کتاب آینده نزدیک، درک ۱۲ نیروی فناورانه که آیندهمان را رقم میزنند | نوشته کوین کلی | معرفی و بررسی

کوین کلی کتاب inevitable به معنای اجتنابناپذیر را در سال ۲۰۱۶، نوشت و جهان تکنولوژی و فناوری را با چشماندازی دیگر به مخاطبش نشان داد. این کتاب در ترجمه فارسی با عنوان آینده نزدیک منتشر شده است.
کتاب آینده نزدیک به پیشرفت تکنولوژی و پیشوری اینترنت جور دیگری نگاه میکند. کتاب آینده نزدیک از مخاطبی که سردرگم شده میخواهد با ظهور فناوری و جریان آن همراه شود.
همه چیز در حال تغییر است. اما سوال اصلی اینجاست؛ به سمت بهبود اوضاع یا آرمان شهر (اتوپیا) میرویم؟ یا اینکه مستقیم به سمت ویرانشهر (دیستوپیا) میرویم. در این کتاب نویسنده در پاسخ به این سوال میگوید هیچکدام. ما به سمت پروتوپیا میرویم. کوین کلی در این کتاب پروتوپیا را به ما معرفی میکند و تلاش میکند تا خواننده را برای این جواب متقاعد کند.
از نظر کلوین کلی نویسندهی کتاب آیندهی نزدیک، در دنیای امروز که مهد ظهور فناوری است، هیچ محصولی به صورت نهایی به شما عرضه نمیشود و شما کاربر هر نوع خدماتی مثل سیستم عاملها باشید، همواره با نسخههای به روز شدهی آنها سروکار خواهید داشت بهطوری که شما برای همیشه تازهکاران ابدی خواهید بود.
-------
علت و عوارض مشکل پزشکی از چیست؟
این کتاب قرار نیست صرفاً تصویری از بیست یا سی سال آینده در اختیارمان قرار دهد. بلکه کمک میکند تا همین امروز را بهتر ببینیم و درک کنیم و بفهمیم. کتاب آینده نزدیک به درک بهتر ۱۲ نیروی فناورانه که آیندهمان را رقم میزند،کمک میکند.
۶۰ سال طول کشید، ولی بالاخره فهمیدم: هر چیزی، بدون استثنا، برای نگهداری از خودش به نظم و ترتیب و انرژی خارجی نیاز دارد. کلیات این واقعیت را به عنوان قانون دوم ترمودینامیک میشناختم که میگوید هر چیزی به آهستگی متلاشی میشود. این درک جدید فقط مرثیه سرایی یک پیرمرد نیست. مدتها پیش پی بردم که حتی بیحرکتترین چیزهایی که میشناسیم، سنگ، ستونهای فلزی، لولههای مسی، جادههای سنگفرش، تکهای کاغذ، بدون توجه، تعمیر و مرتب کردن زمان زیادی پابرجا نمیماند. به نظر میرسد بدون تعمیر و نگهداری چیزی پابرجا نمیماند. چیزی که به تازگی به آن پی بردهام و مرا شگفتزده کرده ناپایداری حتی ناملموسترین چیزهاست. شناور و فعال نگه داشتن یک وب سایت یا نرمافزار مانند شناور نگه داشتن یک قایق تفریحی است. مانند سیاه چالهای همهی توجهتان را میبلعد. میفهمم چرا دستگاهی مکانیکی، برای نمونه یک پمپ، پس از مدتی خراب میشود، رطوبت باعث زنگ زدن فلز میشود یا هوا قطعات آن را اکسیده میکند یا روغن آن تبخیر میشود که همهی اینها به تعمیر نیاز دارند.
