یک مینیسریال عالی تازه: «میر» از «ایستتاون» با بازی کیت وینسلت و گای پیرس
Mare of Easttown
داخل یک سایت دانلود بود که در عکسهای بندانگشتی مربوط به سریالهای تازه، یک لحظه عکس کیت وینسلت را دیدم. خب، وقتی میبینی که کیت وینسلت با آن سابقه درخشان در بازیگری سینمایی، در سریالی شرکت کرده، نمیتوانی از آن صرفنظر کنی.
اسم مینیسریالی که به تازگی پخش آن شروع شده، «میر» از «ایستتاون» یا Mare of Easttown است. یکی از تهیهکنندگان این سریال خود کیت ونیسلت است. سریال از شبکه HBO پخش میشود.
فعلا فقط اپیزود اول سریال پخش شده، اما با دیدن همین یک قسمت متوجه میشویم که با یکی مینیسریال خوب، شاید در حد مینیسریالهای خوبی مانند دفاع از جیکوب، The Undoing یا Your Honor روبرو باشیم.
قسمت اول سریال Mare of Easttown یک ساعته است. مثل بسیاری از سریالها، قسمت اول به تمامی صرف شناساندن کاراکترها میشود و هر چه به آخر سریال نزدیک میشویم، متوجه پختگی سریال و پاداشی که قرار است در ادامه راه با دیدن اپیزودهای دیگر به ما داده شود، میشویم.
حوادث داستان در شهر کوچکی در پنسیلوانیا میگذرند. ما در اینجا کیت وینسلت را در نقش میر شیهان Mare Sheehan، زنی که نزدیک به 50 مینماید و کارآگاه پلیس شهر است.
میر، سنگین قدم برمیدارد، رخت و لباس گل و گشادی پوشیده و خبری از آرایشها و ظرافتهای زنانه هم در او نیست.
با ادامه سریال متوجه بخشی از این افسردگی یا دلزدگی او میشویم. میر ظاهرا از یک گذشته شاداب که در آن چیزهایی مانند قهرمان ورزشی شهر کوچک بودن در دبیرستان و یک زندگی عشقی خوب، به یک زندگی تکراری رسیده، از همسرش جدا شده و حالا حتی مطلع میشود که یار پیشین، قرار است که ازدواج کند.
او پلیس یک شهر کوچک است و در شهر کوچک، همه دزدها و خلافکاران خردهپا و شاکیان را میشناسد و باید یک جوری مسائلشان را با صلح و صفا حل کند و علاوه بر پلیس، مشاور نهان آنها باشد.
«میر» داستان ما زمانی در ورزش لقب «شاهین بانو» را به سبب یک شوت از راه دور در بسکتبال گرفته بوده، اما حالا حتی نمیتواند پرونده ناپدید شدن دختر 19 ساله دوست دوران دبیرستانش را علیرغم همه تلاشها حل کند. همان طور که نمیتواند دختر معتاد نوجوانش را که یک پسر 4 ساله دارد، به خوبی کنترل کند.
بله! کیت وینسلت تاتیانیک، دیگر رسما با این سریال بازی در نقش مادربزرگها را شروع کرده. هر چند فعلا یک مادربزرگ جوان. نکتهای نگرانکننده برای همه مایی که تقریبا هم سن و سال کیت وینسلت هستیم!
حادثه اصلی که ظاهرا قرار است، داستان اصلی سریال باشد و یک جورهایی با آن حادثه گم شدن دختر دوست میر ارتباط دارد، تقل یک مادر نوجوان است.
این نوجوان، بدون اینکه دوستپسرش، کوچکترین حماتی از او بکند، طفل یک سالهاش را با عشق دارد بزرگ میکند. هنوز هم دوستپسرش را دوست دارد. اما حالا دیگر یار سابق، با دختر دیگری است و دختر دیگر، به شدت روی او حساس است و او را حتی با درگیری فیزیکی تهدید میکند که دیگر پیامکی برای دوست سابقش نفرستد.
