فیلم انیمیشن آدم آهنیها – نقد، تحلیل و خلاصه داستان – Robots 2005

آدم آهنیها یک انیمیشن کامپیوتری پر از ایدههای بزرگ و ظرایف خیره کننده است. رنگهای روشن، داستان گیرا و ضرب اهنگ بی امان فیلم، کودکان و نوجوانان را خوش میآید و اندیشهها و حرفهای بیان شده در لایههای زیرین فیلم، توجه بزرگسالان را به خود جلب میکند. این برای نخستین بار است که در یک انیمیشن بلند هالیوودی مسائل بسیار جدی مثل «نسل کشی» مطرح میشود؛ هر چند که طرحی نیاز به ظرافت هر چه تمام صورت گرفته تا تلخی آن، حداقل برای تماشاگران جوان سال، قابل احساس نباشد.
کریس وج (wedge) و کارلوس سالدنیا (saldanha) سه سال قبل از این با مشارکت یکدیگر انیمیشن عصر یخ را کارگردانی کردند، با کار تازه خود، آدم آهنیها گامی به جلو برداشتهاند. آدم آهنیها مثل عصر یخ، و حتی بهتر از آن، از حیث طراحی بصری و نحوه بهره گیری از رنگ یک شاهکار است. انبوهی از ستارگان سینمای آمریکا صداهای خود را به کاراکترهای فیلم بخشیدهاند. هر کدام از آدم آهنیهای فیلم از حیث فیزیکی و کارکرد دارای یک طراحی ویژه است. و از همه مهمتر این که این آدم آهنیهای زاده انیمیشن کامپیوتری هر کدام دارای کاراکترهای خاص خود هستند. و واقعاً انسان حیرت میکند از این همه کاری که روی این فیلم صورت گرفته است.
این دنیای مخلوق ذهنی فیلمسازان از انواع آدم آهنی هاست. این آدم آهنیها که دارای اشکال و گونههای متفاوتی هستند، از رفتار و منش انسانی برخوردارند. آنها حتی صاحب فرزند و خانوادهاند. در فصل آغازین فیلم، با هرب کوپر باتوم (استنلی توتچی) و همسرش آشنا میشویم. این دو مشغول باز کردن جعبهای هستند که پسر کوچولوی آنها در آن قرار دارد: البته باید بخشهای مختلف این بچه را مونتاژ کرد. اسم این پسر بچه، (رادنی (صدای اوان مک گرگور) است. رادنی در شهر کوچک «میخ پرچها» متولد و بزرگ شده است.
رادنی که علاقه خاصی به اختراع وسایل تازه دارد از کودکی رویای رفتن به شهر بزرگ «روبوت سیتی» (یا «شهر آدم آهنها») در سر پرورانده. پدر رادنی یک آدم آهنی ظرف شو است. رادنی یک آدم آهنی هلی کوپتری کوچک اختراع کرده تا در آشپزخانه به کار ظرفشویی پدرش کمک کند. پدر رادنی، فرزند خود را تشویق میکند که با رفتن به «شهر آدم آهنیها» رویای خود را محقق سازد. هدف رادنی از رفتن به شهر بزرگ، دیدار با «بیگ ولد» (مل بروکس) و ارائه اختراعات خود به اوست. بیگ ولد بنیانگذار یک شرکت تولید کننده قطعات یدکی آدم آهنیهاست.
بیگ ولد یک برنامه تلویزیونی دارد که در آن با افتخار از مزیتها و فضایل شرکت خود سخن میگوید. رادنی مشتاق است تا هر چه زودتر به دیدار بیگ ولد و شرکت او برود. رادنی عاقبت سوار قطار میشود و خود را به شهر بزرگ آدم آهنیها میرساند. رادنی در بدو ورود با فندر (رابین ویلیامز) مواجه میشود. فندر یک آدم آهنی زهوار در رفته است که از توریستها عکاسی میکند و به آنها کارت پستال میفروشد. فندر بلافاصله به رادنی تازه وارد پیشنهاد میکند که سیستم حمل و نقل شهری را به وی نشان دهد (که این صحنه یکی از جالبترین بخشهای فیلم است).
