علائم افسردگی و روش تشخیص آن کدامها هستند؟ چطور میتوانید بفهمید افسردگی دارید؟
تظاهرات بالینی، افسردگی ماژور به صورت خلق افسرده در طول روز به مدت حداقل ۲ هفته تعریف میشود.
یک اپیزود افسردگی با احساس غم، بیتفاوتی، آپاتی یا تحریکپذیری مشخص شده و معمولا با تغییر در الگوی خواب، اشتها و وزن بیمار، آژیتاسیون یا کندشدن حرکتی، خستگی، اختلال در تمرکز و تصمیمگیری، احساس شرم یا گناه و افکار مرگ یا مردن همراه است. بیماران دچار افسردگی حس فقدان لذت عمیقی در تمام فعالیتهای لذت بخش داشته، اول صبح بیدار میشوند، احساس میکنند که حالت خلقی دیسفوریک به لحاظ کیفی متفاوت از حس غم بوده و اغلب خلق متغیری در طول روز دارند (در ساعات صبح بدتر است.
بیمارانی که دچار داغدیدگی یاغصه هستند ممکن است بسیاری از علائم و نشانههای افسردگی ماژور را داشته باشند ولی معمولا در این افراد تأکید برروی احساس فقدان و تهی بودن است نه فقدان حس لذت و اعتماد به نفس و از طرفی طول مدت علائم نیز کوتاه است. با این حال در برخی موارد حتی در صورت بروز یک فقدان قابل توجه در فرد، تشخیص افسردگی ماژور ممکن است مدنظر باشد.
حدود ۱۵ درصد جمعیت اپیزودی از افسردگی ماژور را در جایی در طول عمر خود تجربه نموده و ۸-۶ درصد تمام بیماران سرپایی در مراکز مراقبتهای اولیه دارای معیارهای تشخیصی این اختلال هستند. افسردگی اغلب تشخیص داده نشده و حتی با شیوع بیشتر، به صورت ناکافی درمان میشود. چنانچه پزشک به وجود یک اپیزود افسردگی ماژور شک کند، اقدام اولیه تعیین تک قطبی یا دوقطبی بودن افسردگی و تعیین این مسئله است که آیا جزو ۱۵-۱۰ درصد مواردی است که ثانویه به بیماری طبی عمومی یا سوءمصرف مواد میباشد یا خیر.
همچنین پزشک باید سؤالات مستقیمی در مورد خطر خودکشی از بیمار بپرسد، چراکه اغلب این بیماران چنین افکاری را بدون پرسش مستقیم بیان نمیکنند. چنانچه بیمار برنامهریزی خاصی برای اقدام به خودکشی داشته یا عوامل خطر قابل توجهی وجود داشته باشد (مانند سابقه قبلی اقدام به خودکشی، ناامیدی عمیق وجود بیماری طبی همزمان، سوءمصرف مواد یا ایزولاسیون اجتماعی)، بیمار باید به یک متخصص بهداشت روانی جهت مراقبت فوری ارجاع شود.
پزشک باید هنگام ارزیابی هریک از این موارد رفتاری توام باهمدردی و امیدواری داشته، به انکار حساس بوده و تا حد ممکن به کاهش دیسترس بیمار کمک نماید. در صورت وجود اضطراب، پانیکیابی قرارې خطر بروز خودکشی زودهنگام افزایش مییابد. تقریبا ۵-۴ درصد همه بیماران افسرده اقدام به خودکشی خواهند کرد که اکثر آنها در خلال یک ماه از اقدام خود به پزشک مراجعه میکنند.
در برخی بیماران دچار افسردگی، اختلال خلقی به صورت اپیزودی نبوده و همراهی واضحی با اختلال عملکرد روانی اجتماعی یا تغییر در تجربیات معمول فرد در زندگی ندارد. اختلال افسردگی پایدار اختلال دیس تایمیک) شامل الگویی مزمن (حداقل ۲ سال) از علائم افسردگی است که معمولا شدت کمتری داشته و/یا تعداد نشانههای آن کمتر از افسردگی ماژور است، اما عواقب عملکردی آن ممکن است معادل یا حتی بیشتر از افسردگی ماژور باشد؛ گاهی اوقات افتراق این دو اختلال از یکدیگر مشکل بوده و ممکن است باهم رخ دهند (افسردگی دوگانه). بسیاری از بیمارانی که بدبینی، بیعلاقگی و اعتماد به نفس پایین دارند به درمان با داروهای ضدافسردگی پاسخ میدهند. اختلال افسردگی پایدار و مزمن در حدود ۲ درصد جمعیت عمومی دیده میشود.
