کارل چاپک، نویسنده معروف چک و خالق واژه روبات

ژیلا مهرجوئی: کارل چاپک (1938-1890) نویسنده و رمان نویس دراماتیک چک، فعالیت خود را با نوشتن داستانهای خشونتآمیز و طنز گونه به شیوه رمانهای پلیسی آغاز کرد. اما بعد به نوشتن نمایشنامه رو آورد و آثار مهمی در این زمینه از خود به جا گذاشت.
آثار چاپک برای مردم چکسلواکی همیشه پرتوی از زندگی و دنیا را به ارمغان آورده است زیرا او بسیار سفر مینمود و تجربیات خویش را در قالب آثارش به خوانندگان عرضه مینمود. مردم چکسلواکی کار چاپک را به عنوان یکی از محبوبترین و مهمترین نویسندگان ملی خویش، پیوسته ارج نهادهاند.
یکی از مهمترین آثار چاپک کتابی است شامل مجموعهای از داستانهای کوتاه، مقالات، و نمونهای از نوشتههای او درباره باغبانی و تجربیاتش از سفرها که در چکسلواکی بسیار طرفدار و علاقمند دارد. این اثر در بر دارندهٔ سه نمایشنامه مهم او نیز هست که شهرت جهانی یافتهاند.
مهمترین این سه اثر، نمایشنامه” R.U.R.”است که مخفف عنوان”روبوت جهانی آقای رسیوم”1 است که در سال 1922 به دنیا معرفی شد و بلافاصله برای او موفقیت بزرگی به دنبال آورد، به طوری که امریکائیها او را به عنوان یکی از مهمترین درام نویسان جهان مورد تائید قرار دادند. باید از دو نمایشنامه مهم دیگر وی در این مجموعه،”راز ماکروپولوس”2 و”مادر”3 نیز نام برد. که به ارزش و خوبی اثر دیگرش”زندگی حشرات”4 هستند.
-------
علت و عوارض مشکل پزشکی از چیست؟
نمایشنامه کمدی تخیلی” R.U.R “سهم بزرگی را در جهان لغات برای نویسنده به ارمغان آورد، و آن ابداع واژهٔ”روبوت”بود که ابتدا به وسیله برادر وی جوزف برای نامگذاری انسانهای مصنوعی که زندگی انسان واقعی را مورد انهدام و هلاکت قرار میدهند، ساخته شده بود. در داستان R.U.R این موجود استثنایی یک انسان مصنوعی است که برای نجات نوع بشر از انجام کارهای دشوار و سنگین مورد استفاده قرار میگیرد. این موجود دارای بسیاری از ویژگیهای انسانی به جز احساسات است. وقتی این موجود مصنوعی تصمیم میگیرد که این کاستی را از بین برده و خود را کامل کند، به جای عشق، نفرت میآفریند و در نتیجه به موجودی خرابکار و آدمکش تبدیل میگردد. قدرت روبوتها بر انسان غلبه میکند و برای آنها چیزی به جز استفاده ضد بشری از تکنولوژی به جای نمیگذارد.
در این داستان، شکوه زندگی و توانایی و قدرت روح بشر، زمانی که آخرین بازماندگان انسانها در انتظار نابودی قریب الوقوع کره خاکی به سر میبرند، در بدیعترین شکل خویش، تجلی مییابد. بشر در حین پیکار با روبوتها شاهد حقیقت بزرگی میگردد.
و آن شهادت بر سرنوشت خویش است که در معرض خطری انکاناپذیر قرار گرفته است. اما معجزهای در آخرین پرده به وقوع میپیوندند که امید به زندگی نوین را در انسانهای بازمانده، به ارمغان میآورد. و آن نه امید به فعل خدا بلکه به اراده و مثبت او در ادامهٔ آفرینش است. چاپک میگوید:”زیباترین چیز، در زندگی انسان، میل و نیاز به زندگی و استحاله او در عشق و خلاقیت است”.
یکی از نمایشنامههای او که کمتر شناخته شده،”راز ماکروپولوس”است که نمایشنامهای است کمدی درباره “اکسیر حیات”. در سدهٔ شانزده در دربار امپراتور رودلف دوم، یک حکیم یونانی دارویی را میسازد که زندگی جاویدان به انسان میبخشد.
حکیم برای آزمایش دارو جرعهای از آن را به دختر خود میدهد. دختر زیبا و جوان تا سیصد سال با موفقیت و سلامت و ثروت و شهرت و با دلباختگانی بیشمار زندگی میکند. اما دختر به تدریج دچار سستی و بیمیلی شدید و توانفرسا، و بیتفاوتی و سرانجام عدم قبول به ادامهٔ زندگی خویش میگردد.
