فیلم نمایش ترومن The Truman Show تفسیر و تحلیل فلسفی
تصور کنید، زندگی شما دروغی بزرگ است. همه کس در همه جا شما را می نگرند و کسانی که دوستشان دارید و آنانی که در زندگی شما شریکند، حتی نزدیک ترین دوستان، یا همسر وفادارتان، همه بازیگرانی بیش نیستند. این ایده تلخ و ستم آلوده با کارگردانی ماهرانه «پیتر ویر» و بازیگری زیبای «جیم کری» به یک کمدی جذاب و سرگرم کننده تبدیل شده است.
کارگردان و نویسنده فیلمنامه اش _ اندرو نیکول _ دردی را به ما تزریق می کنند و مسئله ای را نبش قبر می کنند که چهار سده پیش یک فیلسوف با آن، نظام تفکر فلسفی را به هم ریخت. یکی از نقاط عطف تاریخ تفکر، زمانی بود که بشر و ذهن او به عنوان فاعل شناسا، مشروعیت و حجیت یافت. تا پیش از آن، جهان بیرونی امری مستقل و بی نیاز از اثبات تلقی می شد. جهانی که انسان در کنار آن قرار می گرفت. جهان وجود داشت، چه ما این گونه باور و تصور کنیم، چه نکنیم.
اما دکارت پرسشی را مطرح کرد و شیوه ای را قرار داد که با آن لازم بود تا جهان به عنوان چیزی مشکوک و ممکن از سوی ذهن بشر ثابت شود و به رسمیت شناخته شود. انگار که اگر مهر تایید آگاهی ما بر آن نباشد، جهان وجود ندارد. این گونه خشتی از بنای روزگار مدرن گذارده شد.در ۱۶۳۷ میلادی دکارت پرسشی را مطرح کرد که جیم کری اکنون در فیلم «ترومن شو» درگیر آن می شود: «اگر نه یک خدای واقعی _ که خیر اعلی و سرچشمه اصلی حقیقت است، بلکه شیطانی شریر و مکار و فریبکار تمام مهارت خود را در فریفتن من به کار بسته باشد چه؟ اگر آسمان، هوا، زمین، رنگ ها، اشکال، صداها و تمام اشیای خارجی که می بینیم، اوهام و فریب هایی باشند که این شیطان برای صید خوش باوری من از آنها استفاده می کند چه؟»«ترومن باربانک » همان بازیگر مقهور تصمیم های دیگران است. کسی است که همه اطرافیان او جز یک نفر دست به دست هم داده اند، مبادا که جریان ثابت روزمره برای او به هم خورد.می کوشند تا او از مرداب راکد جهل مرکب خویش بیرون نیاید. با این همه «ترومن» پاسخ های منفی و ناسازگاری های محیط پیرامون را جدی می گیرد، تردید به اندیشه او راه می یابد، آرامش مردابی او را به هم می زند و می فهمد که چقدر کلیشه ای و از پیش تعیین شده عمل می کند. شک و حیرت، سامانه ثابت گذشته را فرو می ریزد. عصیان می کند، طغیان می کند، خشم کارگردان را برمی انگیزد، کارگردانی که همان شیطان پرسش دکارتی است.اگر «ترومن باربانک» قهرمان اصلی فیلم دستخوش یک شبه شک دکارتی می شود، نقش دیگر فیلم، یعنی همان کارگردانی که نمایش ترومن را به خورد مردمان جهان می دهد، نیز فرزند همین دنیای مدرن است.
از ویژگی های مهم تفکر فلسفی در غرب، یکی هم این بوده که تاملات فکری و معرفتی در حوزه انتزاعیات و در حصار کتاب ها و مقالات پرگردوخاک باقی نمی مانند. بلکه در ساحت های فردی و اجتماعی نیز جاری می شوند. عقلانیت جدید به تاثیر گذاری در طبیعت و اخلاق پرداخته است. انسان جدید با برخورداری از نیرویی که پاسخ بسیاری از پرسش های او را می داد، در خود قدرتی حس کرد که پیشتر از آن بی بهره بود. او دست خویشتن را برای تصرف در امور آزادتر دید. طبیعت که زمانی از حرمتی مقدس برخوردار بود، به ماده ای خام و مستعد و شکل پذیر تبدیل شد که آدمی هرگونه بخواهد آن را شکل می دهد.
