فیلم این را روانکاوی کن – خلاصه داستان، نقد و بررسی – Analyze This (1999)

کارگردان : هارولد رامیس
فیلمنامهنویس : پیتر تولان، کنت لونگرن و رامیس، برمبنای داستانی نوشته تولان و لونگرن
فیلمبردار : استوارت درایبرگ
آهنگساز(موسیقی متن) : هوارد شور
هنرپیشگان : رابرت دنیرو، بیلی کریستال، لیزا کودرو، جو ویترلی، چاز پالمینتری، جو ریگانو و مالی شانن.
”دکتر بن سوبل“ (کریستال)، روانکاوی نیویورکی است که حوصلهاش از دست مشتریهای عصبی مرفهش، سررفته است. یک روز مردی وارد مطبش میشود که مشکلات واقعی دارد: ”پل ویتی“ (دنیرو)، پدرخواندهآی مافیائی که فشار کار و عذاب وجدان بهخاطر قتل پدر محبوبش، اشک او را درآورده است. اما ”دکتر سوبل“ که هم ترسیده و هم مجذوب شخصیت ”ویتی“ شده، رفته رفته از دنیا و زندگی سیر میشود؛ چون مریض مافیائیاش، بیست و چهار ساعته وقت او را میگیرد و در هر ساعت و هر کجا ـ حتی مراسم عروسیاش در فلوریدا با ”لورا مکنامارا“ (کودرو)، گزارشگر تلویزیونی ـ خبرش میکند و از او انتظار کمک دارد.
در همین حال، مبارزهای بین ”ویتی“ و رقیب قدیمیاش، ”پریمو سیدونه“ (پالمینتری) در جریان است ولی ”ویتی“ با استفاده از آموزشهای ”دکتر سوبل“، دشمنش را مستأصل و خارج گود نگه میدارد. درست زمانی که روان درمانگر و مریض قدرتمندش، پیش رفتهائی در کارشان حاصل شده، FBI سعی میکند ”سوبل“ را مجاب کند که ”ویتی“ میخواهد او را بکشد و همین مسئله به سوء تفاهماتی تقریباً مرگبار منجر میشود….
همان توقعی که از یک کمدی قابل تماشا و راحت دارید. کار یک کمدیساز با سابقه که ایدههای خوبی دارد و از بازیگرهایش خوب استفاده میکند. در اینجا دنیرو گنگستری است که نگران از ترسها و اضطرابهای بیدار شدهاش به کریستال روانکاور روی میآورد، در حالی که نمیخواهد دیگران بفهمند که روانکاوی میشود و کریستال هم نمیخواهد که زندگی معقول و بهویژه ازدواج قریبالوقوعش در اثر توقعات این مراجع ناخوانده و موقعنشناس، برهم بخورد.
-------
علت و عوارض مشکل پزشکی از چیست؟
این گرفتاری دو سویه، محور کمیک این را روانکاوی کن است و تا حد زیادی تمام شیرینکاری فیلم. قرار است شوخیها هم گام با داستان برخوردهای این دو شخصیت پیش بروند و انتظار داریم که آرام آرام این رابطه به چیزی فراتر از سلوک پزشک و بیمار برسد (که در واقع چندان نمیرسد) این را روانکاوی کن تا حدی موفق است هرچند شوخیهایش اتکای زیادی به تعریفهیا پیشین از گنگستر و روانکاو دارد و اگر در مورد گنگستر بالاخره و با کشف ریشهەای اضطراب، رهیافت تازهای دارد، در ژس روانکاو صرفاً به پرسونای کریستال و تکجملههای پرکنایه میرسد. شوخی با مقولههای فرویدی از جمله عقدهٔ ادیپ محشر است و اوجی است برای یک مایهٔ موفق فیلمنامه (که رامیس با تجربهٔ فیلمنامهنویسیاش، آن را پروپیمان کرده است) یعنی روشنفکر در مقابل عامی و بدهبستانهای میان این دو کهگاه خوب از کار در میآید.
مثل وقتی که دنیرو در تماس تلفنی با حریف خطرناکش (پالمینتری) از اصطلاحات تعلیمی کریستال استفاده میکند یا در پایان که کریستال در جمع سران خانوادههای مافیائی، ادای ”گندهلات“ها را در میآورد. فیلم ظاهراً قائل به این نیتس که جایگاه آدمها بتواند بنیانیتر تغییر کند و شاید بههمین دلیل کمدی خیلی نیشدار و خطرناکی نیست. دنباله: آن را روانکاوی کن (رامیس، ۲۰۰۲).