در این نمایشنامه، چاپک بیان دراماتیکی را در تشریح اعتقادات عمیق خویش به کار میگیرد:”مواهب انسانی مطابق و متناسب با نظام طبیعی عالم به بشر ارزانی داشته شده. زندگی، عشق و خوشبختی، گرانبها بوده و آرزومندانه دقیق و با صراحتاند، زیرا فانی بوده، و تا حد وجود انسانی فرد محدود گشتهاند.”
دو نویسنده همزمان چاپک هم درباره موضوع طول عمر نظراتی داشتهاید. برناردشاو در”برگشت به میتوسهلا”5 در اینباره نتیجه میگیرد که طول عمر سودمند و مطلوب است. آلدوس هاکسلی نیز در کتاب
” After mary a summer Dies swan ”
چنین بحث میکند که عمر طولانی، انسان را در سیری قهقرایی، به سوی انحطاط و فساد تدریجی سوق میدهد. اما ویژگی چاپک این است که او عمر طولانی را تنها خستهکننده مییابد.
کتاب”جنگ با سوسمارها”چنین آغاز میشود که کاپیتان”وان تاچ”از راه”سورابایا”به پراگ آمده و پردرآمدترین راه سرمایهاندوزی را با خود به ارمغان آورده است. وی تشریح میکند که درست در غرب سوماترا در یک جزیره کوچک نوعی سمندر شگفتانگیز و کمیاب که تاکنون ناشناس مانده، کشف کرده است. اینجانور دوست داشتنی و بیگناه که کاپیتان”وان تاچ”شیفته آن شده، بهطور فوق العادهای در صید صدفهای مروارید در زیر آبهای عمیق مهارت دارد. کاپیتان معتقد است که با به کار گرفتن ابزارهایی مانند چند چاقوی مخصوص و نیزه، برای دفع کوسه ماهی خونخوار و چند کشتی برای حمل و نقل. میتوان به وسیله سوسمارها به خوشبختی شگفتانگیز و بزرگی در قعر دریاها دست یافت. پس از چند سال رویای رومانتیک و شیرین کاپیتان تاج به تعهدی بزرگ در ابعادی غولآسا تبدیل میشود. تعداد سوسمارها افزایش یافته و به تدریج مهارتهای جدیدی کسب نمودهاند. کاپیتان با استفاده از دستگاههای پیشرفته گزارشی از زندگی سوسمارها تهیه میکند و طی آن پی میبرد که آنها در تمام قلمرو خود به فعالیتهای انسان گونه پرداختهاند و به دانش و فرهنگ تا حد قدرتی اجتماعی مسلط گشته، در زمینههای علمی، قوانین اقتصادی و استراتژیهای نظامی آموزش دیده و در صنعت پیشرفت باارزشی نمودهاند. تنها اختلاف سوسمارها با انسان در نحوه زندگی آنها است. سوسمار و در کنارههای کم عمق زندگی میکند و جانداران آبزی به شمار میآید. درحالی که انسان در خشکی زندگی میکند. سوسمارها با رشد جمعیتشان، به کنارههای کم عمق بیشتری نیاز دارند از اینرو به کندن راههای زیرزمینی بسیاری در تمام طول قارهها پرداخته و به قلمرو انسانها تجاوز مینمایند و به شیوهای سازمان یافته در ویرانی سیاره زمین پیش میروند. کرهٔ زمین به زودی خرد و از هم پاشیده شده به دریاها و آبها سرازیر میشود و جهان آدمیان نابود میگردد.
در اینجا باز نویسنده در انتهای داستان خود روزنهای از امید به سوی خواننده میگشاید، و آن اینکه جهان سوسمارها نیز چون جهان انسانها با اختلافات درونی ناگزیر به انقراض کشانده خواهد شد و این خود میتواند شانس دیگری برای آدمیان محسوب گردد. روزی گروههای کوچکی از زنان و مردان از کوهها به زیر خواهند آمد و بعد چه خواهد شد…؟
نویسنده پاسخ میدهد:”نمیدانم، هنر راهحل را پیشبینی نمینماید، بلکه تنها پرسش را مطرح میکند.”