ولی فکرش را نمیکردم که جهان غیرمادی بیتها هم فرسوده شود. مگر این جهان چیزی دارد که خراب شود؟ پیداست که همه چیز آن خراب میشود. رایانههای جدید از رده خارج میشوند. برنامههای کاربردی به مرور زمان و با به کارگیری ضعیف میشوند. کدها میپوسند. نرمافزاری که به تازگی منتشر شده است به سرعت فرسوده میشود. همهی اینها را خودشان بر سر خودشان میآورند و شما در آن نقشی ندارید. هر اندازه تجهیزات پیچیدهتر باشد، به توجه بیشتری (نه کمتر) نیاز دارد. حتی برای انتزاعیترین چیزهایی که میشناسیم یعنی بیتها، گرایش ذاتی به تغییرگریزناپذیر است. و یورش تغییر در جهان دیجیتال را نباید فراموش کنیم.
وقتی همهی چیزهای پیرامونتان به روزرسانی میشوند، بر سامانهی دیجیتالیتان فشار میآید و تعمیر و نگهداری را به ضرورت تبدیل میکند. شاید دلتان نخواهد به روزرسانی کنید، ولی ناچارید، چون همه این کار را کردهاند. این شرایط مانند مسابقهای تسلیحاتی بر سر به روزرسانی است. در گذشته تجهیزاتم را به ناچار به روزرسانی میکردم (وقتی کارش را خوب انجام میدهد چرا باید آن را به روزرسانی کنم؟ ) خودتان داستان را از بر هستید: چیزی را به روزرسانی میکنید و ناگهان باید چیز دیگری را به روزرسانی کنید که همین عامل به روزرسانی در همه جا میشود. این به روزرسانیها را سالها به تعویق میانداختم چون تجربه کرده بودم یک به روزرسانی «کوچک» در بخشی جزئی میتواند کل زندگی کاری مرا مختل کند.
ولی با پیچیدهتر شدن و وابستگی فناوریهایی که هر روز با آنها سر و کار داریم به فناوریهای جانبی و تبدیلشان به زیستبومی زنده، به تأخیر انداختن به روزرسانی نابسمانیها را بیشتر هم میکند. اگر از به روزرسانیهای کوچک پیوسته چشم پوشی کنید، این تغییرات چنان جمع میشوند که به روزرسانی بزرگ نهایی به مقیاسی آسیبرسان میرسد. به همین دلیل اکنون به روزرسانی را نوعی بهداشت میدانم: مرتب آن را انجام میدهید تا فناوری کاربردیتان را سالم نگه دارید. به روزرسانیهای پیوسته چنان برای سامانههای فناورانه ضروریاند که اکنون برای بسیاری از سیستمهای عامل رایانههای شخصی و برخی نرمافزارها خودکار انجام میشوند. این ماشینها در پشت صحنه خودشان را به روزرسانی میکنند و به مرور زمان ویژگیهای خود را تغییر میدهند. کم کم رخ میدهند و به همین دلیل متوجه «بهتر شدن این سیستمها نمیشویم.
ما این تکامل را طبیعی میدانیم. زندگی فناورانهی آینده مجموعهای نامتناهی از به روزرسانیها خواهد بود. نرخ این تغییرات گام به گام هم رو به شتاب است. ویژگیها تغییر میکنند، حالتهای پیش فرض ناپدید و در نرمافزارها گزینهها تغییر میکنند. پس از مدتی نرمافزاری را باز میکنم که استفادهی چندانی از آن ندارم و چیزهایی که انتظارشان را دارم سرجایشان نیستند و از برخی گزینهها هیچ نشانی نمانده است. اهمیتی ندارد یک ابزار خاص را چه مدت به کار بردهاید، به روزرسانیهای بیپایان شما را به یک تازه کار تبدیل میکند. در این