فیلم حس ششم – خلاصه داستان، نقد و بررسی – The Sixth Sense (1999)

سال تولید : ۱۹۹۹
کشور تولیدکننده : آمریکا
محصول : کاتلین لندی، فرانک مارشال و باری مندل
کارگردان : م. نایت شامالان
فیلمنامهنویس : م. نایت شامالان
فیلمبردار : تاک فوجیموتو
آهنگساز(موسیقی متن) : جیمز نیوتن هوارد
هنرپیشگان : بروس ویلیس، هیلی جوئل آزمنت، تونی کالت، آلیویا ویلیامز، میشا بارتن، دانی والبرگ و پیتر آنتونی تامباکیس
نوع فیلم : رنگی، ۱۰۷ دقیقه
̎دکتر مالکوم کرو̎ (ویلیس)، روانشناس کودکان، بیماری را پذیرفته است که مشکل او خارج از حیطهٔ تجربه و تخصص چندسالهاش است. این بیمار شش ساله، ̎کول سیر̎ (آزمنت) نام دارد و ادعا میکند ارواح مردگان را که همه جا او را احاطه کردهاند، میبیند. ظاهراً ̎کولش از نیروئی روانی برخوردار است و میتواند با ارواح ارتباط برقرار کند، اما کنترل چندانی بر نیروی خود ندارد و از آنچه میبیند دائماً در هراس و وحشت است. ̎کول̎ فقط ̎دکتر کرو̎ را قابل اعتماد مییابد و مشاهداتش را با او در میان میگذارد. با اینوجود، هر چقدر ̎دکتر کرو̎ به نیروی مرموز ̎کول̎ بیشتر پی میبرد و درگیر آن میشود، اتفاقات غیرمنتظره و حوادث عجیب بیشتری برای هر دوی آنان رخ میدهد…
به قول بیلی کریستال، حس ششم، ̎ویلیس بامو̎ را دارد. منظرهای نادر. بهعلاوه آزمنت را بهعنوان یکی از بااستعدادترین و خوشقریحهترین بازیگران خردسال این سالهای هالیوود به نمایش میگذارد که دقیقاً میداند ترس و پریشانی پسربچهٔ مبتلا به ̎مردهبینی̎ را چگونه به نمایش بگذارد. کالت قابل اعتماد و اصیل را هم در نقش مادر او دارد. اما سلیقهای که حس ششم را ستایش باران میکند، بسیار مشکوک است و نشان اینکه قحطی فیلنامهٔ مرغوب در هالیوود، باعث شده تا کلکهائی یکبار مصرف مثل سرمشق پیرنگنویسی به بازار راه یابند.
در نتیجه ̎نکتهٔ̎ حس ششم در پایانش متمرکز میشود ـ مردهای که نمیداند مرده است ـ و باقی فیلمنامه و کارگردانی، که مسئولیت هر دو با شامالان است، صرف تعبیه و استتار نشانههائی میشود که در پایان جایگاه واقعی خود را بهدست میآورند. یعنی در واقع اطمینان خاطر شامالان بابت کوبندگی سورپریز پایانی، باعث میشود تماشاگر طول فیلم را به بطالت در پی چیزی فراتر از یک قصهٔ سادهٔ مددکار روانی و مددجویش بگذراند. ضرباهنگ آرام و افسردگی قلابی فیلم حمل بر لازمهٔ ملاقات میان پسربچه و یک روح میشود، در حالیکه شامالان به روشنی تصوری از اینکه چگونه باید چنین موقعیتی را معنیدار کرد، نداشته است.
در نهایت و پس از گفتوگوهای یکنواخت و قابل حدس بهنظر نمیرسد پسرک چندان نیازی به قوت قلب دادن یک روح از همهجا بیخبر داشته باشد، بهویژه که این روح غیر از حفظ متانتی فراتر از عادت ویلیس، کار مهمی نمیکند. حس ششم متکی به فضاسازی است و این یکی را الحق بهخوبی انجام میدهد، طوریکه بهنظر میرسد دنیای سرد و بیشور و شوق زندگان، بهراحتی میتواند به همان دلگیری شهر ارواح باشد.