سریال ساینفلد Seinfeld – نقد، بررسی و خلاصه داستان

کارگردانان: اندی آکرمن، تام چرونز، دیوید استاینبرگ. نویسندگان: جری ساینفلد، لری دیوید، پیتر ملمن، کرول لیفر، آلک برگ
بازیگران: جری ساینفلد، جیسن الکساندر، مایکل ریچاردز، جولیا اوئی – درایفس، روت کوهن، وین نایت، لری دیوید
خلاصه داستان سریال ساینفلد SEINFELD
خالقان سریال، جری ساینفلد و لری دیوید هستند که اولی علاوه بر تهیه کنندگی و نویسندگی، نقش خودش را هم در سریال بازی میکند. جری ساینفلد در سریال، یک استندآپ کمدین نه چندان معروف است که در آپارتمانی در نیویورک زندگی میکند و داستان سریال حول ماجراهای زندگی روزمره او و دوست صمیمیاش جورج کاستانزا، همسایه عجیب و غریباش کازمو کریمر و نامزد سابقاش ایلین بنس اتفاق میافتد.
نویسندههای اصلی سریال، لری دیوید و جری ساینفلد، اغلب متنها را بر اساس اتفاقاتی که در واقعیت برای خودشان رخ داده نوشتهاند. ماجرای ساخت ساینفلد از فیلمنامهای به نام استندآپ شروع شد، درباره اینکه چگونه یک استندآپ کمدین جوکهایش را بر اساس اتفاقات زندگی روزمرهاش مینویسد. مدیران ان بی سی آن قدر از فیلمنامه خوششان آمد که تصمیم گرفتند آن را تبدیل به یک پایلوت کنند.
-------
علت و عوارض مشکل پزشکی از چیست؟
شخصیتها و بازیگران سریال ساینفلد SEINFELD
جری ساینفلد (جری ساینفلد): یک استندآپ کمدین سی و چند ساله مجرد که در آپارتمانی در نیویورک زندگی میکند. با اینکه چندان شناخته شده نیست اما زندگی راحت و بی دردسری دارد. کمی وسواسی است، هم در نظافت و هم در روابط اجتماعی. همین باعث میشود که پی در پی روابطاش را با استناد به دلایل مضحک و پیش پا افتاده قطع کند. با این حال در مجموع بین کاراکترهای سریال، از همه معقولتر و منطقیتر به نظر میرسد. بازی جری ساینفلد در این نقش، خودش از جذابیتهای سریال است. کمتر پیش میآید بازیگری تا این حد آماتور و بد بازی کند و بازیاش اینقدر دلنشین و دوست داشتنی از آب دربیاید. او کاملاً جلوی دوربین راحت است و همین باعث میشود تا این حس راحتی موقع تماشای سریال به بیننده هم منتقل شود. خندههای جری جلوی دوربین به اتفاقات و بازی بازیگران دیگر یادآور مواقعی است که مهران مدیری خودمان در سریال پاورچین نمیتواند جلوی خندهاش را در برابر کارهای جواد رضویان یا محمدرضا هدایتی بگیرد. اینکه پیمان قاسم خانی از طرفداران پر و پا قرص سریال ساینفلد است هم شاید بی ارتباط با این ماجرا نباشد.
جورج کاستانزا (جیسن الکساندر): دوست صمیمی جری که تقریباً همیشه و همه جا کنار اوست. یک بازنده تمام عیار که نه در زندگی اجتماعی موقعیت خوبی دارد، نه زندگی شخصی و مدام در حال دست گل به آب دادن و غر زدن و آبروریزی است. یکی از بامزهترین و بدبختترین کاراکترهای تاریخ تلویزیون. جیسن الکساندر در این نقش کولاک میکند.
