فیلم شمال از شمال غربی – معرفی، نقد و خلاصه داستان – North by Northwest 1959

فیلم شمال از شمال غربی – معرفی، نقد و خلاصه داستان – North by Northwest 1959
آدام اسمیت:
دلم میخواست که فیلمنامه ای برای فیلمی هیچکاکی بنویسم که ختم تمام فیلمهای هیچکاک باشد، منظورم یک فیلم است، فیلمی باشکوه بسیار، شوخ طبعی، هیجان، تحرک، صحنههای عظیم، چشم اندازی وسیع و با افرادی عادی که در دردسرهای خطیر و بزرگ گرفتار شدهاند… » این نقل قول از ارنست لمن، نویسنده فیلمنامه شمال از شمال غربی است. حق هم با اوست، چون او درست سربزنگاه به فکر پیاده کردن ایده اش اما افتاد. در تابستان سال ۱۹۵۸، حال و روز هیچکاک به حتم چندان تعریفی نداشته است. او به تازگی از ساخت سرگیجه فارغ شده بود که پیچیدهترین فیلم او از منظر روانشناختی و یکی از شخصیترین آثار او به حساب میآید.
شاید هیچکاک در همان زمان هم سرگیجه را یکی و از بهترین فیلم هایش می دانسته است. اما تماشاگران و منتقدان چندان روی خوش به فیلم نشان ندادند. آنها که توقع فیلمی هیچکاکی داشتند، از پیچیدگی های چند لایهٔ فیلم، حال و هوای خوابگونهٔ و پایان مبهم آن سر درنیاورند. فیلم قبلی هیچکاک، یعنی مرد عوضی (1956). هم که شکستی نسبی بود، به همین خاطر هم که شده هیچکاک به ساخت فیلم پرفروش دیگری نیاز داشت تا بتواند هم تماشاگران و هوادارانش را راضی نگه دارند و هم اینکه مسئولان استودیو را قانع کند که هنوز جادوی سینماییاش را از دست نداده است.
راه حل لازم برای رفع این مشکل از دل توقف پروژهٔ دیگری به نام سانحهٔ مری دیر براساس رمان پرفروشی از هاموند آیتس که امتیاز آن در آن زمان در اختیار مترو گلدین مایر بود، سر در برآورد. ارنست لمن استخدام شده بود تا اقتباس را انجام بدهد اما او متوجه شد که کار دشواری پیش رو دارد و دست آخر با عذاب وجدان پیش هیچکاک اعتراف کرد که نمیتواند رمان را به فیلمنامهٔ قابل ساختی در بیاورد. هیچکاک در عین ناباوری پاسخ داد که عیبی ندارد. او از کار با لمن لذت میبرد؛ یک بخش ماجرا هم به خاطر صرف تفریحی ناهار در کنار یکدیگر بود که طی آن ساعتها آن دو دربارهٔ مسائل کاری صحبت میکردند و هیچکاک این ساعت را یکی از بخشهای اصلی کار روزانه اش میدانست و حاضر نبود که به این دلیل که فیلمی برای ساخت در دست ندارد، قید آن را بزند.
دست آخر آنها به ایدهای دیگر رسیدند که مسئولان مترو گلدوین مایر نمیتوانستند جواب منفی به ساخت آن بدهند و به این ترتیب از دست ساخت فیلمی براساس رمان آینس هم خلاص میشدند. ایدهٔ خاصی داشت؛ قهرمان داستان در کنار کوه راشمور و با پس زمینهای صورتهای سنگی روسای جمهور توسط هواپیمای سم پاش مورد تعقیب قرار میگیرد. لمن از هیچکاک نام مورد نظر او برای فیلم را پرسیده بود و هیچکاک رندانه جواب داده بود مردی در بینی لینکلن»، دست آخر، نگهبانان ارزان قیمتترین بنای ملی کشور به عوامل تولید فیلم اجازه ندادند که مردی را در بینی لینکلن فرو بکنند – حتما این کار را توهین به رئیس جمهور محبوب میدانستند – و هیچکاک با برداشتن اسم روابط عمومی پارک ملی از عنوان بندی فیلم از آنها انتقام گرفت، عنوان فیلم هم شمال از شمال غربی شد که از دل یک سخنرانی در هاملت بیرون آمده است.
فیلمنامه ای که لمن نوشت درست همان چیزی بود که وعده داده بود؛ فیلمی تعقیب و گریزی که راجر او تورن هیل شخصیت اول آن است. حرف میانی او (O)، همان طور که تورن هیل در فیلم به ایوا میگوید به علامت هیچ است، هر چند می تواند ارجاعی هم به حرف میانی نام دیوید او سلزنیک، تهیه کننده سابق فیلمهای هیچکاک، باشد، در این فیلم تورن هبل مدیر اجرایی دنیای تبلیغات است که بر اثر پیچ داستانی به گرفتار ماجراجویی های نفس گیری در سرتاسر کشور آمریکا میشود که در هر گوشه و کنار آن جاسوسان، ماموران دو جانبه، زنان افسونگر و هواپیماهای سم پاش عنان گسیخته حضور دارند. شمال از شمال غربی از نظر ساختار و لحن شاهکاری سینمایی است؛ ساختار هیجانی آن هیچ وقت تماشاگر را از ادامه داستان دور نمی کند و در عین حال طنز، کنایه و تنش در پیرنگ داستانی فیلم به طرز ماهرانهای درهم آمیخته شدهاند.
