دمیتری شوستاکوویچ، آهنگساز مشهور روس- بیوگرافی و دستاوردها و فعالیتهای هنری

از دیمیتری شوستا کوویچ در تاریخ موسیقی بهعنوان یکی از آهنگسازان مدرن و پیشرو نام برده میشود. او با برخورداری از شخصیتی محکم، استعدادی خلاقانه و ذهنیتی ژرف، در حوزهٔ موسیقی از فراز و نشیبهای بسیاری عبور میکند که هر دوره از آثارش را از ویژگیهای خاصی برخوردار مینمایند.
شمار آثار شوستا کوویچ که بیشاز صد اثر است، سبکهای گوناگونی را از موسیقی سبک و آوازها و موسیقی برای صحنهٔ نمایش و فیلم تا کوارتتهای زهی و موسیقی مجلسی، سمفونی و کنسرتو، اپرا و باله، کانتا و اوراتوریو، سویت و اورتورهایی برای ارکستر، دربر میگیرد.
شوستا کوویچ برای گوشهای سادهپسند موسیقی نمیساخت. موسیقی او ذهن و قلب را به جنبش و تکاپو وامیدارد، گاه بسان غرش توفان و رعد است و گاه چنان نرم و ملایم است که گویا سپیده سر میزند، با این وصف همواره قدرتی بیچونوچرا در خود نهفته دارد. موسیقی او برجستهترین صفات انسانی را در انسان بیدار میکند.
ذهنیت شوستا کوویچ کاملا منفک از واقعیتهای غیرفاعل و منفعل است و بر هنری که در ایجاد و پیدایش جهانبینیها تأثیر میگذارد، ارج مینهد. او شیوههای انتزاعی همنشینی اصوات را نمیپسندد و در مبحث استاتیک، نظریهٔ «هنر برای هنر» را رد میکند.
-------
علت و عوارض مشکل پزشکی از چیست؟
جوهر هنر شوستا کوویچ، انسانمدارانه است. او به انسان با تمام موجودیتش، غمها، شادیها، لذتها و دردهایش عشق میورزد. انسان در نظر او، انسان ایدهآل کمالگرایان نیست، بلکه انسان موجود در عصر حاضر است، دوران تحولات ویرانگر تاریخ. به همین دلیل است که او به انتقاد از جنگ، فاشیزم و هر نوع خشونت و تبعیض میپردازد. از منظر عقاید انسانگرایانه این هنرمند است که تقابلهای اجتماعی در جوامع امروز روشنتر میشوند.
شوستا کوویچ درپی شناخت «انسان» به موسیقی روی آورده است اما او هنرمندی احساسگرا نیست و علاقهای به ذهنیت فردگرا و موسیقی انتزاعی و شخصی ندارد. مضمونهای احساسی از جمله عشق، هیجان، آرزو، ملال، ناامیدی و…در آثار او بهندرت یافت میشوند.
شوستا کوویچ، در موسیقی، گذشتهٔ خود را عرضه میکند: واقعیتی که به آن دسترسی دارد و نمایندهٔ جامعه و زمانی مشخص است. ازاینرو، در آثار او، تراژدی شخصی به نوعی از تراژدی جمعی تبدیل میشود. گوستاو مالر گفته است که: «نوشتن یک سمفونی برای من مانند آفریدن دنیایی کامل است.» درونمایهٔ سمفونیهای شوستا کوویچ نیز غنی و پرمایه است. سمفونیهای شوستا کوویچ در دوران بالندگیاش، دارای موضوعی ادبی نیستند، بلکه مجموعه نظرات و دیدگاههای پیشرو و واقعگرایانه هستند.
شوستا کوویچ از سه موزیسین بزرگ، بسیار تأثیر پذیرفته است: بتهوون، مالر و چایکوفسکی. ازاینرو، خلاقیتهای او در عین نوآوری، بر پایهٔ سنت بنا شدهاند. او ذهنیت فلسفی را که مرکز آن انسان خردگراست، از بتهوون، ابراز قوی احساسات، بیزاری از مرگ و انساندوستی در خوشی و رنج را از چایکوفسکی و ارتباط برقرار ساختن میان بیان سمفونیک و تفکر و هیجانات زمانهٔ خود با طنزی قوی را از مالر آموخته است. مجموعه این آموختهها، شناخت کاملی را از وظیفهٔ اخلاقی به او داده است.