کازمو کریمر (مایکل ریچاردز): کریمر در آپارتمان رو به روی جری زندگی میکند. شخصیت منحصر به فرد و عجیب و غریبی که مطمئناً تا به حال شبیهاش را ندیدهاید. چه از لحاظ خصوصیات خود شخصیت، چه نحوه بازی مایکل ریچاردز. کریمر نه کار مشخصی دارد و نه هدف مشخصی در زندگی. کاراکتر او تلفیقی از خصوصیات متناقض است، یک آدم شلخته و گیج که ابلهانهترین کارهای قابل تصور را انجام میدهد اما فوق العاده با معرفت، مهربان و صادق است. به اضافه اینکه هر چند وقت یک بار اظهار نظرهای پختهای میکند یا اطلاعات دقیقی درباره مسائل مختلف ارائه میدهد که هیچ سنخیتی با جایگاه اجتماعی و دانشی که از او انتظار داریم ندارد. یاد کی افتادید؟ طغرل پاورچین؟ گفتم که، قاسم خانی طرفدار ساینفلد است.
ایلین بنس (جولیا لوئی – درایفس): «نامزد» سابق جری ساینفلد که کماکان رابطهای دوستانهای با جری، جورج و کریمر دارد. ایلین شخصیت نسبتاً خودخواهی است که در کارش تا حدودی موفق است اما در روابط احساسی و اجتماعی مثل جری و جورج مدام در حال سعی و خطا و شکست خوردن است. جالب اینجاست که بین این چهار نفر کریمر ظاهراً دیوانه، موفقترین روابط اجتماعی را دارد. جولیا لوئی – درایفس هم مثل جری ساینفلد فوق العاده راحت جلوی دوربین قرار میگیرد و بر خلاف اکثر بازیگران زن هیچ نگرانی درباره ظاهرش و یا حرکاتی که انجام میدهد در او نمیبینید. شخصیت او ابتدا در داستان وجود نداشت، اما برای اینکه سریال زیادی هم مردانه نشود بعداً توسط لری دیوید و بر پایه یکی از تجربیات شخصی او خلق شد.
چرا سریال ساینفلد SEINFELD خوب است؟
ساینفلد بسیاری از قراردادهای مرسوم در سریالهای جریان اصلی تلویزیون را زیر پا پذاشت و سبک جدیدی از سیت کام را به مخاطبان معرفی کرد، به نحوی که آن را بعد از سیرک پرنده مانتی پایتونها اولین سریال پست مدرن تلویزیون میدانند. قواعدی مثل فاصله گذاشتن بین شخصیتهای سریال و بازیگران یا جدا کردن دنیای کاراکترها از دنیای بازیگران و با دست گذاشتن روی موضوعاتی که تا آن زمان در تلویزیون سابقه نداشته و همچنین بررسی موشکافانه مناسبات اجتماعی خیلی زود تبدیل به یک پدیده فرهنگی در سریال شد به طوری که بسیاری از عبارات و اصطلاحات استفاده شده در سریال وارد فرهنگ پاپ و مکالمات روزمره مردم شد. در نهایت اگر میزان موفقیت یک سریال را با سه معیار محبوبیت میان مردم، محبوبیت میان منتقدین و توفیق تجاری و اقتصادی بسنجیم شاید هیچ سریالی در تاریخ تلویزیون موفقتر از سریال ساینفلد پیدا نکنیم.
ساینفلد سریالی است که شخصیتهایش هیچوقت از هیچ چیزی درس نمیگیرند. از کارهای اشتباهشان پشیمان نمیشوند و عذرخواهی هم نمیکنند. همه کارهای آنها با منطق خودشان توجیه است. در تمام طول 180 اپیزود سریال، ثانیهای عشق و محبت و دل رحمی وجود ندارد. همه فقط به فکر خودشان هستند. و اینگونه است که تجربه تماشای ساینفلد با همه سیت کامهای دیگر فرق میکند. برای یک بار هم که شده میتوانید با خیال راحت بنشینید و به جزئیترین و پیش پا افتادهترین موضوعات و اتفاقات روزمره بخندید. بدون اینکه دلتان برای فلان شخصیت بسوزد، نگران سرنوشت آن یکی باشد، آرزو کنید دختر و پسر مورد علاقهتان در سریال در نهایت بهم برسند یا اینکه در اوج حماقتها و کارهای خنده دار کاراکترها بدانید که تا لحظاتی دیگر شاهد ابزار ندامت و پیامهای اخلاقیشان خواهید بود. اصلاً شعار سازندگان ساینفلد این بوده: “No huggin, No learning” یعنی اینجا نه خبری از بغل کردن است، نه یاد گرفتن. این از مورد اول.
