فیلم مه اثر فرانک دارابونت – نقد، تحلیل و خلاصه داستان – The Mist 2007
کارگردان: فرانک دارابونت. بازیگران: توماس جین، مارسیا گی هاردن، توبی جونز، لوری هولدن و ناتان گمبل. 125 دقیقه.
معروفترین فیلم دارابونت، رستگاری در شاوشنگ (1995)، به رغم اکران عمومی ناموفقاش، هم چنان محبوبترین فیلم نزد خریداران DVD است؛ فیلمی که بر اساس داستان کوتاهی از کینگ ساخته شده.
اما مه با رستگاری در شاوشنگ و دالان سبز (دیگر فیلم استیون کینگیِ دارابونت) یک تفاوت مهم دارد. دارابونت بر خلاف دو فیلم قبلیاش این بار به سراغ یکی دیگر از داستانهای ترسناکِ استیون کینگ رفته است. کینگ با وجودی که شهرتاش را عمدتاً از راه نوشتن داستانهای ترسناک به دست آورده اما فیلمهای ساخته شده از روی داستانهای ترسناکاش معمولاً ناموفق از کار در آمدهاند. مه از این حیث میتواند یک استثنا باشد.
مضمون کلی فیلم، کم و بیش، تکراری است: سر برآوردن یک تهدید مرگبار، حمله موجودات ترسناک به یک شهر کوچک، پناه گرفتن جان به در بردگان در یک پناهگاه و تلاش آنها برای رهایی از این مخمصه. تماشاگران حرفهای سینما تقریباً هر ماه یکی دو تا فیلم ترسناک بر اساس مضمون فوق تماشا میکنند که آخرین نمونهاش 30 روز و شب است که ماه پیش در سینماهای آمریکا اکران شد. اما به رغم تکراری بودنِ مضمون و خطِ اصلی قصه، مه در تولیدِ سیاهی، تنش، هراس و خشونتی که از هر فیلم خوب ژانر ترسناک / تریلر انتظار میرود، با موفقیت عمل کرده استت و از همه مهمتر پایان بندی فیلم است که دارابونت برای ساختن آن حاضر به هیچ مصالحهای با مدیران استودیو نشده است. همین جا اضافه کنم که پایان بندی داستان در فیلم با پایان بندی داستان در کتاب کاملاً متفاوت است. امید در فیلمهای دارابونت – به ویژه در رستگاری در شاوشنگ – یکی از مضامین محوری است. این مضمون در مه نیز جایگاه ویژهای دارد. مه هم چنین درباره پارانویا و تعصبات مذهبی حرفهای بسیاری برای گفتن دارد. از این حیث، چه بسا هیولاهای فیلم در درجه دوم اهمیت قرار بگیرند.
دیوید دریتون (توماس جین) در استودیوی خود مشغول نقاشی است که ناگهان طوفانی پرقدرتی از راه میرسد. بر اثر طوفان درختی میشکند و محکم به پنجره استودیوی دیوید اصابت میکند. یک درخت دیگر آشیانه قایق دیوید را در هم میکوبد. سپس دیوید به همراه پسرش بیلی (ناتان گمبل) و همسایهاش برنت نورتون (آندری براگر) عازم مرکز شهر میشوند تا از سوپر مارکت آن جا مقداری لوازم ضروری تهیه کنند. آنها به زودی با یک مه مرموز که دور تا دور دریاچه را فرا گرفته رو به رو میشوند. سوپر مارکت در یک وضعیت آشفته به سر میبرد. در پی رفتن برق اوضاع بدتر از پیش میشود. مه نیز غلیظتر و فراگیرتر از پیش میشود. ناگهان فردی با سر و کله خونین و جیغ زنان وارد سوپرمارکت میشود. ظاهراً موجودات خطرناکی در مه وجود دارند. دیوید سعی دارد که با استفاده از عقل و منطق با این مشکل مواجه شود. در مقابل زنی به اسم خانم کارمودی (مارسیا گی هاردن) نیز در سوپر مارکت وجود دارد که معتقد است خداوند به خاطر گناهان نوع بشر این بلا را سر آنها آورده. خانم کارمودی تنها با دعا کردن – و چه بسا قربانی دادن در پیشگاه خداوند – میتوان از این مجازات در امان ماند. حاضران در سوپر مارکت به دو دسته تقسیم شدهاند: گروهی طرفدار دیوید هستند و گروهی طرفدار خانم کارمودی.
بیشتر اوقات فیلم در داخل سوپرمارکت سپری میشود؛ هر چند که اغلب صحنههای پر تنش فیلم در خارج از سوپر مارکت رخ میدهد و این هنگامی است که برخی از پناهجویان بنا به دلایلی از سوپر مارکت خارج میشوند.
جلوههای ویژه فیلم بحث برانگیز است. هیولاها در نماهای مبهم و دور قانع کننده به نظر میآیند اما در نماهای نزدیک تا حدی تصنعی بودنشان آشکار میشود. مشکل دیگر فیلم «توضیحاتی» است که در فیلم برای توجیه وجود هیولاها داده شده است. این «توضیحات» جز این که قضیه را پیچیدهتر کند، کار دیگری نکرده. در فیلمهای خوب ژانر، ارائه توجیه و دلیل به خود تماشاگر محول میشود. اگر سازندگان مه از همین رویکرد استفاده میکردند نتایج بهتری نصیبشان میشد. ارزش کار دارابونت در مه تمرکز او بر روابط میان کاراکترهاست.
تماشاگران در پایان فیلم احتمالاً به این پرسش میرسند که کدام یک از دو طرف ماجرا ترسناکتر و بی رحمترند؟ آدمها یا هیولاها؟