پس از انتشار نخستین ساختههای شوستا کوویچ، بازتاب آن بر منتقدان به این محدود میشد که او را سنتشکنی جسور و بااستعداد بخوانند که تمام سنتها را زیر پا میگذارد. سالها باید سپری میشد تا شوستا کوویچ با طی کردن دگرگونیهای دشوار و جستوجو درپی حقیقت هنری و خودکاوی ثابت کند که بیان و زبان تازهٔ او دارای بنیان بوده و تنها هدف پدیده آمدنش، نوآوری نبوده است. این بیان تازه، بستگی ویژه و تنگاتنگی را با موسیقی کلاسیک روسی و بهخصوص موسورگسکی و موسیقی آوازهای روسی، چه آوازهای فولکوریک و چه آوازهای ملی مردم شوروی داراست.
آثار شوستا کوویچ، میراث ویوالدی، باخ، لیت و بیزه را دربر دارد. بیشک موزیسینی ماهر با گوشی آزموده، ردّ این میراث را در شیوه و لحن شوستا کوویچ تشخیص میدهد، که یکی از بارزترین ویژگیهای آثار این آهنگساز است. آنچه که آثار یک هنرمند را ماندگار میکند، همین اصیل و ریشهدار بودن آثارش و پیوند داشتن با بزرگان موسیقی است.
سبک شخصی شوستا کوویچ در مبارزه برابر تأثیرگذاری مدرنیسم شکل گرفت. سمفونی پنجم، بلند و بر پایهٔ آموزههای شوستا کوویچ از ویژگیهای متعدد و متنوع موسیقی ساختهشده است که دارای شیوهای نوست. تمامی این سمفونی، درعینحال که از جهانبینیهای خارجی تأثیر گرفته است؛ اما ساختار اصلی آنرا سبک قدیم شکل میدهد و بر کل آن غالب است. بعدها نیز این امر در آثار شوستا کوویچ به همین صورت وجود دارد. هر اندازه یک اثر هنری پیچیدهتر و مهمتر باشد، باعث میشود تا گفتوگو دربارهٔ آن نیز دارای پیچیدگی و اهمیت باشد. چنانچه هر اثر تازه شوستا کوویچ سریعا مورد ارزیابی قرار میگرفت و درپی آن، دیدگاههای تندی نسبت به آن ابراز میشد. هر کدام از سمفونیهای دوران رشد و شکوفایی شوستا کوویچ با چنین برخوردی روبهرو شدهاند، اغلب کوراتتها و سری 24 پرلود و فوگوها نیز. همواره پس از شنیدن آخرین قطعهٔ یک آهنگساز، مخاطبین دربارهٔ آن بحث میکنند و سعی دارند تا راهحلهایی پیدا کنند. این بحثها ادامه مییابد؛ زیرا هیچکس قانع نمیشود. برای مثال در سمفونی هفتم و هشتم او، تم و تخیل در هر سمفونی دارای موضوع جنگ هستند. مخاطب هر دو، تمام انسانها هستند، نه تعداد اندکی از موسیقیدانان خاص. این دو سمفونی در کمتر از دو سال و به فاصلهٔ کوتاهی از هم تصنیف شدهاند. با این حال، سمفونی هفتم دارای چنان حالتی است که در تاریخ موسیقی سمفونی بیسابقه است، در صورتی که سمفونی هشتم، با اینکه از امتیازهای فراوانی برخودار است، فقط مورد توجه مخاطبین خاصی قرار گرفته است. به نظر میرسد که درک سمفونی هشتم به علت قطعههای دشوار که دارد، برای عموم مخاطبین سنگین است این مسئله برای سمفونیهای پنجم و ششم نیز به وقوع پیوست. سمفونی پنجم بهراحتی از سوی مخاطبین پذیرفته شد، در صورتی که سالها گذشت تا جوهرهٔ نهفته در سمفونی ششم، کشف شد. امروزه نیز درمورد این سمفونی اتفاقنظر کلی وجود ندارد، به دلیل آنکه جوهرهٔ سمفونی پنجم بهصورت مستقیم جریان پیدا کرده، درحالی که همین سمفونی خط در سمفونی ششم، بهصورتی پارادوکسال بیان گردیده است. این دلایل درمورد سمفونی نهم که مفهومی بیباکانه و ریشهدار دارد، نیز، ابراز میشوند. به نظر میرسد، در اینگونه آثار، اساس واقعگرایی که بنیان رشد و شکوفایی آهنگساز است با آنچه که از گذشتهٔ مدرنیستی او وجود دارد آمیخته و اینگونه باعث بحث و گفتوگو شده است.