عصر «بهتر شدن» همه به افرادی تازه کار تبدیل میشوند. بدتر از آن اینکه تا ابد تازه کار میمانیم. واقعیتی که شاید ما را متواضع کند. این کار ادامه و ادمه مییابد. همهی ما، تک تک ما، در آینده و تا ابد افراد تازه کاری خواهیم بود که برای حرکت کردن پابه پای این تغییرات در تلاشیم. دلیلش این است: نخست اینکه بیشتر فناوریهای مهمی که ۳۰ سال دیگر زندگی را در سلطهی خود میگیرند، هنوز اختراع نشدهاند، پس تازه کار بودنمان در روبه رو شدن با آنها طبیعی است. دوم اینکه چون این فناوریهای جدید به به روزرسانیهای پیوسته نیاز دارند، تازه کار میمانید. سوم اینکه چرخهی منسوخ شدن شتاب میگیرد (طول عمر میانگین یک برنامهی کاربردی گوشی هوشمند ۳۰ روز است! ). جایگزین شدن سریع این نرمافزارها به شما زمان لازم را برای حرفهای شدن نمیدهد. تازه کار ابدی پیش فرض جدید برای همه است و اهمیتی ندارد که چه اندازه سن یا تجربه دارید. |
اگر بخواهیم راستش را بگوییم باید اعتراف کنیم یکی از جنبههای به روزرسانیهای بیپایان و بهتر شدن ابدی فناوری، ساخت خلأهایی در دلمان است. در گذشتهای نه چندان دور، به این نتیجه رسیدیم که نمیتوانیم حتی یک روز هم بدون گوشی هوشمند زندگی کنیم، چند ده سال پیش این نتیجهگیری شگفتزدهمان میکرد. اکنون اگر سرعت اینترنت پایین باشد عصبانی میشویم، ولی پیش از این، زمانی که آلودهی اینترنت نشده بودیم، روحمان هم خبر نداشت که چیست. به اختراع چیزهایی ادامه میدهیم که خواستههای جدیدی پدید میآورند، خلأهای جدیدی که باید پر شوند. افرادی از این خلأها که ساختههایمان در دلمان پدید میآورند، بسیار خشمگیناند. آنها این نیازمندی همیشگی را نوعی تنزل میدانند که اصالت انسان را تحقیر میکند و منبع ناخشنودی پیوستهمان است. موافقم که فناوری منبع این احساس است. شتاب فناوری ما را به سوی پیگیری جدیدترینها میبرد، جدیدترینهایی که با پیدایش چیز جدید بعدی همیشه ناپدید میشوند و بنابراین خشنودی هم از چنگمان میرود ولی این ناخشنودی همیشگی ناشی از فناوری را جشن میگیرم.
تفاوت ما با اجداد حیوانیمان در این است که فقط به بقا راضی نیستیم، بلکه به شدت مشغول ساخت خواستههایی هستیم که باید ارضایشان کنیم و خواستههای جدیدی میسازیم که هرگز آنها را نداشتهایم. این ناخشنودی آغازگر نبوغ و رشدمان است. نمیتوانیم بدون پدید آوردن خلأهایی در دلمان، خودمان و خود گروهیمان را گسترش دهیم. خود را بیشتر در برابر تغییرات میگذاریم و ظرف کوچک هویتمان را بزرگ میکنیم. این کار میتواند دردناک باشد. البته که با دگرگونیها و ناراحتیهایی مواجه میشویم. تبلیغات طولانی و پراطلاعات آخر شب و صفحات وب بسیاری که حول فناوریهای در حال منسوخ شدن هستند برای بهتر شدن حالمان چندان روشهای خوبی نیستند، ولی باید بدانیم که مسیر توسعهمان بسیار کسلکننده، یکنواخت و روزمره است. وقتی آیندهی بهتری را تصور میکنیم باید این ناخشنودی پیوسته را هم در نظر بگیریم.