در ساینفلد خیلی به ندرت پیش میآید که ماجرای خاصی اتفاق بیافتد، داستانی تعریف بشود و اصلاً قصهای وجود داشته باشد. فضای سریال فضای زندگی روزمره است و موقعیتها همان موقعیتهایی که ما هر روز در آنها قرار میگیریم. مثلاً در یک اپیزود جری و جورج و ایلین در یک رستوران چینی منتظرند تا میزشان حاضر شود. سریال پر از موقعیتهای این چنینی مثل ایستادن در صف، گیر کردن در ترافیک، خریدن یک کت و شلوار و غیره است. اتفاقاً سازندگان سریال برای این موضوع هم یک شعار دیگر داشتند: «سریالی درباره هیچ». همین مسئله باعث میشود تا جوکهای سریال ساینفلد خیلی به زندگی واقعی نزدیکتر و برای بیننده ملموستر باشند. این به معنی خنده دارتر بودن سریال نیست، سریالی مثل دوستان پر از موقعیتهای بامزه است و شاید خیلی بیشتر شما را بخنداند. اما نکته سنجی نویسندههای ساینفلد در مشاهده و نقد قراردادها و مناسبات اجتماعی و روابط آدمها شما را به وجد میآورد و باعث میشود تا این سریال جایگاهی به مراتب فراتر از یک سریال کمدی یا سیت کام پیدا کند.
- جری استیلر که در سریال نقش پدر جورج را بازی میکند در واقعیت پدر بن استیلر است و اتفاقاً فوق العاده هم بامزه است.
- ان بی سی برای ساخت فصل دهم سریال دستمزد 110 میلیون دلاری به جری ساینفلد پیشنهاد کرد اما او این پیشنهاد را رد کرد و گفت ترجیح میدهد سریال در اوج به پایان برسد.
- شخصیت کریمر با بازی مایکل ریچاردز رفته رفته چنان محبوبیتی پیدا کرد که هنگام ورودش به صحنه به شدت از سوی تماشاگران حاضر در استودیو تشویق میشد. در نهایت این سر و صداها به حدی رسید که باعث شد سازندگان از تماشاگران بخواهند آرامتر از او استقبال کنند.
- یکی از سه سریال آمریکایی است که در تمام طول فصل آخرشان در رده بندیهای تعداد بیننده در رتبه اول قرار گرفتند. دو تای دیگر من عاشق لوسی هستم و اندی گریفیت شو بودند.
- استیون اسپیلبرگ گفته در هنگام ساخت فهرست شیندلر هر از چند گاهی از شدت افسردگی نوارهای ساینفلد را تماشا میکرده تا روحیهاش عوض شود.
- کاراکتر جورج کاستانزا بر اساس شخصیت لری دیوید و توسط خود او خلق شده است.
- لری دیوید در پایان فصل هفتم از سریال جدا شد اما همچنان به کار صداپیشگی در آن ادامه داد و همچنین برای نوشتن و ساخت آخرین اپیزود سریال هم بازگشت و با جری ساینفلد همکاری کرد.
- ساینفلد در رشته بهترین سریال کمدی در سال 1993 برنده جایزه امی و در سال 1994 برنده جایزه گلدن گلوب شد.
- به نوشته مجله فوربس، درآمد جری ساینفلد در سال 1998 از سریال ساینفلد 267 میلیون دلار بوده است. این رقم یعنی او تا سال 2007 دومین فرد پر درآمد تلویزیون آمریکا محسوب میشد. به گفته بری مهیر، رئیس کمپانی برادران وارنر، درآمد کل سریال ساینفلد تا سال 2010 بالغ بر دو میلیارد و هفتصد میلیون دلار بوده است.
- اپیزود آخر سریال با 76 میلیون بیننده بعد از اپیزودهای آخر سریالهای مش و چیرز، در رده سوم فهرست پر بینندهترین اپیزودهای تاریخ تلویزیون آمریکا قرار گرفت.