درباره کتاب ما، نوشته یوگنی زامیاتین: دیوانگان، عزلتگزیدگان، ملحدان، خیالبافان، نافرمانان و شکاندیشان
نوشته: بروس استرلینگ – ترجمه نصراله مرادیانی
شکی نیست که یوگنی زامیاتین حق دارد مدعی ابداع ادبیات علمی تخیلی از نوع پادآرمانشهری آن باشد. کتاب ما ، یعنی تنها رمان زامیاتین، در زمان زندگی نویسندهاش، که تراژیک و کوتاه هم بود، آن طور که باید و شاید انتشار نیافت. متن روسی به شکل محدود منتشر شد؛ به صورت سامیزدات که نسخه ماشین شده خود نویسنده بود و غیر از آن ناشری پناهنده در پراگ نسخههایی بیکیفیت از آن چاپ کرد که این نسخهها در محافل ادبی پتربورگ پخش شد.
خیلی قبل از اینکه نسخه روسی کاملی منتشر شود ترجمهای انگلیسی از کتاب وجود داشت. جورج اورول، نویسنده ۱۹۸۴، آن را پیدا کرد و خواند. اورول فکر میکرد آلدوس هاکسلی، نویسنده دنیای قشنگ نو، احتمالا آن را خوانده است. ما، که اساسا خلاقانه و با ابهامهای لغوی عامدانه و قصد و غرض سیاسی زیرکانه نوشته شده، کتابی است نه چندان آسان، چه برای خواندن چه برای ترجمه ، پیدا کردنش هم از همان ابتدا عموما آسان نبوده است.
بسیاری از دوستان و مریدان زامیاتین او را آدمی فرهیخته میدانستند در آن سوی مرزها که رفتار غیرعادی و اندیشههای مترقی و خطرناک دارد. او به فنلاند تبعید شده بود. در دوردستها، یعنی بریتانیا، کشتی طراحی کرده بود. درنظر خودش هم مهندس شیک پوش و اربابمآب نیروی دریایی بود.
روسها به او لقب “مرد انگلیسی” داده بودند. برای دفتر نشری در روسیه، از زبان انگلیسی کتابهایی ترجمه کرد و همان وقت بود که آثار اچ. جی. ولز سوسیالیست را به دقت خواند.
با این همه ما کتابی است که خاستگاهش فقط میتواند روسیه باشد یا به تعبیر دیگر، آن زمان و مکان بخصوص مرتبط با پتروگراد انقلابی. ما رمانی علمی تخیلی است که وقایعش قرنها بعد در آینده اتفاق میافتد، اما اگر بتوانید این داستان را با لباس تمام رسمی آن دوران تصور کنید، با لباسهای کانستراکتیویستی اجق وجق و ناراحت روسی و موسیقی و همآور و اثیری ترمین، آن وقت یکباره جان میگیرد.
زامیاتین ذاتا نویسندهای انقلابی بود و از این رو این متن به رمز درآمده و ژرفبینانه خیلی شبیه رمان نیست.
کتاب ما
نویسنده: یوگنی زامیاتین
مترجم: بابک شهاب
نشر بیدگل
خلاصه داستان رمان ما نوشته یوگنی زامیاتین
ما در قالب دفتر خاطرات و به قلم مهندسی نوشته شده است که بناست نویسنده شود (یعنی اساسا بدل خود زامیاتین). قهرمان ما، در تلاشی غیرمنطقی، برای خوشایند مقامات، اعترافی شخصی مینویسد. او مدیر طراحی سفینهای عظیم است. بناست که لاف و گزاف ادبی او به کمک طرح و برنامههای رژیمی بیاید که برایش کار میکند، طرح و برنامههایی برای حمله به سایر سیارهها و شست وشوی مغزی ساکنان آنها.
به نظر نمیرسد که هیچ یک از کسانی که در این رژیم زندگی میکنند به اصول اعتقادی تمامیتواهانه آن که سوررئال و سبعانه است باوری داشته باشند. از این رو، آن کاری که قهرمان ما با اعتماد به نفس تمام در روانکاوی شخصی خودش انجام میدهد خیلی زود نقش برآب میشود. او در واقع چیزی نیست جز عروسک کوکی حکومت و در مواجهه با زنها مشکلاتی دارد (درست مثل وینستون اسمیت، قهرمان ۱۹۸۴).
این راوی ما، یعنی همان D-۵۰۳، وقتی بالاخره میتواند منویات پرشور و حرارت و راز دل و جانش را روی کاغذ بیاورد، به سرش میزند. کاشف به عمل میآید که به خاطرهنویسی علاقهمند است. اشتیاق سوزانش به بیان ادبی کافی است تا کاروبارش را تباه کند، بهترین دوستش را از خودش بیزار کند و دوست دختر آرامش را به جنون بکشاند.