ساختار آثار شوستا کوویچ دارای نوآوریهای بسیار است و به دلیل حس فطری و در اثر آن درک استادانهاش از تکرار دور است.
ضمن اینکه باید توجه داشت خلاقیتهای او «صرفا» برای نوآوری پدید نیامدهاند که منجر به بیتوجهی به محتوای اثر موسیقایی گردند. (این نسبتی بود که در زمان جوانی به غلط به او داده میشد.) شوستا کوویچ فرم و محتوا را باهم در نظر میگیرد و نیز از تخیل و عقایدش در تصنیف آثارش استفاده میکند. شالودهٔ کار آهنگسازی شوستا کوویچ برای سمفونی بوده است و در آثارش، شناخت عمیق او از هر ابزار موسیقایی و ترکیب آنها با یکدیگر به روشنی دیده میشود. نتیجهای که او در کیفیت صدا کشف کرده و بهدست آورده است، غیرقابل باور و فوقالعاده است. اغلب توتیهای زیبای او، حتی یک نت اضافه ندارند. گاهی در سمفونیهای شوستا کوویچ، قطعهای است که فقط شامل دو یا سه ضربهٔ محکم است و در زمان اجرا، یک صدای بم به گوش میرسد.
شوستا کوویچ تمام گستردهٔ یک ارکستر را، از ابتدا تاانتها، در نظر میگیرد و «ارکستراسیون» را وسیلهای نمیداند که با آن کار آهنگساز به پایان برسد. کیفیت صداهای ارکستر، به همراه ایدهای که در ذهن او شکل میگیرد، با ملودی، هارمونی و ریتم پدید میآید. به همین علت، هرگز پشت پیانو نمینشیند نا انرژی تصنیف کند بلکه پشت میز تحریر خود اثرش را مینویسد. او برای کارش «چرکنویس» ندارد، تنها ممکن است در دستنوشتههایش، تغییرات بسیار کمی در حد خطخوردگیهای کوچک دیده شود که نتیجتا تفاوت محسوسی بین دستنویسها و آثار منتشرشدهٔ او وجود ندارد. به این معنا که شوستا کوویچ دچار دودلیها و تردیدهای معمول آهنگسازان نیست. به طور معمول در این حالات، آهنگساز چنان با اثر خویش یکی میشود که نمیداند آنرا چگونه به پایان برساند. بههمینجهت، اثرش را بارها بررسی میکند و مدام تغییر میدهد. از دوستان و آهنگسازان دیگر نظرخواهی میکند و با این همه، پس از اجراست که اشتباهات خود را در تصنیف و اجرای اثرش پیدا میکند.
شوستا کوویچ موسیقیدانی نیست که اثرش را اینگونه بهوجود آورد. او بدون این تردیدها و پس از یک دوره تفکر عمیق که نتیجهاش پدید آمدن یک ایده است، چنانچه گفته شد، تمام روند اجرایی اثر را با ارکستر در نظر میگیرد و سپس با سرعت شگفتانگیزی اثرش را خلق میکند. قابل توجه است که هیچکدام از آثار او بیشاز یک واریانت ندارد، شاید به علت دوران دشوار جنگ و محاصرههایی بوده که آهنگساز را آزار میداده است. در دسامبر 1941 و در کویی بیشف، شوستا کوویچ، پایان فوقالعاده و باشکوه سمفونی هفتم را در دو هفته نوشت و سمفونی هشتم را نیز در چهل روز به پایان رساند.
