برمیانگیزد.
فیلم در واقع نشان میدهد که چرخه خشونت تا کجا میتواند کشیده شود و ادامه پیدا کند. وقتی لوتر کینگ و مالکوم ایکس کشته شدند و صدای آنها شنیده نشد، عرصه را رادیکالهای بیمنطق سیاهپوست در دست گرفتند که اتحاد با خلافکارها ابایی نداشتند. آنها که اقتباسی پوستهای از سوسیالیسم داشتند و خشونت را ترویج میکردند، خود قربانی خشونت از بیرون و خیانت از درون شدند و هدف اصلی را گم کردند.