بنا به گفته زامیاتین در مقالهای با عنوان “متأسفم که”، مقالهای نظری که قبل از ما نوشته بود:
«ادبیات واقعی فقط آنجایی به وجود میآید که خالقانش نه حقوقبگیران سختکوش و قابل اعتماد بلکه دیوانگان، عزلت گزیدگان، ملحدان، خیال بافان، نافرمانان و شکاندیشان باشند.»
اما ما رمانی است درباره حقوقبگیری سختکوش و قابل اعتماد که از زیر کار شانه خالی میکند، پلیسها را سر کار میگذارد، زنی را که دوستش دارد رها میکند و میخواهد بچهاش را از او بگیرد، با یک انقلابی منحط سر و سری دارد که نامعقول و دیوانهوار است و حتی در ربودن سفینهای فضایی همکاری میکند، و همه این کارها به خاطر ادبیات.
زامیاتین، بعد از تمام کردن ما در اواخر سال ۱۹۲۰، نسخه دست نوشت را به چند دوست نشان داد اما اجازه انتشار به او ندادند. وقتی کتاب بالاخره به لطف چکیهای شرور به چاپ رسید، چکیهایی که از دسترس پلیس مخفی شوروی دور بودند، هیاهویی به پا شد که دور از انتظار نبود. چرا دور از انتظار نبود؟ دردسر همیشه در تعقیب زامیاتین بود.
زامیاتین اول بار در سال ۱۹۰۵، وقتی بیست و یک ساله بود و دانشجوی مبارز بلشویک، دستگیر شد. پلیس تزاری با مشت و لگد به جانش افتاد، ماهها در سلول انفرادی ماند و بعد به شهرستان تبعید شد. اما این گوشمالی عبرتآمیز فقط به روحیات نابهنجارش دامن زد. زامیاتین توانست با لباس مبدل مخفیانه خودش را از فنلاند به پتربورگ برساند، یعنی جایی که وقتی غیرقانونی در آن سکونت داشت مدرک مهندسیاش را گرفت. در ۱۹۱۱ پلیس دوباره مچ زامیاتین را گرفت. این بار او را به جایی در خود روسیه تبعید کردند و او در آنجا وقتش را به تصنیف هجویات گذراند. در ۱۹۱۴ یکی از سه هجو او با عنوان ” در جنگل بکر” منتشر شد. این دفعه نه فقط زامیاتین بلکه صاحب امتیاز مجله را هم دستگیر کردند. کل نسخههای مجله از بازار جمعآوری شد و هجویه زامیاتین پای او را به دادگاه کشاند، ولی به هر ترتیب به زندان نیفتاد.
بعد او را به انگلستان فرستادند تا بر ساخت کشتیهای یخ شکن روسی نظارت کند؛ او هم در آنجا محض ایجاد تنوع به هجو انگلیسیها پرداخت. با این حال زندگی به دور از مام وطن، روسیه، به هیچ وجه با روحیه او سازگار نبود. در میان تحولات عظیم سال ۱۹۱۷ بیدرنگ به روسیه برگشت و ماکسیم گورکی برای او، آن آشوبگر مشهور سابق، شغلی ادبی دست و پا کرد. این دوره نقطه اوج زندگی و کار زامیاتین بود، هرچند که پتروگراد انقلابی شوروی با میامی بیچ فرق داشت. در آنجا به سال ۱۹۲۲ داستانی منتشر کرد شبیه آثار پو با عنوان “غار”، داستانی درباره روسهای بینوای پس از انقلاب که در آپارتمانهای سرد و تاریکشان فقط دنبال این بودند که شکمشان را سیر کنند.
صاحبان قدرت در شوروی نوپا هم زامیاتین را در سال ۱۹۱۹ و بعد در سال ۱۹۲۲ دستگیر کردند. او در مواقعی که مشغول نوشتن داستان نبود یا مواقعی که از آن چیزی نمیگفت و/یا وقتی در تلاش برای چاپش بود، زمان و انرژیاش را بیشتر صرف نوشتن درباره نوشتن میکرد. به عنوان یکی از نویسندگان “نئورئالیسم” متقدم شوروی و مرشد حلقه “برادران سراپیون” (Brothers Serapion)، در پی خلق ادبیات فوتوریستی تخیلی انقلابی از نوع سرسختانه و واقع بینانهاش بود، ادبیاتی کمیاب، ادبیاتی نه پرسوزوگداز، مبهم، بورژوایی و سمبولیستی، بلکه ادبیاتی که با جوهر آبسلوت نوشته شده باشد”.
زامیاتین معتقد بود که با پیش بینی انقلاب آتی میشود آینده را پیش بینی کرد. چگونه؟ جوانههای انقلابها پیشاپیش در دادوهوارهای سنت شکنان امروز دیده میشود؛ و نیز در قلمرو مرموز آن دست از پژوهشهای فکری که هنوز به میان عموم راه نیافته و جزئی از فرهنگ نشده است.