پدر این دختر هم به جای حمایت، خودش در پی تلکه کردن دختر است و قبول نمیکند که کمک مالی برای بزرگ کردن به گفته خودش «پسر یک مرد دیگر» بپردازد.
اینها داستانهایی آشنا و تکراری هستتد. اما قضیه وقتی بیخ پیدا میکند که جسد این دختر در بستر رودی پیدا میشود.
این وسط میر شیهان هم با مرد میانسال خوشتیپ و نویسندهای به تصادف آشنا میشود (گای پیرس) و ما نمیدانیم که رابطه این دو به کجا خواهد رسید.
خلاصه کنم، به نظر میرسد که در قسمت اول، کارگردان همه مواد لازم برای سرگرمی ما را داخل یک دیگ ریخته و شعله زیرش را کم کرده تا غذای خوشمزهای برایمان بار بگذارد.
باید منتظر بمانیم تا ببینم، دست پخت او چطور خواهد بود. حدس من خوب است. تا چه پیش آید.
میر شیهان کارآگاه خصوصی دایره جنایی از شهر کوچک ایست تاوون واقع در پنسیلوانیا است که هر روز صبح با زنگ گوشی موبایلش از خواب بیدار میشود و برای رسیدگی به شکایات محلی و انواع و اقسام جرمهای بزرگ و کوچک، راهی خانههایی میشود که از قضا یا با آنها از کودکی بزرگ شده و همه را میشناسد یا خانواده و دوستان نزدیکش هستند و باید آنها را درک کند؛ در حالی که در این میان به حکم وظیفه در سرنوشت حرفهایاش اغلب، یا آن طور که باید درک نمیشود، یا به حال خود رها میشود. کیت وینسلت در نقش پیچیدهای که بر عهده دارد، یکی دیگر از کارآگاهان زن موفق سینمایی را در قالب شخصیتی خاکستری با ظاهری معمولی و درهم شکسته که با درونی آسیب دیده در زندگی خانوادگیاش رنج میبرد، موشکافانه به تصویر میکشد.
شخصیتی که به رغم پوچی و خرد شدن زیر بار فشاری ویرانکننده که در آن هم باید پروندههای حل نشدهی افراد ربوده شده و به قتل رسیده را حل کند و هم با بحرانهای خانوادگیاش مواجه شود، یاد گرفته است هر روز مثل همیشه از خواب بیدار شود، به کارش موفق یا ناموفق ادامه دهد، برای آشپزخانه خرید کند، قبضهای برق را پرداخت کند و ملحفههای تختخواب را بشوید؛ در حالی که جذابیت خیرهکنندهاش در آستانهی میانسالی هنوز پابرجاست و گهگاهی در میانهی تاریکی و وخامت فساد شهر کوچک زادگاهش، میتواند تنها نقطهی روشن و حقیقی آن باشد.
پیرنگ داستان بر خلاف سنت رمانهای کارآگاهی انگلیسی که بر لذت کشف حقیقت متمرکز است، درست برعکس با پیروی از سنت رمان کارآگاهی آمریکایی بر مشکلات و مصائب فرآیند تحقیق و کشف جرم و جنایت تأکید میکند. در حالی که کارآگاه، آن مغز متفکر همه چیزدان رمانهای انگلیسی نیست که بیرون از ماجرا بایستد و با تیزهوشی ماجراهای لاینحل را حل کند.
کارآگاه آمریکایی شخصیتی معمولی و نه چندان تیزهوش است که مثل همهی آدمهای دیگر پر از اشتباه، غفلت و نادانی است، اما با هر جان کندنی که هست، سعی دارد خودش را بالا بکشد و با وظیفہشناسی و تعهد، خودش را وقف آرمانی حقیقی کند. کارآگاه آمریکایی تا جایی پیش میرود که خودش نیز بخشی از ماجرای جرم و جنایت و پروندهی لاینحلی که پیش رویش است میشود و همچون میر که در شبکهی پیچیدهای از ارتباطات و اختلافات خانوادگی در حال غرق شدن است، ناگهان به اسراری دست مییابد که در دایرهای که در حال تجسس در آن است، دایرهای که با روند تحقیقات و به دست آوردن سرنخها رفته رفته در حال کوچکتر شدن است، در انتهای این دایرهی مرموز که هر لحظه تغییر رنگ و تغییر جهت میدهد، ناگهان با خودش مواجه میشود.