البته کار پیدا کردن بازیگر، هیچکاک را خیلی به دردسر انداخت تا آن حد که او گاهی اوضاع را غیرقابل تحمل توصیف میکرد. هیچکاک در طول فیلمبرداری سرگیجه ایده را با جیمز استوارت مطرح کرد، که او هم به احتمال قوی پیش خودش فکر کرده بود که هیچکاک او را برای نقش تورن هیل میخواهد در حقیقت، هیچکاک دو دل بود؛ استوارت تا قبل از سرگیجه هنرپیشهای بود که فروش فیلم در گیشه را تضمین میکرد اما شکست تجاری نسبی سرگیجه باعث شد که هیچکاک کمی اعتمادش را به مرد اول فیلم اش از دست بدهد. گذشته از این موضوع، هیچکاک دوست داشت که برای نقش تورن هیل بازیگری را انتخاب کند که از شمایل آشنا به چشم تماشاگران آمریکایی مثل استوارت در نقش اول – دور و متفاوت باشد.
هیچکاک به این نکته فکر میکرد که بازیگر این نقش باید مرد فوق العادهای باشد که در طول فیلم و زیر فشار حوادث متفاوت و نفس گیر آن کم نیاورد و کمرش خم نشود. با وجود اینکه کاملا مشخص بود که کار بر روی این شخصیت دشوارتر از کارهای قبلی است و هیچکاک پس از سه همکاری قبلی باز هم کری گرانت را برای این فیلم انتخاب کرد، مشاجرههای سر صحنه اجتناب ناپذیر بودند. هیچکاک رسما منتظر ماند تا جیمز استوارت مشغول فیلم دیگری شود تا بتواند نقش را به گرانت پیشنهاد کند. ایوا مری سنت انتخاب دور از ذهنی برای نقش ایو بود؛ او در آن زمان به هنرپیشهای پیرو متد اکتینگ مشهور شده بود و در نگاه اول به نظر نمیرسید که از جذابیتهای زنانهٔ مورد نیاز چنین فیلمی بهرهمند باشد.
در حقیقت بازیگر تازه کار فیلم مارتین لاندو در هر مرحله از فیلم سعی داشت که در مقابل دوربین هیچکاک متد اکتینگ کار کند و هیچکاک هم هر بار حال او را میگرفت. اما بعد از حضور اولیه ایوا مری سنت مقابل دوربین دل نگرانیهای استاد تعلیق از بابت او از میان رفت، هر چند که هنرپیشهٔ زن دربارهٔ سیر تا پیاز فیلم از هیچکاک سئوال میکرد. (وقتی گرانت از هیچکاک پرسیده بود که به نظرش باید مدل لباس اش برای نقش تورن هیل چطور باشد، هیچکاک صرفه جویانه پاسخ داده بود و گفته بود مثل کری گرانت لباس بپوش.»)
هیچکاک با ساخت شمال از شمال غربی نام خود را به عنوان استاد مسلم سینمای سرگرم کننده تا بی نهایت بالا برد و تحکیم کرد. او سر صحنه به من گفته بود: «این فیلم درست مثل ارگ غول آسایی است که من و تو داریم با آن موسیقی می زنیم. در یک لحظه این نت را میزنیم و از تماشاگران واکنش میگیریم و در لحظهٔ بعدی نت دیگری می زنیم و آنها طبق موسیقی ما واکنش نشان میدهند…» فقط همان سکانس مشهور تعقیب با هواپیمای سمپاش کافی است تا فیلم به مینیاتوری تماشایی و جاودان بدل گردد.
این همان سکانسی است که لمن و گرانت سر صحنه مدام دربارهٔ منطقی یا غیرمنطقی بودن آن با هم بحث میکردند. اما این سکانس بیشتر از هر سکانس دیگری حالت توازن در فیلم به وجود میآورد و تغییر لحن فیلم از شوخ طبعی جذاب شهری به اکشن نمونهای از کار یک استاد است. هیچکاک بعدها بیشتر دست به ساخت فیلم های تیره و تاری مثل روانی و پرندگان زد و بعد از آن دیگر نتوانست لحن سرگرم کنندهٔ فیلم شمال از شمال غربی را دوباره در آثار دیگرش تکرار کند. اما اگر در سال ۱۹۵۵ از تماشاگران سینما دربارهی هیچکاک میپرسیدید، آنها اولین کلماتی که به زبان میآورند، شکوه، شوخ طبعی، تعلیق، اکشن و چشم اندازهای بیپایان بود. آنها به باد عابران بیگناهی می افتادند که ناخواسته درگیر ماجراجوییهای خطرناک میشدند. شمال از شمال غربی تمامی این فاکتورها را داشت پایانی بر تمامی فیلمهای هیچکاکی به شمار میآید.