جهان بدون ناخشنودی، آرمان شهر است. ولی آرمان شهر راکد است. جهانی که در برخی جنبهها بسیار متوازن است، در جنبههای دیگر به گونهی وحشتناکی نامتوازن خواهد بود. آرمان شهر هیچ مشکلی برای حل کردن ندارد، بنابراین هیچ فرصتی هم در آن وجود ندارد. نیازی نیست نگران این دوگانگیهای آرمان شهر باشیم، چون آرمان شهرها هرگز پدید نمیآیند. همهی آرمان شهرها دارای کاستیهای خودتخریبگر هستند. بیزاری من از آرمان شهرها حتی از این هم بیشتر است. تا کنون با آرمان شهری فرضی برخورد نداشتهام که دوست داشته باشم در آن زندگی کنم. زندگی در آرمان شهر حوصلهام را سر میبرد. ویران شهرها، متضاد تاریک آرمان شهرها، بسیار سرگرمکننده ترند. تصورشان هم بسیار آسانتر است. آیا کسی هم هست که نتواند آخرزمانی را تصور کند که فقط یک نفر روی زمین باقی مانده است یا جهانی که رباتها بر آن حکومت میکنند یا کلان شهری در مقیاس یک سیاره که به آهستگی رو به فروپاشی است یا حتی سادهتر از همه، پایان جهان با سلاح هستهای؟ حالتهای احتمالی بیپایانی برای فروپاشی تمدن مدرن وجود دارند. ولی چونکه ویران شهرها سینمایی و دراماتیک هستند و تصورشان آسانتر است، احتمال وقوعشان بیشتر نمیشود. ناکارایی بیشتر ویران شهرها ناپایداری آنهاست. در واقع از میان بردن تمدن کار سختی است. هر اندازه چنین فاجعهای بزرگتر باشد، آشفتگی آن هم با سرعت بیشتری به پایان میرسد. این قانون شکنان و دنیاهایشان که از «موج نخست پس از نابودی» بسیار هیجانزده به نظر میرسند، به زودی جایشان را به جرایم سازمان یافته و شبه نظامیان میدهند، پس این بیقانونی به سرعت به باجگیری تبدیل میشود و این باجگیری بسیار سریعتر به دولتی فاسد میانجامد و همهی این کارها برای افزایش درآمد تبهکاران است. یعنی، آزمندی انسان هرج و مرج را درمان میکند.
ویران شهرهای واقعی، به جای جهان فیلم مکس دیوانه (۸)، بیشتر شبیه اتحاد جماهیر شوروی هستند: به جای بیقانون بودن، به گونهی خفهکنندهای دیوان سالارانه هستند. ترس بر این جوامع حکومت میکند و جامعهشان جز برای تعدادی انگشت شمار، پر از موانع است، ولی مانند دزدی دریایی دو سدی پیش، بیش از آنچه آشکار است قانون و نظم بر آن حاکم است. در واقع قانون شکنان خشمگینی که با تصور ویران شهرهای واقعی به ذهن میآوریم، در جوامع ازهم پاشیده اجازهی حضور ندارند. قانون شکنان بزرگ هرج و مرج ویران شهر و قانون شکنان کوچک را در کمینهی خود نگه میدارند. ولی مقصد ما نه ویران شهر و نه آرمان شهر است، فناوری ما را به سوی پروتوپیا(9) میبرد. اگر بخواهیم دقیقتر بگوییم هم اکنون در پروتوپیا هستیم. پروتوپیا، به جای مقصد، وضعیتی از بهتر شدن است. یک فرآیند است. در حالت پروتوپیایی، امروز همه چیز بهتر از دیروز است، البته فقط کمی. در این حالت شاهد بهبود گام به گام با پیشرفت کم هستیم. «پرو» در واژهی پروتوپیا از مفاهیم فرآیند (۱۰) و پیشرفت (۱۱) ریشه میگیرد. این پیشرفت نامحسوس نه چشمگیر و نه هیجانانگیز است. به سادگی میتوان آن را نادیده گرفت، چون پروتوپیا کم وبیش به اندازهی مزایای جدید، دشواریهای جدیدی هم میسازد.
موفقیتهای فناورانه دیروز دشواریهای امروز را پدید میآورند و راه حلهای فناورانهی دشواریهای امروز دشواریهای فردا را میسازد. این چرخش میان دشواریها و راه حلها که هر روز دایرهی آن گسترش مییابد انباشت پیوستهی مزایای خالص کوچک را در گذر زمان پنهان میکند. از آغاز عصر روشنگری (۱۲) و پیدایش علم، هر سال توانستهایم کمی بیش از تخریبهایمان بسازیم. ولی این درصد کم از تفاوت مثبت با گذشت دههها مرکب و همان چیزی شده است که شاید بتوان به آن تمدن گفت. این مزایا هرگز سر از فیلمهای هالیوودی در نمیآورند. دیدن پروتوپیا سخت است، چون نوعی بهتر شدن است. فرآیندی پیوسته است که به همراه چگونگی تغییر چیزهای دیگر، خودش را هم تغییر میدهد، جهش مییابد و رشد میکند.