در ادامه ماجرا، هنگام که رادنی از شرکت صنایع بیگ ولد دیدار میکند. پی میبرد که نقایص زیادی در کار وجود دارد. در واقع، مدیرعامل سود پرست شرکت، یک آدم آهنی بد ذات به اسم راتچت (گرگ کیتییر) است که اختیار امور شرکت را به دست دارد. راتچت با نظر رادنی در مورد بهتر کردن کیفیت قطعات یدکی مخالف است. او معتقد است که هر آدم آهنی باید عمر محدودی داشته باشد. از نظر این مدیر ماکیاولیست، تعمیر آدم آهنیها کار بیهودهای است و در عوض باید آدم آهنی کهنه را به دور انداخت به یک مدل جدید – و البته گران تر – را جانشین وی ساخت. این در حالی است که ما در قدرت پرست راتچت که مادام گسست (جیم برودبنت) نام دارد، شدیداً از فرزندش حمایت میکند و در راه عملی کردن هدف نسل کشی آدم آهنیهای زهوار در رفته تشویق میکند. در همین هنگام رادنی با کمک گرفتن از دوستان خود، و از جمله کپی (هالی بری) سعی دارد جلوی این نسلکشی را بگیرد …
آدم آهنیها انگشت برای یکی از تئوریهای رذیلانه اقتصادی جامعه سرمایه داری امروز میگذارد. از این تئوری در علم اقتصاد با واژههای Conspicuous Consumption نام میبرند. در کتاب فرهنگ اندیشه نو (به ویراستاری ع. پاشایی) این اصطلاح به «مصرف چشمگیر» ترجمه شده است. بر اساس این تئوری، مصرف افراطی کالاها و یا ارائه خدمات گرانقیمت توصیه میشود. یک چنین ابراز خودنمایی در قدرت خرید عملاً به شرایطی منجر میشود که به موجب آن نسبت بزرگی از منابع اقتصادی به تولید کالاهای تجملی و به اصطلاح «کالاهای یک بار مصرف» که باید به طور ادواری تعویض شوند، اختصاص یابد.
قضیه جدی دیگری که آدم آهنیها در لایه زیرین خود مطرح میکند، موضوع نسل کشی است. بیگ ولد آدم مهربانی است معتقد است: «برای یک آدم آهنی نباید مهم باشد که از چه مصالحی ساخته شده، زیرا هیچ آدم آهنی هر چقدر هم که شکل و فیزیک نازلی داشته باشد، باز اگر به خواهد میتواند بدرخشد». اما راتچت معتقد است که همه آدم آهنیهای زوار در رفته را باید نابود کرد و نسل کاملتری از آدم آهنیها را به بازار عرضه کرد. البته شکی نیست که پیامهایی از این دست، در جامعه چند نژادی آمریکا حایز اهمیت بسیار است.
نباید فراموش کرد که آمریکا به حرف پشت سر گذاشتن دوران اوج تعارضهای قومی و نژادی، هم چنان درگیر این قضیه است. هر چند که شدت آن نسبت به دهههای گذشته کاهش بسیاری یافته. پرسش دیگری که مطرح میشود این است که آیا کودکان و نوجوانانهایی که فیلم آدم آهنیها را میبینند، متوجه این پیامها میشوند یا نه؟ اکثر منتقدان پاسخ منفی به این پرسش دادهاند. در واقع، بچهها بیش از هر چیز شیفته و مفتون طراحیهای جالب آدم آهنیهای فیلم، ضرباهنگ نفسگیر فیلم به شوخیهای بعضا بی ادب آنها میشوند. و متاسفانه گنجاندن این نوع شوخیهای بی ادبانه هم تبدیل به یک امر معمول در فیلمهای خانوادگی شده است و سازندگان آدم آهنیها نیز، تن به این قاعده تحمیلی دادهاند.