“جنگ با سوسمارها”در سال 1936 منتشر گردید. بیگمان چاپک افکاری را در سر میپروراند که میتوانست از حد اروپا نیز فرا رود. او در نوشتههای هجایی خود بشر را متهم به چشمپوشی نسبت به واقعیتهای زندگی نموده و حرص و آز او را مورد هدف و حمله قرار میدهد. او یادآوری میکند که دشمن انسان در درون اوست. تنها اگر به نشانههای خطر توجه شود، میتوان از دچار شدن به این سرنوشت شوم پرهیز نمود. توجه چاپک در نوشتههایش بیشتر به انسانهای ساده و زندگی معمولی معطوف است. به زعم او انسان بودن، غیر مادی بودن، ناشناخته بودن، و بی نهایت پیچیده بودن است. هر روز از زندگی انسان آمیخته به خطر، و رمز و راز است. بشر حاضر به خدمت که بیش از هر موجودی در جایگاهش در دنیا استقرار یافته، خود بیشترین زخم را در خنثی کردن و از هم پاشیدن کشفیاتی که در جهت تضمین واقعیتها به دست آمده را میپذیرد.
رازی بزرگتر از قلب انسان وجود ندارد”هیچ چیز برای انسان به اندازه تصورات خودش عجیب نیست”با وجود اینکه زندگی بشر همیشه در تنهایی و در انزوایی تراژیک میگذرد اما هیچگاه در این دنیا تنها به سر نمیبرد. وجود بشر-مهم نیست در چه شکلی-با تاثیرگذاری بر اذهان دیگر افراد بشر، در غنای بیشتر دنیا سهیم میگردد، ذهن بشر پذیرای امکانات بسیاری است. همانگونه که انسانها پیوسته به درک شخصیتهای دیگر میپردازند. به واسطه بنیش شخصی و فردی خویش به شناخت از خویشتن نیز دست مییابند. نیل به توجه به دیگری، راهگشای شناخت از درون خویش نیز است.
این کثرت و گوناگونی راههای شناخت، مضمون اثر بزرگ چاپک، تریلوژی فلسفی او، در سه داستان کوتاه “هوردوبال”6،”متهاور”7″و”یک زندگی معمولی”8 است.
در”هوردوبال”کشاورزی در دهکده کوچک”کارپاتین” به هنگام خواب، کشته پیدا میشود. همسر و معشوق او مظنون واقع میشوند. در بخش نخست کتاب نویسنده، خواننده را با نقل داستان زندگی هوردوبال و با نقل صحبتهای او، گوشه نشینی و انزوا و در خود فرو رفتنش آشنا میکند. اما وقتی مرگ کشاورز به عنوان موضوعی مورد بازجویی پلیس و دادگاه جنایی قرار میگیرد، شخصیت واقعی مرد و کشمکش تراژیکی که به کشتن او منتهی گردیده به تدریج آشکار گشته، از تیرگی بیرون آمده و زشتیهای شخصیت او را جلوه میدهد. اما رویهٔ خشن در سلسله مراتب بازجویی و تحقیق نمیتواند درون واقعیت را عریان نماید. حقیقت در دل هوردوبال برای همیشه مدفون میماند.
در داستان”متهاور”مرد ناشناسی را، پس از سقوط هواپیمایش در اثر یک طوفان، بیهوش، به بیمارستانی منتقل مینمایند. چهار شخصیت که تحت تاثیر این حادثه قرار گرفتهاند بهطور هیجانانگیز و پرشوری با استفاده از تجربهها و دانش خود و با کمک از تخیلات خویش به بازگویی داستان زندگی مرد غریبهٔ در حال مرگ و شخصیت او میپردازند. آنها هیچگاه به بیان کامل واقعیت نمیرسند، اما در تخیل و در داستانهای خود در بسیاری نکات به یکدیگر نزدیک میشوند.
آخرین جلد تریلوژی به”یک زندگی معمولی”اختصاص دارد. مرد مسنی گذشته خود را مورد محک قرار میدهد، با تعمق بیشتری آن را بررسی میکند و کثرتی از کیفیتهای متضاد-تا حد شرارتها-و شخصیتهای مغایر را در خود کشف مینماید. اما در کشف کثرت و اغتشاش در شخصیت خویش به انتظام و مفهومی دیگر نیز پی میبرد. زیرا شخصیت خویش را که از گوناگونی بسیار برخوردار است قادر به درک و تاثیر بر ذهن و قلب دیگران مییابد. میگوید:”هر”من،”ما”نیز هست.”همه”در درون ما جا دارد. میتوانیم در قالب”همه”در خانه باشیم، اما این همان دنیاست.”
پنجاه سال پس از مرگ چاپک، آثار او همچنان زنده و جاودانند. در این مدت نه تنها چیزی از اهمیت و تازگی آنها کم نشده، بلکه زنده ماندن آثارش روشنایی بخش پسزمینه تاریک مرگش نیز شدهاند.
*
(1). Rossum”s Unlversal Robots
(2). Makro Pulos Secret
(3). The Mother
(4). The Life of insects
(5). Methuselah
(6). Hardubal
(7). Meteor
(8). AN ORDINARY LIFE