تحسین فرآیند آرامی که هر لحظه شکلش تغییر میکند سخت، ولی دیدن آن مهم است امروزه چنان از کاستیهای نوآوریها آگاهیم و چنان از نوید آرمان شهرهای گذشته ناامید شدهایم که حتی تصور یک جامعهی پروتوپیایی ملایم در آینده برایمان سخت است، جامعهای که در آن فردا کمی بهتر از امروز باشد. تصور هر گونه آیندهای که با خواستمان همخوانی داشته باشد، بسیار سخت شده است. میتوانید یک فیلم یا رمان علمی تخیلی را که داستان آن روی کرهی زمین رخ میدهد، نام ببرید که هم شدنی و هم دلپذیر باشد؟ (به غیر از پیشتازان فضا (۱۳)، چون نه در زمین بلکه در فضا هستند). دیگر آیندهای شاد با خودروهای پرنده وسوسهمان نمیکند. بر خلاف سدهی پیش، هیچ کس نمیخواهد به آیندهی دور سفر کند. افراد بسیاری از چنین آیندهای میترسند. چنین تصوراتی تفکر دربارهی آینده را سخت میکنند. پس در زمان کوتاه حال گیر افتادهایم، زمان حالی که دورنمایی برای نسلهای بعدی ندارد. برخی افراد دورنمای هواداران تکینگی فناوری (۱۴) را پذیرفتهاند، اینکه تصور ۱۰۰ سال آینده از دید فنی نشدنی است. این تفکر دیدمان را به آینده کور میکند. شاید این کوری همان دردگریزناپذیر جهان مدرنمان باشد. شاید در این برههی تمدن و پیشرفت فناوری، وارد زمان حال ابدی و بیپایانی شویم که زمان گذشته و آیندهای در آن وجود ندارد. آرمان شهر، ویران شهر و پروتوپیا ناپدید شوند. فقط حال کورکورانه باقی بماند.
انتخاب دیگرمان آن است که آینده و بهتر شدن آن را بپذیریم. آیندهای که به سوی آن میرویم، محصول یک فرآیند است، فرآیند بهتر شدنی که امروزه آن را میتوان دید. میتوانیم تغییرات نوپدید کنونی را که آیندهمان را میسازند، با آغوش باز بپذیریم. مشکل بهتر شدن پیوسته (به ویژه در خزش پروتوپیایی این است که تغییر همیشگی میتواند دید ما را به تغییرات گام به گام کور کند. وقتی پیوسته در حرکت باشیم دیگر متوجه حرکت نمیشویم. بنابراین بهتر شدن، یک کنش خودپنهانگر است که اغلب فقط با نگاه به گذشته میتوان آن را دید. مهمتر از آن اینکه تمایل داریم چیزهای جدید را از دریچهی چیزهای قدیمی ببینیم. ما چشم انداز کنونیمان را به آینده گسترش میدهیم که در واقع تحریف کردن چیزهای جدید برای سازگاری با دانستههای کنونیمان است. دلیل اینکه نخستین فیلمها شبیه اجراهای تئاتر فیلمبرداری میشدند و نخستین واقعیتهای افزوده شبیه فیلمها فیلمبرداری شدند، همین است. این به زور جا دادن ایدهها در جایی که به آن تعلق ندارند همیشه هم بد نیست. داستان سرایان برای ربط دادن چیزهای جدید به چیزهای قدیمی، از این عادت انسانی بهره میبرند، ولی وقتی در تلاشیم به رویدادهایی پی ببریم که در برابر چشمانمان رخ میدهند، این عادت میتواند گولمان بزند.