برای انسانی که روح پوینده و جستوجوگری دارد، زمانی فرا میرسد که احساس میکند باید در کارهای نخستش بازنگری کند؛ کارهایی که در زمانی خودشان آنها را بسیار مهم میپنداشت ولی حالا به نظر کوچک و حقیر میرسند. شوستا کوویچ نیز در دوران اوج دچار همین حس میشد. این آهنگساز روس، در خلق ملودیهای غنی و متفاوت، استعداد ویژهای دارد. ملودیهایی که به مانند تمامی بخشهای موسیقی او، اصیل و بهطور ویژه دارای تازگی و جنبههای غیرمعمول هستند. موسیقی او در این بخشها بهطور آشکار با موسیقی کلاسیک و آوازهای فولکور روسی در پیوند است. ملودیهایی که در آثار دوران اوج و شکوفایی او خلق شدهاند، در ساختار، مضمون، ویژگیها و کنشهای حسی با آثار دیگرش بسیار متفاوتاند. در اثار نخست او ملودیها دارای ستدگی کودکانه و یا در تقابل با شادمانیهای پوچ هستند و در قطعات بسیاری باهم ترکیب میشوند، درحالیکه آثار پسین او باشهامت و گستاخانهاند و نیز در برخوردی کوتاه تأثیر خود را بر جای میگذارند. شوستا کوویچ هم ملودیهای دکلاماتوری و هم آریوزو تصنیف کرده است. ملودیهای او تمام احساسات انسانی را شامل میشود؛ محبت و خشونت، رنج و لذت، غم و شادی، آرامش و بیقراری و…در موومان نخست سمفونی هفتم، انسان همچون نماز وحشت هولناکی روایت میشود و در سولوی معروف قرهنی، تمام خصوصیات شخصی و در موومان سوم سمفونی هشتم و بخش انتهای پیانو تریو «رقص مرگ» و در پایان سمفونی هفتم پیروزی زندگی بازگو میشوند.
آثار شوستا کوویچ، در دوران اوج شکوفایی او، همواره دارای نوآوریهای هنری هستند. در کارهای نخستین، شوستا کوویچ، که روحیه جستوجوگر و پویایی داشت، به موسیقی غذبی علاق نشان میداد. جند اثر از آن دوران، شدیدا تحتتأثیر اکسپرسیونیسم و گروتسک هستند. جستوجوهای او در این سبکها و شیوهها به دلیل ویژگیهایی که عموما در موسیقی آن زمان بهطور مشترک وجود داشت و علاقهای که او به پارادوکس در اثارش داشت و در دوران جوانیاش بسیار بارز بود، بهآسانی صورت میگرفت.
علاوه بر اینها، انرژی و اشتیاق دورهء جوانی باعث میشد تا، بیشتر اوقات، مرزهای واقعیت، حقایق و طبیعت را پشت سر بگذلرد. به علت ضعف او در کشف اهداف سازنده، انتقادهایی که گاهی برای او به صورت هدف درمیآمدند، پیچیدگیهای فوقالعاده و افراطهای او در شیوه بیانی، بسیاری از صفحات نتهای او برای موزیسینهای ماهر هم درکناشدنی شده است. این موضوع باعث میشد که بین آهنگساز جوان و مخاطبانش فاصله ایجاد شود. برای مثال اپراهای «بینی»، «لیدی مکبث متسنک» و سمفونیهای دوم و سوم.
امکان داشت باوجود استعداد خاصی که شوستا کوویچ از آن برخوردار بود، نتواند مانند دیگر موسیقیدانهای مکتب مدرنیسم از آن رها گردد. اما محیطی که ش.ستا کوویچ در آن کار و زندگی میکرد و فشار افکار عمومی و منتقدان باعث شد تا او دچار اشتباهات مدرنیسم نگردد. او بهزودی دریافت که آثار نخستین با یکدیگر متناقضاندو هرچه میگذشت بین سبک هنری او د گرایشهای هنری و پیشرو محیطش، در آن زمان، فاصلهٔ لبشتری بهوجود میآمد.