اما این نگرش به طبیعت، تنها به عناصر فیزیکی و شیمیایی محدود نشد و به تدریج خود انسان را نیز در برگرفت. علومی آمدند و مدعی شدند که تمام زوایای پنهان و آشکار وجود آدمی را می شناسند، اسباب غم و شادی و دلایل شادابی و خمودی او را دریافته اند و می توانند اعمال و رفتار او را تحلیل کنند و به پیش بینی گزینه هایش بپردازند. در این علوم، فرض بر این است که در شرایط مشخص، فرد واکنش های مشخصی را نشان می دهد. انسان به گونه ای ماشین پیشرفته برنامه ریزی شده تبدیل می شود و مهندسانی یافت می شوند که ادعای هدایت و کنترل ماشین را دارند. بازیگر نقش کارگردان «ترومن شو» چنین ادعایی دارد. کسی که جهان و هستی را عرصه خدایی کردن خود یافته و به خطا می پندارد که اگر از روزگار نوزادی تا ایام پختگی یک فرد را رصد کند به راحتی می تواند و حق دارد که ذهن و ضمیر او را به روشنی بخواند و تمام گزینه های او را شکل دهد. کارگردان، بزرگ ترین استودیوی تلویزیونی بر روی کره زمین را ساخته است.
ساختمانی که حتی از فضا نیز هویداست و همه چیز دارد ، آن هم به گونه ای طبیعی: شب و روز، خورشید و ماه، باران و طوفان و «ترومن» در این میان ناخواسته «ابژه» تصمیم گیری ها و ترفند های کارگردان بوده است اما او ناراضی به نظر نمی رسد. از زندگی روزمره لذت می برد، حتی اندازه شادی ها و غم های او معلوم است. در چشم او همه چیز طبیعی می نماید. طوری که اگر کاری خلاف برنامه ریزی انجام دهد، شگفتی برانگیز است. یکی از دیالوگ های فیلمنامه این نکته را به خوبی نشان می دهد، وقتی ترومن از اغذیه فروش می پرسد که اگر من به جای ساندویچ همیشگی، چیز دیگری سفارش دهم چه واکنشی نشان می دهی؟ پاسخ می شنود که در آن صورت از تو کارت شناسایی خواهم خواست. ترومن با تن دادن به شرایط مقدر و تعیین شده، شیوه ثابتی برای زندگی خود در پیش گرفته است و روزگاری بی دغدغه _ تاکید می کنم بی دغدغه _ را می گذراند. همه چیز باید آن گونه که هست باشد، اگر بر کسی ستمی بشود، لابد گناهی مرتکب شده و باید تاوان پس دهد. اگر جایی زلزله بیاید، حتماً عقاب گناه مردمان بوده است. همه چیز حکیمانه است و خیر، منتها ما چون حکمت آن را نمی دانیم، اعتبار شر می کنیم. در ذهن چنین کسی تردید جایی ندارد و ظاهراً برای هر پرسشی، پاسخی روشن موجود است. حال گاه پاسخ پرسش های نهاد ناآرام را ایمان مذهبی می دهد و گاه راحتی و امنیت کاذبی که رسانه ها برای ما ساخته اند.
چه تفاوتی است میان فیلمنامه «ترومن شو» و حکایت قدیمی «بلوهر و یوذاسف» که یوذاسف از دنیای ساختگی خود با دیدن نمونه ای از مرگ و پیری بیرون می پرد. پس انسان کتابی گشوده است که دست کم، همواره سطری و صفحه ای ناخوانده دارد. افقی است باز که همواره می توان با تامل در او به کشف تازه ای نایل شد. موجودی است که همواره امکان انتباه و یقظه و بیداری از طبقات هفت گانه خواب برایش ممکن و میسر است.«ترومن» بالاخره دچار تردید می شود و طغیان می کند، برعلیه خالق نمایش اش، بر علیه کارگردان و دنیایی که برای او ساخته است و این گونه کارگردان را شکست می دهد. کارگردان در بازی خود بر سر پیش بینی اعمال بازیچه خود شکست می خورد، نمی تواند احساسات دقیق او را بشناسد و می بازد. فراموش نکنیم که ما نیز بازیگرانیم، فرشتگان ما را می نگرند و هر یک دو تماشاچی خاص داریم: رقیب و عتید!