در درک تغییراتی که هم اکنون رخ میدهند، بسیار مشکل داریم. گاهی خط سیر ظاهری چنین تغییراتی به نظرمان باور نکردنی، نشدنی یا مسخره است و به همین دلیل آن را نادیده میگیریم. ولی چیزهایی که چنین روندی را از سر گذراندند برای ۲۰ سال یا حتی بیشتر ما را شگفتزده میکنند. من هم همین عادت را دارم. ۳۰ سال پیش در ساخت جهان آنلاین و یک دهه پس از آن، در ساخت وب مشارکت بسیاری داشتم. ولی، در هر گام چیزی را که در حال بهتر شدن بود در همان لحظه به سختی میدیدم. اغلب باور آن سخت بود. گاهی بهتر شدن را نمیدیدیم، چون نمیخواستیم به آن شیوهی خاص رخ دهد. اگر بخواهیم میتوانیم این فرآیند پیوسته را ببینیم. در دوران اخیر نرخ تغییر بیسابقه بوده و ما را شگفتزده کرده است، ولی اکنون میدانیم تازه کارانی همیشگی هستیم و همین طور هم باقی میمانیم. باید بیشتر به چیزهای نشدنی باور داشته باشیم. همه چیز در تغییر پیوسته است و چارچوبهای جدید بازآرایی ناخوشایندی از چیزهای قدیمی خواهند بود. با تلاش و تخیلمان میتوانیم یاد بگیریم بدون چشمبند با وضوح بیشتری به چیزهای پیش رویمان پی ببریم. بگذارید برای نمونه نشان دهم دربارهی آیندهمان از تاریخ اخیر وب چه چیزهایی میتوانیم بیاموزیم. پیش از ورود مرورگر نت اسکیپ (۱۵) و رابط گرافیکی آن به فضای وب در سال ۱۹۹۴، برای بیشتر افراد اینترنت متن محور وجود خارجی نداشت. به کارگیری آن سخت بود. باید کد تایپ میکردید. هیچ تصویری وجود نداشت. چه کسی حاضر بود وقت خود را برای چنین چیز کسالتآوری هدر دهد؟ در سالهای ۱۹۸۰ به کارگیری اینترنت محدود به ایمیلهای سازمانی بود که هیجانی برابر با زدن کراوات خفهکنندهای در سراسر روز داشت. اینترنت وجود داشت، ولی به کلی نادیده گرفته میشد.
هر اختراع نوید بخش جدیدی مخالفان خود را دارد و هر اندازه این نویدها بزرگتر باشند، صدای این مخالفان هم بلندتر است. در زمان پیدایش اینترنت و وب، پیدا کردن افراد باهوشی که دربارهی آن چیزهای احمقانهای میگفتند، کار سختی نبود. در سال ۱۹۹۴ مجلهی تایم (۱۶) توضیح داد که چرا اینترنت فراگیر نمیشود: «برای تجارت طراحی نشده است و با چیزهای جدید به خوبی هماهنگ نیست». عجب! نیوزویک (۱۷) در فوریهی ۱۹۹۵ شک خود را بیپردهتر بازگو کرد: «اینترنت؟ بیخیال بابا! » این مقاله را کلیف استول (۱۸) متخصص فیزیک نجومی و شبکه نوشته بود که میگفت خرید آنلاین و انجمنهای آنلاین یک رؤیای دور از واقعیت و بر خلاف عقل سلیم است. او ادعا میکرد: «حقیقت این است که هیچ پایگاه داده آنلاینی جای روزنامهی شما را نمیگیرد. ولی نیکولاس نگرویونت(۱۹)، مدیر آزمایشگاه رسانه ام آی تی، پیش بینی میکند که به زودی کتابها و روزنامههایمان را مستقیم از اینترنت میخریم. چه حرفی! ». استول شک رایج آن زمان به یک جهان دیجیتالی پر از «کتابخانههای تعاملی، انجمنهای مجازی و تجارت الکترونیک» را با یک واژه جمعبندی کرد: «چرندیات».