دیالوگ: فیلم رستگاری در شاوشنک به کارگردانی فرانک دارابونت The Shawshank Redemption

کارگردان و فیلمنامهنویس: فرانک دارابونت
براساس: رمانی با نام «ریتا هیورث و رستگاری در شاوشنگ» به قلم استیفن کینگ
سال تولید: ۱۹۹۴
رد (مورگان فریمن) برای چندمین بار در جلسهی تصمیمگیری برای آزادی مشروط زندان شرکت کردهاند. او چهل سال است در زندان است و هر بار در این جلسه تضمین میکنئد که اصلاح شده و دیگر برای جامعه خطرناک نیست و هربار تقاضایش رد میشود. حال پس از فرار دوستش اندی (رابینز) از زندان دل تنگتر از قبل شده و طاقت سئوال و جوابهای تکراری را ندارد. رئیس جلسه از او میپرسد که آیا احساس میکند که اصلاح شده است و «رد» بدون درنگ جواب میدهد.
رد (مورگان فریمن): «اصلاح؟ خب بذار فکر کنم… میدونی… اصلاً نمیدونم این کلمه یعنی چی؟ (رئیس هیئت توضیح کلمهی اصلاح را دارد، «رد» اجازه نمیدهد) میدونم از لحاظ شما معنیش چی میشه پسر. برای من فقط یه کلمهی ساختگیه… لغت سیاست بازیه… که جوونهایی مثل خودت بتونن کت و شلوار و کروات بپوشن و یه شغل داشته باشن. واقعا چی میخواهی بدونی؟ از کاری که کردم پشیمونم؟
روزی نیست که احساس پشیمونی نکنم. نه به خاطر اینکه اینجام یا اینکه شما فکر میکنید باید اینجا باشم. به گذشته نگاه میکنم و به جوون احمق رو میبینم که اون جنایت وحشتناک رو مرتکب شد. دلم میخواد باهاش حرف بزنم. دلم میخواد یه خورده درکش کنم. بهش بگم که جریان از چه قراره… ولی نمیتونم… اون بچه خیلی وقته که رفته و این پیرمرد تمام چیزیه که ازش باقی مونده. این منم که باید باهاش زندگی کنم. اصلاح؟ ؟ این فقط یه کلمهی مزخرفه. پس زودباش و مهر اون فرم رو بزن پسر و اینقدر وقت من رو تلف نکن… چون اگه راستش رو بخواید… دیگه برام اهمیتی نداره. »
استیفن کینگ و فرانک دارابونت در این اثر به شکلی مستقیم داشتن امید در تمام مقاطع زندگی را بررسی میکنند دیگر بارهایی که درخواست عفو داده است وارد اتاقی میشود، میزی که چهار نفر پشت آن نشستهاند روبرویش قرار دارد و یک صندلی نیز برای نشستن «رد» روبروی آن قرار گرفته است. «رد باید روی آن بنشیند و در دقایقی که پیش رو دارد بدون هیچ رحم و تعارفی مورد قضاوت قرار گیرد. اینجا مسئله فرق میکند. مسئلهی مرگ و زندگی است و «رد» باید در دقایقی کوتاه هرچه در توان دارد را برای مجاب کردن این اشخاص بکار گیرد.
او باید ندامت خود را جنایتی که در جوانی مرتکب شده را به هر طریقی که میتواند به این افراد نشان دهد، کاری که هر چند سال یکبار انجام میدهد و همواره شکست میخورد. تفاوت اصلی این جلسه با جلسات دیگر در این است که «رد» امیدش را از دست داده است. نداشتن امید مهمترین تغییر این زندانی محکوم به حبس ابد است و خود را برای اتمام زندگیاش پشت میلهها آماده کرده است. او ناامید شده و اهمیت خروجش از زندان را کمرنگ یافته است و از همین رو ساده و بدون واهمه صحبت میکند و چیزی که مسئولین هیئت آزادی مشروط در انتظارش بودند را بیان میکند. او در کمال ناامیدی نشانهای از ندامت را بروز میدهد و همین کار باعث آزادیاش میشود.
مورگان فریمن در نقش «رد» بازی روان و قابل توجهی ارائه میدهد. او به درک این مطلب رسیده است که حتا نحوهی قرار گرفتن تک صندلی در روبروی هیئت قضاوتکننده، نشان از تنهایی این فرد در مقابل دنیایی که میشناسد دارد. در تمام مدت گفتگو، برعکس دفعات قبل بدنش را راحت روی صندلی رها کرده و دستانشگرهزده و مانند سپری بین خود و قضاوتکنندههایش قرار میدهد. نداشتن امید در لحن و چشمهایش نمایان است و این بار حتا حرف رئیس جلسه را قطع میکند و تا اندازهای با او تند صحبت میکند. گرچه در کلیت اثر این سخن جاریست که نداشتن امید مانند به استقبال مرگ رفتن است ولی در سکانس و گفتن این مونولوگ، نداشتن امید برای «رد» باعث نداشتن ترس و صحیح سخن گفتن او میشود.