شیوع افسردگی در زنان تقریبا ۲ برابر مردان بوده و میزان بروز آن در هر دو جنس با بالا رفتن سن افزایش مییابد. مطالعات بر روی دوقلوها نشان میدهد که خطر بروز افسردگی ماژور با آغاز زودرس (قبل از ۲۵ سالگی) بیشتر منشا ژنتیکی دارد. وقایع منفی در زندگی میتواند سبب بروز یا تشدید افسردگی شده اما عوامل ژنتیک بر میزان حساسیت افراد به این گونه وقایع استرسزا تأثیر میگذارد.
در بسیاری از موارد هر دو عامل بیولوژیک و روانی اجتماعی در بروز و تشدید اپیزودهای افسردگی نقش دارند. به نظر میرسد قویترین استرسورها شامل مرگ یکی از بستگان، حمله و آزار بدنی یا مشکلات شدید خانوادگی یا ارتباطی است.
اختلالهای افسردگی تک قطبی معمولا در اوایل بلوغ آغاز شده و در طول عمر فرد به طور دورهای عود میکند. بهترین عامل پیشگوییکننده آینده، تعداد اپیزودهای قبلی بیمار است؛ ۶۰-۵۰ درصد بیمارانی که یک اپیزود داشتهاند، حداقل یک یا دو مورد عود خواهند داشت. برخی بیماران دارای اپیزودهای متعددی هستند که با گذشت زمان بر شدت و تواتر آنها افزوده میشود. مدت زمان یک اپیزود درمان نشده بسیار متغیر بوده و از چند ماه تا بیش از یک سال میتواند باشد.
الگوی عود و پیشرفت بالینی در یک اپیزود نیز متغیر میباشد. ماهیت اپیزودها در یک فرد (نظیر علائم معینی که بروز میکند، تواتر و طول مدت در طول زمان میتواند مشابه باشد. در عده کمی از بیماران یک اپیزود شدید افسردگی ممکن است به سمت حالت سایکوتیک پیشرفت نماید؛ در بیماران مسن علائم افسردگی با نقایص شناختی همراه است که میتواند شبیه به دمانس به نظر برسد (پسودودمانس). الگوی فصلی افسردگی که به آن اختلال عاطفی فصلی گفته میشود با زمانهای آغاز و پایان اپیزودها در اوقات قابل پیش بینی در سال تظاهر مییابد. این اختلال در زنان شایعتر بوده و نشانههای آن شامل بیرمقی (آنرژی)، خستگی، کاهش وزن، پرخوابی و اشتیاق به مصرف کربوهیدرات به صورت اپیزودی میباشد. میزان شیوع آن با افزایش فاصله از خط استوا بیشتر شده و ممکن است با تغییر ساعات قرارگیری در معرض نور بهبود یابد.
اتیولوژی و پاتوفیزیولوژی
هرچند که شواهد دال بر انتقال ژنتیکی افسردگی تک قطبی به اندازه اختلال دوقطبی قدرتمند نیست، اما در دوقلوهای تک تخمکی (۴۶ درصد) میزان بروز همزمان بالاتری نسبت به دوقلوهای دوتخمکی (۲۰ درصد) مشاهده شده که اثر چندانی نیز از سوی محیط خانوادگی برروی میزان بروز نبوده است.
ناهنجاریهای نورواندوکرینی که علائم و نشانههای نورووژتاتیو افسردگی را بروز میدهد، عبارتند از: ۱) افزایشترشح کورتیزول و هورمون رهاکننده کورتیکوتروپین (CRH)، ۲) افزایش سایز غده آدرنال، 3) کاهش پاسخ مهاری گلوکوکورتیکوئیدهابه دگزامتازون و ۴) سرکوب پاسخ هورمون محرکه تیروئید (TSH) به انفوزیون هورمون رهاکننده تیروئید (TRH). درمان با داروهای ضدافسردگی سبب طبیعی شدن این ناهنجاریها میشود. افسردگی ماژور همچنین با تغییراتی در سطوح سیتوکینهای پیش التهابی و نوروتروفینها همراه است.
