فیلم هرگز، ندرتا، گاهی، همیشه – خلاصه داستان، نقد و بررسی – Never Rarely Sometimes Always 2020

نویسنده و کارگردان: الیزا هیتمن

بازیگران: سیدنی فلانیگان (اوتمن)، تالیا رایدر (اسکایلر)، شارون ون اتن (مادر)، رایان ایگلولد (تد)

هرگز، ندرتا، گاهی، همیشه فیلمی است درباره سختی‌ها و دشواری‌های دختر نوجوان بودن در ایالات متحده آمریکا، یک فیلم کاملا واقع گرا که هر دختر نوجوانی در آمریکا می‌تواند با آن ارتباط برقرار کند. اوتمن (سیدنی فلانیگان) دختر نوجوان آرامی است که وقتی به او نگاه می‌کنید انگار غم عالم را به دوش می‌کشد، اوتمن صدای خوبی دارد و عاشق خوانندگی است. در یک برنامه‌ی کشف استعداد‌ها، او مهارت خود را در آواز خوانی به رخ همکلاسی ‌هایش، که جز لب زدن و رقص‌های معمولی هنری ندارند، کشیده است.

اوتمن یک دختر شهرستانی است، ساکن لوئیزیانا. او فقط هفده سال دارد و برای این که از حیث مالی مستقل باشد در یک مغازه خواروبارفروشی کار می‌کند. او افسرده و غمگین است و تنها کسی که دلیل افسردگی‌اش را می‌داند اسکایلر (تالیا رایدر) است. اسکایلر همکار و دخترخاله اوتمن و صمیمی‌ترین دوست اوست. به زودی دلیل ناراحتی اوتمن معلوم می‌شود. او از شوهر آینده‌اش که جوان بی‌مسئولیتی است، باردار شده و در پی آن است که سقط جنین کند، در ایالتی که او من زندگی می‌کند افراد زیر هفده سال قانونا مجاز به انجام عمل سقط جنین نیستند. اوتمن بدجوری احساس بی‌پناهی می‌کند. پدرش سگ خود را بیشتر از او دوست دارد و عملا همه‌ی راه‌ها به روی این دختر بسته است. او نمی‌خواهد در هفده سالگی صاحب فرزند شود چون در این صورت به هیچ یک از آرزو‌های خود نمی‌تواند برسد.

در ادامه‌ی ماجرا، اسکایلر به هر ترتیبی که هست پول لازم برای یک سفر دو روزه با اتوبوس به نیویورک، برای انجام عمل سقط جنین اوتمن، را فراهم می‌کند. به این ترتیب دو دختر نوجوان شهرستانی عازم شهر بزرگ نیویورک می‌شوند. اما این تازه آغاز مصیبت‌هایی است که اوتمن باید از سر بگذراند.

الیزا هیتمن، نویسنده و کارگردان هرگز… فیلم خوب موش‌های ساحل را در کارنامه‌ی حرفه‌ای خود دارد؛ فیلمی که در جشنواره ساندنس خوش درخشید.

هرگز… دومین فیلم این سینماگر مستقل به شمار می‌رود. این درام قدرتمند شخصیت محور موفق شده دو کاراکتر اصلی خود را به عالی‌ترین شکل ممکن خلق و ارائه کند. فیلم در کنار این خصوصیت اصلی‌اش، رویکردی انتقادی به مخاطرات دختر نوجوان بودن در آمریکا دارد. دو بازی مبهوت‌کننده از دو بازیگر نوآمده، به ارزش‌های فیلم اضافه کرده است. الیزا هیتمن فیلمنامهی کم دیالوگی نوشته است. اوتمن ندرتا در طول فیلم حرف می‌زند. او با حالت چهره‌اش آنچه را که باید بگوید به تماشاگر منتقل می‌کند.

یکی از بهترین فصل‌های فیلم فصلی است که اوتمن مجبور است به پرسش‌هایی که از وی درباره رابطه‌اش می‌شود فقط با استفاده از چهار گزینه‌ی «هرگز»، «ندرتا»، «گاهی» و «همیشه» جواب بدهد. هر یک از این پرسش‌ها به شدت برایش آزاردهنده است اما چاره‌ای جز پاسخگویی ندارد. اوج فیلم و اوج هنر بازیگری سیدنی فلانیگان را می‌توان در همین صحنه‌ها مشاهده کرد. هیتمن به خوبی توانسته آزار‌های جنسی ای را که هر دختر نوجوانی در جامعه آمریکا با آن روبروست به تصویر بکشد.

هنر هیتمن در باورپذیر از کار در آوردن شخصیت‌های این دو دختر نوجوان است. هیچ تصنعی در کار دیده نمی‌شود و صحنه‌ها طوری نوشته و اجرا شده که به شدت طبیعی و باورپذیر است. دوربین و حرکت‌های حساب شده‌اش در بسیاری از صحنه‌ها کمبود دیالوگ و مونولوگ را جبران کرده است . چهره‌های این دو دختر به راستی از هر کلامی گویاتر است. با این حال هرگز… از ایراد مبری نیست. گام و ضرباهنگ فیلم اندکی کند است، به ویژه در اواسط فیلم. با این حال تصویر‌های موثقی که فیلمساز به ما ارائه می‌کند، اجازه نمی‌دهد که کندی ریتم فیلم آزاردهنده باشد. همهی توجه فیلم روی پرداخت کاراکتر‌های اصلی‌اش است و همین رمز موفقیت فیلمی است که هر دختر نوجوانی در آمریکا می‌تواند به راحتی با آن ارتباط برقرار کند.


  این نوشته‌ها را هم بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]