هوشمندی و قریحه حقیقتا غریب D-۵۰۳، قهرمان و راوی ما، از همین روست. ما یکی از اولین تلاشها برای نوشتن درباره آینده است و از منظر کسی که در آینده به دنیا آمده است و در آینده زندگی میکند. نیوسپیک (Newspeak) منحصر به فرد و شخصی قهرمان ما سالاد رنگ وارنگی است حاوی ترکیبات بیدر و پیکرترین آوانگاردیسم دهه ۱۹۲۰: انیشتین، فضای خمیده و بعد چهارم، دیالکتیک مارکسیستی، فروید، عشق آزاد، ریاضیات، مهندسی، هوانوردی و صنایع موشکی، آمیزهای است از چیزهای مختلف، متنی است با آشفتگیای پر از خلاقیت و به تمام گوشه و کنارهای کتابخانه نوآوری، علم و اختلافات سیاسی در جهان سرک میکشد و این همه به منظور اینکه به موضوعی بپردازد که نمیتواند مستقیم با آن مواجه شود: سقوط دردناک قیام بلشویکها به مشربی منجمد و وضعیتی تمامیتخواهانه.
ما، این اثر ادبی پرشور و حرارت، (تقریبا) به تمامی خالی از ارجاعات ادبی است. استعارههای قهرمان ما استعارههای علمی و ریاضیاتیاند، تا آنجا که حتی قیافه زنها مثل بردار هندسی یا علائم ریاضی توصیف میشود. در این جهان خشک و انعطاف ناپذیر کفایت فرضی و کمال اتوپیایی، افکار دیوانهوار قهرمان ما تکه تکه، در چند سطح و کم و بیش دادائیستی است. خیلی وقتها، وقتی در آستانه اندیشهای افشاگر و والاتر است، جملههایش…
این بازیهای زبانی زامیاتین، این تلاش برای فوتوریست بودن و به شیوه فوتوریستی فکر کردن، و نه صرفا توصیف آینده از منظر امروز، موفقیت ادبی زامیاتین بود. موقع خواندن این کتاب میبینیم که شبیه هیچ یک از آثار قبل یا بعدش نیست. او به تمامی در زمان و فضای پتروگراد گرفتار شده بود و با این حال توانست بال بگشاید.
یوگنی زامیاتین با این اثر خود به تنهایی در مداری ادبی میچرخد. این اثری است بدون دودمان و تبار واقعی و اخلافش نیز به هیچ وجه به پای تهور ژرف بینانهاش نرسیدهاند.
وقتی زامیاتین این متن پیشگویانه را به رشته تحریر درآورد، اصطلاح “علمی تخیلی” هنوز ساخته نشده بود. با این همه این اثر نمونه بارز اثری علمی تخیلی است. همه مضامین و استعارههای علمی تخیلی را در خود دارد، مضامین و استعارههایی که وقتی زامیاتین خلقشان کرد کاملا تازگی داشتند: شهرهای بیمنفذ و مهروموم شده، غذای شیمیایی، اونیفورم برای هردو جنس، تجمع کلان شهر گونه آدمهای کوکی که از لابه لای بلوکهای آپارتمانی غولآسا حرکت میکنند، شتابان اینور و آن ور میروند، مسافرتهای پرهیاهو با فضاپیماهای غول پیکر، دستکاری ذهن از طریق جراحی مغز… صد البته اینها امروز اموری پیش پا افتادهاند. اما دههها تلاش و ممارست هنرمندانی کوچکتر اینها را به اموری پیش پا افتاده بدل کرده است.
منتقدان پیرو خط مشی استالین به شدت به کتاب تاختند. آثار زامیاتین را از کتابخانههای شوروی کنار گذاشتند و از حق چاپ محرومش کردند. در ۱۹۳۱ استالین اجازه داد زامیاتین و همسرش به پاریس مهاجرت کنند. زامیاتین آنجا نیز خودش را نویسنده اهل شوروی میدانست و همیشه امید داشت روزی که رژیم به او اجازه نوشتن دهد دوباره به آنجا برگردد. بعضی از مهاجران ادبی روس در پاریس رشد کردند، ولی زامیاتین از آن دست نبود. او که رمانی تاریخی را ناتمام گذاشت در سکوت و فقر تباه شد و در ۱۰ مارس ۱۹۳۷ از دنیا رفت.
میتوان گفت که او این تقدیر را پیش بینی کرده بود و انتظارش را میکشید. حتی به نظر میرسید که مثل قهرمانش یک جورهایی به قربانی شدن خود راغب است:
“فردا آتش سرد میشود، یا پس فردا…. اما یکی باید امروز این را ببیند و همین امروز به طرزی سنتشکنانه درباره فردا چیزی بگوید. سنت شکنان تنها علاج (تلخ) برای آنتروپی (یا زوال ناگزیر) اندیشه انساناند”.
بروس استرلینگ، نویسنده، ژورنالیست، ویراستار و منتقد، سال ۱۹۵۴ در تگزاس متولد شد. او که بیش از هر چیز به خاطر رمانهای علمی تخیلیاش شهرت دارد، در حوزه طراحی نیز نقد مینویسد و در روزنامهها سفرنگاری میکند و وبلاگنویس هم است. در حال حاضر ساکن بلگراد است.