(به تصویر صفحه مراجعه شود) بااینحال باید توجه داشت که اگر نشریات آوانگارد و فضای هنری آن زمان شوروی، به انتقاد از اپرای «لیدی مکبث متسنک» و بعضی از دیگر آثار او، در 1936، نپرداخته بودند، او به این زودیها از قیدوبند مدرنیسم رها نمیشد و در گذراندن مرحلههای مختلف تا دوران اوج و شکوفایی، با موانع بیشتری روبهرو میگشت.
به دلیل تأثیرات غیرمستقیم و گهگاه مدرنیسم بر اثر-که درک آن را دشوار مینمود-مدتها شوستا کوویچ درپی شیوهٔ آوازی ویژهای برای آثارش بود. زیرا وقتی یک ملودی برای صدای انسان نوشته میشود، باید همان به گوش برسد و افراطهای مدرنیسم بیمورد به نظر میرسد.
سیری که شوستا کوویچ برای دستیابی به رئالیسم در اثارش پیموده است، دشوار و دارای موانع گوناگون بوده و هر گام او را به مبارزهای دیگر فرامیخوانده است. پس از انتشار تصمیم کمیتهٔ مرکزی حزب کمونیست در سال 1948 برای اپرای وانو مراد علی، با عنوان دوستی بزرگ و محکومیت فومالیسم در آثار شوستا کوویچ و تعدادی دیگر از هنرمندانی که از آنان نام برده شده بود، همگی دچار یک معضل اساسی و حیاتی شدند که میبایست خود و آثارشان را مورد بازکاوی و بازنگری قرار دهند.
چندین سال بعد، شوستا کوویچ مجموعهای از آثار جدیدش را منتشر کرد که در آنها پیشرفتهای زیادی در زمینهٔ دموکراتیزه کردن سبک و شیوه خود و تکامل آثارش کسب کرده بود و این باعث شهرت بسیار او گشت. هر رهبر بزرگ و برجسته و هر ارکستر مهم و پیشرو، سمفونیهای شوستا کوویچ را در لیست اجراهای خود قرار میدهد. آثار او در تمام دنیا معروف هستند. چندسال بعد او به عضویت افتخاری آکادمی موسیقی سانتاسیسیلیا در سوئد، قدیمیترین آکادمی موسیقی در رم و آکادمی موسیقی آلمان پذیرفته شد. دانشگاه آکسفورد نیز به او درجهٔ دکترای افتخاری اهدا نمود. همچنین او یکی از اعضای هیئت مدیره آهنگسازان شوروی، عضو کمیتهٔ صلح شوروی، برنده جایزهٔ بینالمللی لنین و یکی از مخالفان سرسخت و سازشناپذیر جنگ است که در این زمینه با تلاش و کوشش بسیار، در سراسر دنیا شناخته شده است. جهان، سخنرانیهای رسواکنندهٔ او رادرمورد آنان که تلاش دارند تا جنگ جهانی دیگری راه بیندازند، به یاد دارد.
در 25 سپتامبر 1956، موسیقیدانان، نویسندگان، دستاندرکاران تئاتر و سینما و هنرمندان گراندهال کنسرواتور مسکو، پنجاهمین سالگرد تولد شوستا کوویچ را جشن گرفتند. جشنی پرشور که بیشاز پانصد تلگرام برای تبریک از سوی اشخاصی از سراسر دنیا به آن ارسال شد. دومین جایزهٔ لنین نیز به مناسبت پنجاه سالگی او به وی اها شد. فضای سالن مملو از ادای احترام و دوستی خالصانه و پرشور نسبت به شوستا کوویچ بود. این آهنگساز شهیر روسی، در تاریخ 9 آگوست 1975 در مسکو درگذشت.