تغییرات روزانه در شدت و تنوع علائم و ریتم شبانه روزی عوامل عصبی شیمیایی و عصبی هورمونی نشان میدهد که اختلافات بیولوژیک ممکن است ثانویه به یک نقص اولیه در تنظیم ریتم بیولوژیک باشد. در بیماران دچار افسردگی ماژور یافتههایی حاکی از کاهش شروع خواب REM (تأخیرREM)، افزایش دانسیته REM و در برخی موارد کاهش خواب موج آهسته دلتا مرحله ۴ مشاهده میشود.
هرچند که داروهای ضدافسردگی سبب مهار بازجذب نوروترانسمیتر در عرض چند ساعت میشوند، اما اثرات درمانی آنها معمولا پس از چند هفته بروز میکند. این موضوع نشان میدهد که تغییرات در سیستمهای پیغامبر ثانویه و فاکتورهای دخیل در رونویسی مکانیسمهای احتمالی اثر هستند.
معیارهای تشخیصی یک اپیزود افسردگی ماژور
A. وجود همزمان ۵ مورد (یا بیشتر) از نشانههای زیر به مدت ۲ هفته و تغییر از حالت عملکردی قبلی؛ حداقل ۱ مورد از نشانهها باید ۱) خلق افسرده یا ۲) فقدان علاقه بالذت باشد. توجه: نشانههایی که واضحاقابل نسبت دادن به یک بیماری طبی دیگر باشد را نباید به حساب آورد.
١- داشتن خلق افسرده در اغلب اوقات روز، تقریبا همه روزه که باگزارش خود فرد (مثلا احساس غم، تهی بودن یا ناامیدی و یا مشاهده توسط دیگران (مثلاگریان به نظر میآید) مشخص میشود.
٢- کاهش مشخص علاقه بالذت در تمامی یا تقریبا تمامی فعالیتها در اغلب اوقات روز و تقریبا همه روزه (که با گزارش خود فرد یا مشاهده مشخص میگردد).
٣- کاهش یا افزایش بارز وزن بدون رژیم گرفتن (مثلا تغییر
بیش از ۵ درصد وزن بدن در طول یک ماه)، یا افزایش یا کاهش اشتها در اکثر روزها.
۴- بیخوابی یا پرخوابی تقریبا در همه روزها.
۵- سایکوموتور بیقرار یا کند تقریبا در همه روزها که قابل مشاهده به وسیله دیگران باشد و نه این که فقط خود فرد احساس بیقراری یا کندی کند).
۶- خستگی یا کاهش انرژی تقریبا در همه روزها.
۷- احساس بیارزش بودن یا احساس گناه بیش از حد یا نامتناسب (که میتواند هذیانی باشد) تقریبا در همه روزها (نه صرفا این که فرد خود را به خاطر بیماربودن سرزنش کرده یا گناهکار بداند).
۸- کاهش توانایی تفکر یا تمرکز، یا دودلی تقریبا در همه روزها که با گزارش خود فرد یا مشاهده دیگران مشخص میشود).
۹- افکار راجعه درباره مرگ (نه صرفا ترس از مرگ)، ایدههای راجعه خودکشی بدون برنامه خاص، یا تلاش برای خودکشی یا داشتن برنامهای برای انجام آن.
B. این نشانهها سبب دیسترس بالینی واضح یا اختلال در عملکرد اجتماعی، شغلی یا سایر حوزههای مهم عملکردی فرد شود.
C. این اپیزود قابل نسبت دادن به اثرات فیزیولوژیک یک ماده یا یک بیماری طبی دیگر نباشد.
D. اختلال عاطفی فصلی، اسکیزوفرنی، اختلال اسکیزوفرنیفرم، اختلال هذیانی، یا سایر حالات اختصاصی و غیراختصاصی طیف اسکیزوفرنی و سایر اختلالهای روانی توصیف بهتری برای بروز این اپیزود افسردگی ماژور نباشد.
E. اپیزودی از مانیا یا هیپومانیا هرگز وجود نداشته باشد.