آشکار شدن رازهای نهان پرونده در انتها که گاهی تضمین شده نیست و در ادامه با هر احتمال و اعترافی با شکست مواجه میشود و به حقیقت دهشتناک دیگری میپیوندد، میر را با این واقعیت هولناک مواجه میکند که در جایی که در آن زندگی میکند، آدمهایی که سال هاست آنها را میشناسد و برخی از آنها نزدیکانش هستند تا چه اندازه میتوانند از آن چیزی که باید باشند و همیشه بودهاند، فاصله داشته باشند و رویارویی با این چهرههای واقعی تا چه اندازه دشوار و گهگاه ترحم برانگیز است.
همان طور که میر نیز خواسته یا ناخواسته در روند مرگ همکار کارآگاهش و پسر جوانش درگیر است و زندگی در این جامعهی بسته کابوسوار را با همهی خوبیها و بدیهایش پذیرفته است. اما پذیرفتنی که به نظر میرسد از سر اجبار نیست؛ میر گویی در این ش هر آلوده به گناه که در آن بچهها و نوجوانان شهر دست به فحشاء و آدم کشی میزنند، نه قاتلان زنجیرهای و آدم کشهای حرفهای، از رفع و رجوع پستیها و پلشتیهای همین شهر است که قدرت میگیرد و پروار میشود و با افشای رازهای هولناک آن گویی به یک خودشناسی تضمین شده، حقیقی و آرامکننده میرسد.
گویی به این واقعیت تلخ دست مییابد که همهی آنها خواسته یا ناخواسته در جرائم و اشتباهات زندگی شخصی آشفته و گروهیشان سهیماند و راهگریزی از آن نیست. با این حال میر، تنها شخصیت قابل اعتماد شهر است که فارغ از گذشته و اشتباهات فردی، میتواند در کنار کارآگاه وظیفهشناسی که هرگز و تحت هیچ شرایطی روی حقیقت پا نمیگذارد، یک دوست قابل اتکا و فهیم نیز باشد؛ شخصیتی منجی که آمده است با کشف و از میان برداشتن پلشتیها، این جامعهی تاریک رو به انحطاط را با اندک روزنههایی که رو به خاموشی میرود، دوباره روشن و احیاء سازد. شخصیتی که دریافته است در پشت همه چیز، در پشت ظاهر همهی دیگرانی که با دلیل یا بیدلیل تعقیبشان میکند تا به درونشان نفوذ کند و از حقایق پرده بردارد، چهرهی دیگری از خودش نیز پنهان است.
نقد جذابی بود.
همه یادداشت یک طرف و این تکه یک طرف:
«خلاصه کنم، به نظر میرسد که در قسمت اول، کارگردان همه مواد لازم برای سرگرمی ما را داخل یک دیگ ریخته و شعله زیرش را کم کرده تا غذای خوشمزهای برایمان بار بگذارد.»
🙂
نقد بسیار خوبی بود برای مینی سریال به شدت جذاب ، پر از جزئیات و عمیق
با بازی خیره کننده علیا حضرت کیت وینسلت
من یک جورایی به انتخاب های شما ایمان دارم . هر فیلمی که تاکید میکنیدبه دیدن بسیار جذاب هستند. اولین پیشنهاد شما هم سال فکر کنم 2013 بود برای سریال بریکینگ بد
هنوز هم سریال شماره 1 برای منه. اون موقع ها که این سریال رو معرفی میکردم به بقیه هیچ کس نمیشناختش 🙂