فیلم خاکستری – نقد، بررسی و خلاصه داستان – The Grey 2011
کارگردان: جو کارناهان، بازیگران: لیام نیسن (جان اوتوی)، فرانک گریلو (دیاز)، دالاس رابرتز (هندریکس)، درموت مالرونی (تالگت)، جو اندرسون (فلانری)، نانسو آنوزی (برک)، آن اوپنشا (همسر اوتوی). ۱۱۷ دقیقه درجه نمایشی: R
خاکستری فیلم غافلگیرکنندهای است. آنهایی که فریب تبلیغات تلویزیونی فیلم را خوردند و به تماشای آن رفتند برخلاف انتظارشان با فیلم متفاوتی روبرو شدند. اقلام تبلیغاتی خاکستری این ذهنیت عمومی را به وجود آورده بود که این فیلم یک کار اکشن هیجانی از نوع انسان علیه طبیعت وحشی است؛ فیلمی که در آن لیام نیسن به جنگ گرگهای گرسنه میرود و عاقبت آنها را از پا در میآورد. اما خاکستری چیزی فراتر از این است. فیلم تنها از حیث فنی در ردهٔ فیلمهای ماجرایی قرار میگیرد. ظاهراً در فیلم عدهای از آدمها در حال نبرد با سرما، گرسنگی، طوفان برف و گرگها هستند و سعی دارند با پشت سر گذاشتن این موانع، خودشان را به دنیای متمدن برسانند. بله این عناصر در فیلم وجود در مسیر توسعهٔ داستان و کاراکترهایش یک کیفیت تقریبا شاعرانه یا هستی شناسانه به خودش میگیرد. کاراکترها تحت شرایط سختی که با آن روبرو میشوند، به درون خویش رجعت میکنند یا به تعبیری درون بینتر میشوند. فیلم به ما نشان میدهد که آدمها زمانی که با یک خطر محتوم روبرو میشوند چگونه واکنش نشان میدهند. خاکستری از اکشن و سوسپانس تهی نیست اما بارها صحنههای اکشن قطع میشود تا کاراکترهای به تنگنا افتادهی فیلم دیالوگهای طولانی با هم ردوبدل کنند؛ دیالوگهایی دربارهٔ خدا، انسان و هستی و…
قصهٔ فیلم کم وبیش ساده است. هواپیمایی آلاسکاست سقوط میکند. تنها هفت نفر از که حامل کارگران یک پالایشگاه نفت در این سانحه جان سالم به در میبرند، چلهٔ زمستان است و سرما بیداد میکند. جان اوتوی (لیام نیسن) که شغلاش در پالایشگاه محافظت مسلحانه از جان کارگران در برابر میگوید که آنها باید بلافاصله محل سقوط هواپیما را ترک کنند و به جای امن تری بروند میشود. او توی برای در دست گرفتن رهبری گروه درگیر چالشی با دیاز (فرانک گریلو) میشود. دیاز یک محکوم سابق است و عضو شرور گروه بازماندگان به شمار میرود.
اما از آنجایی که اوتوی شجاعتر، باهوشتر و با اقتدارتر است به راحتی رهبری گروه را بر عهده میگیرد. این در حالی است که اوتوی خودش دارای مسایل و مشکلات روحی و احساسی است. در فلاش بکها میبینیم که او به دلیل جدا شدن از همسرش دچار چنان افسردگی و نومیدیای شده بود که حتی میخواست خودش را بکشد. اما این مردی که تا همین چندی پیش در فکر کشتن خودش بود حالا رهبری شش بازماندهٔ سانحهٔ هوایی را بر عهده دارد. اوتوی تصمیم گرفته که خودش و این شش نفر را از شر گرگها و سرمای زمستان نجات بدهد و به دنیای متمدن برساند اما…
بلند پروازی سازندگان خاکستری قابل تحسین است. آنها نخواستهاند یک فیلم ماجرایی و هیجانی معمولی ارایه بکنند. فیلم بیش از آنکه دربارهٔ چگونگی نحوهٔ برخورد انسانها با گرگها باشد دربارهٔ چگونگی برخورد انسانها با ((خطر)) گرگهاست. در واقع فیلم مواجهههای فیزیکی اندکی را مابین این دو (گرگها و انسانها) به تصویر کشیده است. ما در اینجا آدمهای به تنگنا افتادهای را داریم که از مرور خاطراتشان به عنوان پدر با شوهر دارند انرژی لازم را برای بقا به دست میآورند. و اشتباه نکنید، خاکستری برخلاف ۱۲۷ ساعت فیلمی در ستایش ارادهٔ انسان برای زنده ماندن نیست. خاکستری به ما نشان میدهد چه خواهد شد اگر ارادهٔ آدمها برای زنده ماندن به اندازهٔ کافی نباشد. پایان ((مبهم)) فیلم احتمالا حال بسیاری از تماشاگران فیلم را میگیرد. و به همین دلیل شرکت سازندهٔ فیلم پیشاپیش به تماشاگران فیلم توصیه کرده که تا پایان تیتراژ پایانی فیلم روی صندلیهایش بنشینند چون نکتهای در پایان تیتراژ پایانی هست که گرهی پایان بندی ((مبهم)) فیلم را باز میکند. اما حتی بدون این ((نکته))، پایان فعلی فیلم کات – شدن ناگهانی به تاریکی و تناسب بسیار زیادی با بقیهٔ فیلم دارد. این پایان بندی ((مبهم)) به ما اجازهٔ تفکر بیشتر را دربارهٔ آنچه که در ۹۰ دقیقهٔ قبلی دیده و شنیده بودیم میدهد.
ماههای ژانویه و فوریه ماههای بدی برای دوستداران سینما به شمار میرود چون غالب فیلمهای این دو ماه آثار ضعیف و روی دست ماندهٔ شرکتهای فیلمسازی است. اما اگر ژانویه و فوریه برای غالب اهالی سینمایی بار و برکت بوده برای لیام نیسن خیلی هم پربرکت و خوش یمن بوده است. نیسن در ژانویهٔ ۲۰۰۸ با فیلم ربوده شده و در فوریهٔ ۲۰۱۱ با فیلم ناشناس بسیار موفق عمل کرد و حالا هم در وسط چلهٔ زمستان با فیلم خاکستری بار دیگر ثابت کرده که به عنوان یک بازیگر میانسال فیلمهای اکشن دارای قابلیت تام و تمامی است.
خاکستری به خاطر فیلمبرداری خوب ماسانوبو تاکایاناگی هم شایستهٔ اعتناست. فیلم در چلهٔ زمستان در یک منطقه کوهستانی بسیار سرد در ((بریتیش کلمبیا)) فیلمبرداری شده است و یک نکته هم دربارهٔ گرگهای فیلم: این گرگها بعضا عروسکیاند بعضا زادهٔ کار کامپیوتریاند و بعضا گرگهای واقعی اهلی شدهاند؛ هر چند که چالش اصلی کاراکترهای فیلم نه با این گرگها که با گرگهای درونی شان است.